رابرت فلاهرتی
محسن قادری
رابرت جوزف فلاهرتی (زاد: شانزدهم فوریه 1884، آیرن مانتن، میشیگان /مرگ: بیست و سوم ژوییه 1951، دامرستن، ورمونت) مستند ساز امریکایی است که در سال 1922 ، نانوک شمالی، نخستین مستند بلند تاریخ سینما را ساخت که در آن روزگار فروش خوبی داشت. او در 1914 با فرانسیس اچ. فلاهرتی، نویسنده، ازدواج کرد. فرانسیس در چندین فیلم فلاهرتی همکار وی بود و برای فیلم داستان لوییزیانا (1948) نامزد اسکار بهترین داستان واقعی شد.
فلاهرتی یکی از هفت فرزند رابرت هنری فلاهرتی، معدن یاب (از خانواده پرتستان ایرلندی) و سوزان کلاکنر (از خانواده کاتولیک رومی آلمانی) بود. پدر ومادرش وی را برای تحصیل به « آپرکانادا کالج » فرستادند. او سالها بعد کار خود همچون معدن یاب را در خلیج هودسن کانادا با کار برای شرکت راه آهن آغاز کرد.
در 1913 در سومین سفر خود به این ناحیه، رییس اش، سر ویلیام مکنزی، به او پیشنهاد داد که دوربینی با خود بردارد و از زندگی ناشناخته جانوری و مردمی که برمی خورد فیلم بگیرد. از اینجا بود که وی به زندگی اسکیموهای این ناحیه دلبستگی فراوان یافت و فیلم برداری از این مردمان را تا آنجا پیش برد که کار بنیادی خود را به کناری نهاد. آنها که کوشش نخست او را دیده بودند واکنش خوبی به آن نشان می دادند.
فلاهرتی برای ساخت فیلمش با اسکیمویی به نام آلاکاریالاک و خانواده اش پیش از آغاز فیلم برداری زندگی کرد. فیلم نیترات نقره ای او از این خانواده در پی افتادن ته سیگار او به میان فیلم ها در آتش سوخت. در این باره دیدگاه های گوناگون وجود دارد. برخی چون ژان روش بر این باورند که فلاهرتی که از نخستین کوشش خود خرسند نبوده آن را نابود کرده است. یادداشت های روزانه فلاهرتی هنگام ساخت نانوک نشان می دهد که نخستین فیلم او از یک عنصر بنیادی بی بهره بوده است: شخصیت اصلی. فلاهرتی بار دیگر به میان این مردمان بازگشت تا فیلم را دوباره بسازد. او گفته است که این رویداد به سود او بوده چراکه تصاویر نخستین کوشش او خرسند کننده نبوده است. به نوشته او، این فیلم به فیلم های سفر نزدیک تر بود و پیرنگ به هم پیوسته و استخوان بندی یکپارچه نداشت. به نوشته برسام، فلاهرتی خود یکی از برجسته ترین مستند سازانی است که از گونه مستند سفر و کاوش در آغاز سده بیستم به نموداری رسیده اند.
فلاهرتی برای فیلم جدیدش کم و بیش هر چیزی را بازسازی کرد. برای نمونه، در پایان فیلم آنجا که نشان داده می شود که اگر آلاکاریالاک (نانوک) و خانواده اش نتوانند به شتاب سرپناهی بیابند یا بسازند جان اشان به خطر خواهد افتاد، همگی برآمده از ساختار مونتاژی فلاهرتی است. خانواده نانوک می بایست در کلبه بی بام می خفتند تا نور برای فیلم برداری به درون آید. با آنکه اسکیموهای آن روزگار تفنگ شکاری به کار می بردند فلاهرتی آنها را وامی داشت تا شیوه ها و فنون کهن را به کار زنند. او به هنگام شکار شیر دریایی وانمود می کرد فریادهای این شکارچیان را نمی شنود که از بیم جان از او می خواستند به جای فیلم برداری به کمک ایشان بشتابد و با شلیک گلوله ای ایشان را از این رنج و خطر وارهاند. فیلم نانوک شمالی از این نمونه بازسازی ها بسیار دارد اما این همه را می بایست در بستر ساخت آن بررسی کرد. بی تردید چنین نگره ای به حقیقت از ارزش کارهای پیشگام فلاهرتی نمی کاهد.
نانوک شمالی (1922) فیلم موفقی بود و فلاهرتی در پی آن سفارش بسیار خوبی دریافت داشت. او پس از امضای قرارداد با شرکت پارامونت برای ساخت فیلم دیگری با ویژگی های نانوک به ساموآ رفت و در آنجا موآنا (1926) را ساخت. سرپرست های استودیو پیوسته از او می خواستند که برداشت های روزانه را برای آنها بفرستد اما فلاهرتی چیزی برای فرستادن نداشت زیرا هنوزهیچ فیلمی نگرفته بود. روش او زندگی با موضوع های فیلم هایش چون آدمی همراه و هم نگر بود تا بدین سان پیش از برساختن داستانی که می بایست به فیلم درآید با شیوه زندگی این مردمان آشنا شود. او سرانجام پس از اندیشه های بسیار و پس از آن که « کشاکش درونی » نیرومندی را که در زندگی مردمان اسکیمو دیده بود در زندگی مردمان ساموا نیافت بر آن شد که آیین مرد شدن پسران را دستمایه فیلم خود سازد. فلاهرتی از آوریل 1923 تا دسامبر 1924 در ساموآ بود و با این همه، ساخت فیلم در 1925 به پایان رسید و در ژانویه 1926 به نمایش درآمد؛ نمایشی که موفقیت تجاری نانوک شمالی را در پی نداشت.
داستان لوییزیانا (1948) یکی دیگر از مستندهای فلاهرتی است که چون دیگر کارهای پیشین او شالوده داستانی دارد. این فیلم درباره کارگذاری یک دکل نفتی در زمین های باتلاقی لوییزیاناست. تاکید فیلم بر هماهنگی و پیوند بی دغدغه این دکل با طبیعت پیرامون است. پسربچه ای بومی از ساکنان فرانسوی زبان لوییزیانا شخصیت اصلی فیلم است. بودجه فیلم را شرکت نفت استاندارد اویل می پرداخت. به باور برخی منتقدان، فلاهرتی در این فیلم شعر کودکی و طبیعت را به هم پیوند می زند تا پیوند زیبای انسان و طبیعت را به دید رساند. موسیقی ویرجیل تامسون این احساس را در تماشاگر بیدار می کند.
فیلم شناسی فلاهرتی
نانوک شمالی (1922)
موآنا (1926)
جزیره بیست و چهار دلاری (1927)، مستند کوتاه درباره شهر نیویورک.
تابو (1931)، همراه با د. و. مورنائو.
بریتانیای صنعتی (1931) همراه با جان گریرسون.
مرد آرانی (1934).
پسرفیل بان (1937).
زمین (1942)، مستندی در 45 دقیقه برای وزارت کشاورزی امریکا.
داستان لوییزیانا (1948).
جایزه رابرت فلاهرتی
بفتا (جایزه فرهنگستان فیلم و هنرهای تلویزیونی بریتانیا) جایزه ای است که سالیانه به بهترین مستندها ، فیلم های تلویزیونی، بازی های ویدیویی و فیلم های پویانمایی داده می شود. این جایزه را دیوید لین، الکساندر کوردا، کارول رید، چارلزلافتون، راجرمانول و دیگران در سال 1947 با نام « فرهنگستان فیلم بریتانیا » بنیان نهادند که سپس با « اتحادیه تهیه کنندگان و کارگردانان » درآمیخته شد و « انجمن فیلم و تلویزیون » و سرانجام در 1976 « فرهنگستان فیلم و هنرهای تلویزیونی بریتانیا » را پدید آورد.
پیوند به مقالات انگلیسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر