آوانگارد فرانسوی
جنبش(ها)ی دهه 1920
امپرسیونیست ها دغدغه مولف بودن داشتند، دوستدار سینمای امریکا بودند و عموما علاقه ای به گونه های مردم پسند سینمای فرانسه نداشتند اما به هر رو در پی پدیدآوردن یک سینمای مشخصن (هنری) فرانسوی بودند. ازاین رو می توان گفت که این فیلم سازان به گونه ای پیشگام گرایش های « موج نو » ی فرانسه در سال های دهه شصت و هفتاد هستند. تمرکز آنها بر ذهنیت سبب شد که این گروه از سوی اعضا جهان نگر و سنت شکنِ گرایشی که « آوانگارد دوم » خوانده شده و هوادارنش از کوبیسم، دادایسم وسورئالیزم تاثیر پذیرفته بودند به « درون بینی افراطی » متهم شوند.
دومین گرایش آوانگارد هنرمندانی چون فرنان لژه (« باله مکانیک، 1924)، رنه کلر(« میان پرده »، 1924 که درآن مارسل دوشان، من ری و دیگران نمایان می شوند)، ژرمن دولاک (« صدف و کشیش »، 1928، برپایه فیلم نامه آنتوان آرتو)، لوییس بونوئل (« سگ اندلسی، 1929، با همکاری سالوادور دالی، و « عصر طلایی »، 1930) و سرانجام ژان کوکتو (« خون شاعر »، 1930) را در برمی گرفت.
سومین گرایشِ آوانگارد نگاه اجتماعی تری داشت و ارزش های مستند بسیاری در آن نهفته بود. آلبرتو کاوالکانتی (« تنها ساعت ها »، 1926)، مارسل کارنه (نوژان، الدورادوی یکشنبه»، 1930 و ژان ویگو + (« درباره نیس »، 1930) در این دسته جای می گیرند.
هرچند این تمایزها و جداسازی ها سهل و ساده به دید می آیند اما به دلایل گوناگون بسیار پیچیده تراز این هستند. نخست آنکه این تحولات در سینمای فرانسه در چارچوب جنبش های جهانی سینما و به ویژه در بافت « سینمای آوانگارد اروپا » رخ می دادند و بنابراین لازم است که در این بافت و چارچوب نیز نگریسته شوند. دوم آنکه فیلم سازانی چون ژرمن دولاک در گرایش ها و « موج ها »ی گوناگون حضور دارند. درباره او همچون زنی فیلم ساز همان گونه که فلیترمن لویز اشاره می کند تعهد به فمینیسم است که به آثارش وحدت می بخشد. سوم آنکه همچنان که ریچارد آبل خاطرنشان می کند تجربه گران آوانگارد فرانسوی تجربه های خویش را درسینمای داستانی درآمیختند و بسیاری از آنها میان آوانگارد و گونه های فیلم جریان اصلی فیلم سازی در نوسان بودند. و سرانجام آنکه در کوشش های فرهنگی چشمگیر این دوره همپیوندی های بسیاری نهفته است؛ پدیدآمدن باشگاه های فیلم، سینماهای هنری، نظریه فیلم، مجلات تخصصی فیلم و ستون های منظم نوشته های سینمایی در مطبوعات، سینما را براستی در جایگاه « هنرهفتم » ** نشاندند و آن را به گونه محکمی در گستره فرهنگی بزرگ تری در فرانسه و جهان مطرح ساختند.
*Pointilist
گرایش به سبک نقاشی نقطه نگار یا نقطه پرداز (= پوینتیلیسم).
**هنر هفتم اصطلاحی است که ریچیوتو کانودو نظریه پرداز ایتالیایی آن را باب کرد.
برگرفته از « دانشنامه سینمای اروپا »
ویراست: سی نت ونساندو،
انتشارات کسل و کانون فیلم بریتانیا،
چاپ نخست، 1995.
Encyclopedia of European Cinema
Edited by Cinette Vincendeau First published in 1995
by Cassell and the British Film Institute
p.161
جنبش(ها)ی دهه 1920
از جنگ جهانی نخست تاپیدایش صدا پاریس شاهد افزایش چشمگیر گرایش هنری و فکری به سینما و ساخت رشته فیلم های « آوانگارد » بود که معمولا در سه دسته جای می گیرند. نخست « مکتب امپرسیونیست » ژرمن دولاک (« جشن اسپانیایی، 1920)، لویی دلوک (« تب »، 1921)، ژان اپستین (« دل وفادار »، 1923)، مارسل لربیه (« الدورادو » ، 1921) و آبل گانس (« چرخ »، 1921-23) است. اگرچه دلبستگی های شکلی این فیلم سازان تفاوت بنیادی با یکدیگر دارند، اشتیاقی که به گسترش یک زبان ویژه سینمایی نشان می دهند یکی است. این زبان از نشانه سازی های « امپرسیونیستی » یا « پوینتیلیستی » * برای بیان ذهنیت بهره می گیرد و فنونی چون حرکت آهسته و برهم نمایی نماها را به کار می بندد و همچنین به گونه بسیار با اهمیتی از مکان و نور طبیعی بهره برداری می کند که این خود تفاوت برجسته ای با کاربرد دکور و نور مصنوعی در کار فیلم سازان اکسپرسیونیست آلمانی در همین دوره دارد.
امپرسیونیست ها دغدغه مولف بودن داشتند، دوستدار سینمای امریکا بودند و عموما علاقه ای به گونه های مردم پسند سینمای فرانسه نداشتند اما به هر رو در پی پدیدآوردن یک سینمای مشخصن (هنری) فرانسوی بودند. ازاین رو می توان گفت که این فیلم سازان به گونه ای پیشگام گرایش های « موج نو » ی فرانسه در سال های دهه شصت و هفتاد هستند. تمرکز آنها بر ذهنیت سبب شد که این گروه از سوی اعضا جهان نگر و سنت شکنِ گرایشی که « آوانگارد دوم » خوانده شده و هوادارنش از کوبیسم، دادایسم وسورئالیزم تاثیر پذیرفته بودند به « درون بینی افراطی » متهم شوند.
دومین گرایش آوانگارد هنرمندانی چون فرنان لژه (« باله مکانیک، 1924)، رنه کلر(« میان پرده »، 1924 که درآن مارسل دوشان، من ری و دیگران نمایان می شوند)، ژرمن دولاک (« صدف و کشیش »، 1928، برپایه فیلم نامه آنتوان آرتو)، لوییس بونوئل (« سگ اندلسی، 1929، با همکاری سالوادور دالی، و « عصر طلایی »، 1930) و سرانجام ژان کوکتو (« خون شاعر »، 1930) را در برمی گرفت.
سومین گرایشِ آوانگارد نگاه اجتماعی تری داشت و ارزش های مستند بسیاری در آن نهفته بود. آلبرتو کاوالکانتی (« تنها ساعت ها »، 1926)، مارسل کارنه (نوژان، الدورادوی یکشنبه»، 1930 و ژان ویگو + (« درباره نیس »، 1930) در این دسته جای می گیرند.
هرچند این تمایزها و جداسازی ها سهل و ساده به دید می آیند اما به دلایل گوناگون بسیار پیچیده تراز این هستند. نخست آنکه این تحولات در سینمای فرانسه در چارچوب جنبش های جهانی سینما و به ویژه در بافت « سینمای آوانگارد اروپا » رخ می دادند و بنابراین لازم است که در این بافت و چارچوب نیز نگریسته شوند. دوم آنکه فیلم سازانی چون ژرمن دولاک در گرایش ها و « موج ها »ی گوناگون حضور دارند. درباره او همچون زنی فیلم ساز همان گونه که فلیترمن لویز اشاره می کند تعهد به فمینیسم است که به آثارش وحدت می بخشد. سوم آنکه همچنان که ریچارد آبل خاطرنشان می کند تجربه گران آوانگارد فرانسوی تجربه های خویش را درسینمای داستانی درآمیختند و بسیاری از آنها میان آوانگارد و گونه های فیلم جریان اصلی فیلم سازی در نوسان بودند. و سرانجام آنکه در کوشش های فرهنگی چشمگیر این دوره همپیوندی های بسیاری نهفته است؛ پدیدآمدن باشگاه های فیلم، سینماهای هنری، نظریه فیلم، مجلات تخصصی فیلم و ستون های منظم نوشته های سینمایی در مطبوعات، سینما را براستی در جایگاه « هنرهفتم » ** نشاندند و آن را به گونه محکمی در گستره فرهنگی بزرگ تری در فرانسه و جهان مطرح ساختند.
*Pointilist
گرایش به سبک نقاشی نقطه نگار یا نقطه پرداز (= پوینتیلیسم).
**هنر هفتم اصطلاحی است که ریچیوتو کانودو نظریه پرداز ایتالیایی آن را باب کرد.
برگرفته از « دانشنامه سینمای اروپا »
ویراست: سی نت ونساندو،
انتشارات کسل و کانون فیلم بریتانیا،
چاپ نخست، 1995.
Encyclopedia of European Cinema
Edited by Cinette Vincendeau First published in 1995
by Cassell and the British Film Institute
p.161
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر