۵/۱۲/۱۳۸۷

آوانگارد و سمفونی شهر

شهر، رالف استاینر و ویلار واندایک، امریکا، 1939

آوانگارد و سمفونی شهر
ریچارد م. برسام
محسن قادری


آوانگارد فرهنگی اروپا در سال های دهه 1920، با فیلم نیزهمان گونه به تجربه برخاست که به تجربه وگاه زیر و زبر ساختن مسیرهایی برخاسته بود که شعر،داستان، موسیقی،باله،ونقاشی می توانستند درپیش گیرند.بیان داستانی رمان های سیال ذهن جیمز جویس، ویرجینیا وولف و مارسل پروست، ثبت اهمیت لحظه آنی، ژرفای خودآگاهی فردی و ماهیت چرخه ای و درعین حال جریان آزاد زمان را به همرا داشت.دردنیای موسیقی،تونالیته و لیریسم استادان رمانتیک به تکنیک دوازده نتی آرنولد شوئنبرگ، آنتون فن وبرن، آلبان برگ و ایگور استراوینسکی انجامید.موضوعات سه بعدی نقاشان کوبیست چون پیکاسو وبراک پاره پاره شده و از زوایای گوناگون نگریسته شده بودند و همگی در سطحی گود و فرونشسته یا درچند سطح به هم تنیده و اغلب شفاف نشان داده شده بودند.
تجربه با رسانه نوین سینما به ویژه در فرانسه نمود داشت که درآنجا هنرمندانی چون مارسل دوشان، فرانسیس پیکابیا، فرنان لژه، من ری، سالوادور دالی و ژان کوکتو نگره های انتزاعی خود را در سینما به کار زدند.درآغازسال 1913، لئوپولد سورواژ، نقاش کوبیست روسی تبارساکن پاریس، برروی طرح فیلمی با نام « رنگ ریتم» کار می کرد که با آغاز جنگ جهانی نخست درکارش وقفه افتاد و سرانجام نیز ازآن دست کشید.در سال 1915 ساشا گیتری بازیگر و نمایشنامه نویس جوان، اطرافیان ما (1915) ، فیلم 45 دقیقه ای درباره دگا، مونه، رنوار، و رودن را ساخت.نخستین فیلم های برجسته تجربی درباره هنر را فیلم سازان آلمانی چون هانس ریشتر (ریتم 21، 1921، سمفونی مسابقه، 1928)، و والتر روتمن (آواز شاد،اپوس شماره یک) و نیز فیلم ساز سوئدی ویکینگ اگلینگ (سمفونی مورب ،1921) ساختند.این تجربه ها با وجود جدی بودنشان،دیری نپاییدند شاید از آن رو که این نقاشان، همچنان که آرتور نایت می نویسد،دریافتند که « فیلم بسیار کمرشکن،بسیار گران و بسیار نومید کننده است».با این همه، فیلم سازان نیز با الگوهای تجریدی، الگوهای تکرارشونده، تصویرهای تکرار پذیر،تجربه خود جوش،وچارچوب های زندگی روزمره به تجربه برخاستند.

چشمان کی کی،مدل پاریسی،در باله مکانیک
فرنان لژه ودادلی مورفی،1925

-->
فیلم های برجسته تجربی وانتزاعی اروپایی شامل فیلم های فرانسوی زیر بودند:
آنتراکت (1924) ساخته رنه کلر، مِنیلمونتان (1924) ساخته دیمیتری کیرسانوف، اِماک باکیا (1927)ساخته من ری ، سگ اندولسی (1928) ساخته لوییس بونوئل ، باله مکانیک (1929) ساخته فرنان لژه و دادلی مورفی،رازهای کاخِ تاس (1929) ساخته من ری، شب برقی (1930) ساخته اوژن دسلا،اوتور اولارژ (1927)ساخته ژان گره میون و اسب آبی( 1934) ساخته ژان پن لوُوِه.
درآلمان این فیلم ها شامل موارد زیر بودند:
-->بازار ویتنبرگ پلاتز(1929)،بازار برلین،و آلمان دیروز و امروز ساخته های ویلفرد باس؛وهمچنین ارگ پراگ ساخته الکساندر حمید. سه رهبر برجسته جنبش آوانگارد بلژیک این فیلم سازان بودند: هانری استورک، شارل دوکوکلیر، و آندره کوُوَن.در ایالات متحد، فیلم های آغازین درباره هنر شامل این فیلم ها بودند: آفریدن تندیس برنز (1925) ساخته آلن ایتون و مروین دبلیو پالمر، کوزه گر: اپیزودی از سده نوزدهم (1925) ساخته رابرت فلاهرتی، وپشت صحنه ها: جنبه کاری موزه (1928) محصول موزه هنر متروپولین.گرایش آوانگارد در فیلم اچ 2 او (1929) ساخته رالف استاینر نیز دیده می شد.
درحالی که امریکایی ها یک سنت فیلم سازی برپایه بینش رمانتیک به زندگی را شکل می دادند، روسها همچنان که خواهیم دید، سرگرم سازگارساختن پویایی فیلم سازی با نیازهای سیاست بودند و فیلم سازان تجربی فرانسه، آلمان و هلند در قلمرو نامحدودی ازاحساسات و سیاست کار می کردند.گرچه آنها گاه فیلم های ناپخته تولید می کردند که تاکیدهای طعنه آمیز برجسته ونمایان و ساختار معمولی وپیش پا افتاده داشتند اما کارشان نشانگر گام برجسته ای در رویکرد تجربی به فیلم سازی بود و درواقع سنتی ویژه خود بنا نهادند.فیلم سازان ساکن شهرهای بزرگ اروپایی برخلاف امریکایی ها و روس ها علاقه ای به سرودهای روستایی یا رمانتیک درباره طبیعت، غنای مردمان وعظمت منابع طبیعی خویش نداشتند. آنها درعوض فضای شتابناک و انسان زدای محیط شهری را به بررسی نهادند.به نظر می رسید که این فیلم سازان در نگرش خود به شهر هم عقیده بودند:آنها شهر را تنگ و تاریک، آلوده، خشونت زا،و اغلب زندگی ناپذیر اما برخوردار از جذابیت و زیبایی می یافتند.درحالی که فیلم سازان دیگر انسان را در ستیز با طبیعت نشان می دادند این فیلم سازان او را درستیز با خیابان های شهر نشان می دادند.یکی به بانگ بلند و با بینش، سرودی درباره شهر ودیگری درباره نواحی روستایی سر داده بود؛ درون مایه و سبک سرود چه بسا متفاوت می نمود اما ستایش درهمه حال ثابت بود.
این فیلم سازان آوانگارد اروپایی متاثر از مونتاژ ریتمی زیگا ورتوف، گونه ای فیلم را کمال بخشیدند که عموما سمفونی شهر خوانده می شود.فیلم های آغازین درباره شهرها شامل این فیلم ها بودند: نیویورک 1911( 1911) ساخته جولیوس جانسون، منهتا (1921) ساخته پل استراند [+] و چارلز شیلر، پویایی کلان شهر (1922) ساخته لازلیو موهولی ناگی و مسکو (1926) ساخته میخاییل کوفمن وایلیا کوپالین.فیلمی چون منهتا ساخته استراند و شیلر بیانیه بصری توانمندی به دست می دهد که فیلم های بعدی امریکایی چون شهر (1939) ساخته استاینر و واندایک و «ان وای ان وای»* (1957) ساخته فرانسیس تامسون را تحت الشاع قرار می دهد.
دیگرسمفونی های شهر نشانگر نیم نگاه ها و دیدهای ناداستانی به زندگی شهری بودند که از تکرار تصاویر،نقش مایه ها، ودرون مایه ها در یک ساختار ریتمی گسترده تر-یعنی سمفونی- یگانگی پذیرفته و به پیشروی و پیوستارایده ها دست می یافتند.کم توان ترین این فیلم ها اندکی بیش از گذری به زندگی و دست گرمی خوبی برای فیلم سازان تازه کار بودند.اما در بهترین حالت،این سمفونی ها همچنین ثبت شاعرانه ای از توانایی دوربین برای دستیابی به ریتم پویا والگوی کالیدسکوپی زندگی شهرند.این فیلم ها با یافتن تم های برجسته انسانی نهفته در زیرسطح ماشینی شدن و صنعتی شدن، موضوع خود را که پیوسته روبه دگرگونی بود تعالی می بخشند.این فیلم سازان به این بسنده نمی کردند که دارا و ندار یا ساختمان اداری و ساختمان کارخانه را درکنار هم به نمایش گذارند؛آنها برآن بودند که دریابند چرا دارا وندار وجود دارند و چرا شهر می تواند زشت وزیبا باشد.دستاورد فیلم های ناهمگونی چون شهرکهنه (گاملا استن،1931) ساخته استیگ آلمکویست، شهر (1939) ساخته استاینر و وان دایک و «ان وای ان وای» (1957) ساخته فرانسیس تامسون ودرسطحی دیگر عصر جدید (1939) ساخته چارلی چاپلین ازهمینجاست که این آخری با سکانسی آغاز می شود که انبوه آدم ها در مترو نیویورک را به گله گوسفندها برش می زند.
شمارکمی ازفیلم سازان تازه کار که فرصت به فیلم درآوردن شهرهای پیرامون خود را یافتند، بینش های جامعه شناختی خویش را با تکرار الگوهای تصویری وتقابل های طعنه آمیز گسترش بخشیدند.شهر زنده است و اگرجنبه ای از شرایط انسانی را از جنبه نمایان درچرخه طبیعت پیروزمندانه تر نمودارنمی سازد همین نیز بسیار مهم است و بخشی از دغدغه فیلم سازبه شمار می رود.بدینسان، طبیعی بود که کاوالکانتی درفرانسه، روتمن درآلمان و ایونز در هلند دوربین های خود را رو به شهر بگیرند به این امید که با مستند ساختن و تفسیر آن، خود و تماشاگران اشان آن را بهتر درک کنند.فیلم های آنها با بررسی زندگی روزانه، در لحظات منثور ومنظوم آن، بر جنبش فیلم مستند بریتانیا پیشی می گیرد.
N.Y.N.Y*
برگرفته از فیلم ناداستانی
تاریخ تحلیلی
ریچارد م. برسام
صص 57-59
Nonfiction FILM, A Critical History
Revised and Expanded ,Richard M. Barsam
Indiana University Press

هیچ نظری موجود نیست: