۸/۰۷/۱۳۸۷

خشم پازولینی




خشم، پیر پائولو پازولینی، 1963، ایتالیا
نسخه بازسازی شده: 2008.

خشم پازولینی

نوشتار روزنامه لوموند درباره فیلم « لارابیا » (خشم) ساخته پیر پائولو پازولینی

فیلیپ رایده
محسن قادری


آن شب در سالن کوچک « سینما دئی پیکولی » در قلب پارک « ویلا بورگزه » در شهر رم دو نفر بیش تر نبودیم. آمده بودیم تنها نمایش همگانی فیلم لارابیا (خشم) را ببینیم: فیلمی بازنگریسته، بازساخته و بازآوری شده به کارگردانی پیر پائولو پازولینی (1922- 1975). زوجی در لحظه پخش عنوان بندی فیلم وارد سینما شدند و بدینسان عایدی آن روز سالن دو برابر افزایش یافت: بیست یورو. این فیلم که در سپتامبر در جشنواره ونیز به نمایش درآمده بود و در فرانسه می بایست در تاریخی که هنوز نامشخص مانده در قالب DVD به بازاربیایید می تواند دوباره به فراموشی درافتد.

فیلم از این پس « La rabbia di Pasolini » (خشم پازولینی) خوانده می شود؛ عنوان فیلم و نام این نویسنده بیمه کننده اثری است که در سال 1963 ساخته شده و پازولینی خود آن را کنارگذاشته، نادیده گرفته و حتی نفی کرده بود؛ کوششی برای بازیافتن جایگاه این فیلم در فیلم شناسی این شاعر، داستان نویس و سینماگر ایتالیایی.

این فیلم شعری است که از روی بایگانی اخبار سینمایی درباره مرگ آلچیده دگاسپری (1954) پدر حزب دموکرات مسیحی ایتالیا و نیز درباره مرگ مرلین مونرو (1962) نگاشته شده است. نمایش سلسله واری از برهه هایی از تاریخ جهان همراه با گفتاری تند و خشمگنانه؛ اثری که پازولینی را رو در رو با تیره بختی جهان و رنگ باختن آرمان شهرهای مقاومت در دوران پس از جنگ نشان می دهد. « چرا ناخرسندی بر زندگی ما سایه افکنده، ناخرسندی از دلهره و بیم جنگ. بیم جنگ؟ برای پاسخ دادن به این پرسش، این فیلم را بدون دنبال کردن خط  و ربط زمانی یا حتی منطقی تنها با دنبال کردن دلایل سیاسی و احساس شعری ام به نگارش درآوردم ».








چرا ناخرسندی برزندگی ما سایه افکنده،
ناخرسندی از دلهره و بیم جنگ. بیم جنگ؟


ماجرای ساخت لارابیا به سال 1962 بازمی گردد. پازولینی که پیش از این دو فیلم باج خور (1961) و مامای رمی (1962) را ساخته بود در این زمان از یک تهیه کننده ناآشنا پیشنهاد ساخت فیلمی مونتاژی از روی تصاویر بایگانی روزنامه سینمایی « موندو لیبرو » (جهان آزاد) را دریافت داشت. او از میان 90 هزار متر فیلمی که به گفته او چیزی جز « نمایش غم افزای بی تفاوتی جهانی و واکنشی بس معمولی » نبود رشته تصاویری بیرون کشید و دوباره تدوین کرد تا با آنها چارچوب فیلمی شخصی را فراهم آورد. وی برای این فیلم گفتاری نوشت که با صدای جورجو باسانی نویسنده و رناتو گوتوزو نقاش بر روی تصاویر خوانده می شود. پازولینی در این دوره همچنان به انقلاب خوارشدگان باور داشت که نشانه هایش را در الجزایر و کوبا می دید.

آیا این گفتار بیش از اندازه چپ گرا بود؟ فرانتی، تهیه کننده فیلم، بر آن شد که با سپردن این کار به جووانی گوارسکی (1908-1968)، نویسنده رمان « دون کامیلو »، آن را از دید سیاسی « توازنی نو » بخشد. نمی توان دو نویسنده را یافت که این اندازه مخالف هم بوده باشند... پازولینی در آغاز ناخرسند بود اما سپس پذیرفت که از مونتاژ فیلم بکاهد تا به گوارسکی میدان داده شود.

نمایش فیلم در 1963 به شکست انجامید. لارابیا که شرکت وارنر پخش کننده آن بود با وجود برخورداری از یک بستر تبلیغی مناسب یعنی گذاشتن یک « سینماگر چپ گرا رو در روی نویسنده ای راست گرا » خیلی زود از پرده سینماهای ایتالیا برداشته شد و پازولینی تقریبا هیچ گاه در دوازده سال بازمانده زندگی خویش سخنی از آن به میان نیاورد.

درسال 2001 انتشار نوشته های سینمایی پازولینی به نشر دوباره کل گفتارمتن این فیلم انجامید. این متن بسیار بلندتر از نسخه سال 1963 بود و امکان رسیدن به انبوه برش هایی را می داد که خود پازولینی کنارشان گذاشته بود: شانزده سکانس آغازین خاک سپاری دگاسپاری و آزمایش های اتمی، جنگ کره و پیدایش تلویزیون.

از روی همین متن، جوزپه برتولوچی، فیلم سازی که فیلمخانه بولونیا - مرکزبنیاد پازولینی - را سرپرستی می کند و تاتی سانگو وینِتی با بازیابی تصاویر حذف شده به بازسازی این اثر برخاستند. جوزپه برتولوچی ترجیح می دهد از این نسخه نو چنین یاد کند: « یکی از فرضیه های بازسازی نسخه اصلی ».


پازولینی هنگام تدوین خشم


سپس می بایست تصاویر به سبک و سیاق پازولینی تدوین می شد تا با گفتار او که برتولوچی گوینده آن است سازگاری یابند. دستاورد این تلاش، شانزده دقیقه فیلم دیگر است که با افزوده شدن به بخش های حفظ شده ازسوی فیلم ساز حلقه پیوند ارزشمندی به این اثر پازولینی می بخشد.

پازولینی در هیچ فیلمی تا این اندازه پیش گو نبوده است. او درباره جهانی شدن چنین می گوید: « هنگامی که همه کشاورزان و پیشه وران بمیرند، هنگامی که صنعت، چرخه تولید و مصرف را گریز ناپذیر سازد، تاریخ ما به سرانجام راه خود خواهد رسید ». درباره پیدایش تلویزیون می گوید: « با درنشاندن طعن حقارت بار پیشآروی هرآرمانی، شوخی ها پیشآروی هر تراژدی ای، و عقل سلیم پیشآروی قاتلانی بهره ور از خوارشدگان، اسباب به هم ریختن واقعیت را تجربه می کنیم » . سخنرانی در فیلم چنین می گوید « به زودی، تماشاگران تلویزیونی به هزاران تن خواهد رسید ». و پاسخ پازولینی به این گفته چنین است: «نه، به ملیون ها تن. ملیون ها نامزد مرگ روح ». درباره مرگ مرلین مونرو چنین می گوید: « خواهر کوچولوی حرف شنو با تبسم وقیحانه از سرمهر، تسلیم شرم، تسلیم احترام به آنان که ترا چنین می خواستند ».

مونتاژی کوتاه و فشرده به پیوست نسخه بازسازی شده، امکان درک نفرتی را می دهد که این سینماگر تا زنده بود به اندیشه خویش درآمیخته بود، هنرمندی دشنام خورده از اندیشه های خویش، ریشخند شده از هم جنس خواهی خویش و آماج « عقل سلیم قاتلان ». واپسین تصویر: پازولینی در برابر دوربین ژان آندره فیه سکی در 1966 چنین می گوید: « برای من، خشمگین آرمانی، سقراط است. خشمی والاتر از این نمی توان یافت (...) سقراط تا بود خشم آگین بود؛ خانه به دوشی که از این استادیوم آتن به آن یک و از این کمربندی به کمربندی دیگرمی رفت ». پازولینی در شب دوم تا سوم نوامبر سال 1975 در ساحل اوستیا در کمربندی رم به قتل رسید.



لوموند. 27 اکتبر 2008
عنوان فرانسوی مقاله:

Un film dénaturé que Pasolini ne voulait plus voir renaît en Italie

فیلم مخدوش شده ای که پازولینی هیچ نمی خواست ببیند در ایتالیا بازسازی می شود.


هیچ نظری موجود نیست: