۸/۰۱/۱۳۸۷

گریرسون: گفتار بی نام درباره مستند




گفتار بی نام درباره مستند (1927-33)
جان گریرسون
محسن قادری

با این گفتارمی خواهم شما را از استودیوها به هوای پاک سینما ببرم، از داستان ها و خیال پردازی های داستان ها، از بازیگری و خیال پردازی های بازیگری، از ساختمان های تصنعی، خیابان ها و نقش های تصنعی به ساختمان ها و آدم های واقعی. می خواهم شما را به عالم مستند ببرم.

اما پیش از آن باید چیزی را یادآورشوم. از واژه « واقعی » سردرگم نشوید. هنگامی که مستند گرایانی چون من دم از برتری دنیای بیرون از استودیوها می زنند و این که دنیای ما تا چه میزان از دنیاهای دیگراصیل تر است، پُر بیراه نخواهد بود که معنای فلسفی واقعیت نیز یادآوری شود. در مستند ما با عینیت و به تعبیری با واقعیت سروکارداریم. اما واقعیت حقیقی، اگر چنین تعبیری را بتوان به کاربرد، چیزی ژرف تر از این است. تنها واقعیتی که در نهایت مطرح است تفسیرژرف است. مساله این نیست که آیا تفسیر از استودیو برمی آید یا از مستند یا در همین راستا از تالار موسیقی. مساله مهم، تفسیر وعمق و ژرفای آن است. باله ساختگی است، نقاشی پسا امپرسیونیستی ساختگی است و تجریدهای موسیقی ساختگی اند اما آنها را از سر تحقیر به تصنع متهم نسازید و نگویید که این هنرها به همین سبب کم عمق ترند. همان گونه که می دانید احساسات شکسپیر همیشه نیز به شعر سفید که یک قالب بیان مصنوعی است بیان نشده اند اما چنان چه می دانید تاثیر کلی آنها به واقعیت - واقعیت فلسفی - نزدیک است، همان واقعیتی که بیان مادی به آن تواند رسید.

بنابراین هنگامی که با واقعیت سروکار داریم با دنیای عینی سر و کار خواهیم داشت، با دنیای خیابان ها، خانه ها و کارخانه ها، آدم های زنده و مشاهده مردم زنده اما از شما می خواهم به یاد داشته باشید که هدف این نیست که واقعیت پیش روی شما بازآفرینی شود بلکه می بایست تفسیر گردد. می بایست پیش از آن که هنر مستندِ ما به همان خوبی یا بهتر از هنر استودیویی باشد به این واقعیت شکل های خلاق ببخشیم و درباره آن عمیق باشیم. به عبارت دیگر، کافی نیست گفته شود که مستند هنر برجسته تری است چون ماده خام آن چیزی عینی است. این هنر تنها هنگامی خوب است که تفسیر آن تفسیری عینی باشد، یعنی تفسیری که حقیقت را روشن سازد و زنده دارد و به گونه ژرف و دقیق بر پیوند انسانی ما با آن دلالت ورزد.

طبعا، مستند با برخی مزایا آغازمی یابد. در جایگاه نخست، مستند پیوند مستقیم با ماده خام دارد که هنرهای دیگر آن را نفی می کنند. مستند نمی تواند صرفا مواد زنده جهان را مشاهده کند بلکه می تواند آن را بازآفرینی کند. مستند می تواند خطوط زنده کوشش انسانی، دستاورد بشری و احساس انسانی را پیش روی شما روشن تر سازد و آن تفاوت های ظریف کنش و واکنش را برای شما به ارمغان آورد که هر روزه در پیرامون خود می بینیم و گاه مایه نومیدی هنرمند یا نویسنده اند. دنیایی مادی که پیش تر هرگز برای هنر خلاق وجود نداشته یا هرگز به معنای یکسانی وجود نداشته به روی این سینما گشوده است و این دنیای مادی دنیایی است که به ویژه برای اذهان و تخیلات امروز ما ضروری است.

در اینجا بر آن بودم که به شما یاد آور شوم و چه بسا بیش از اندازه نیز براین نکته پافشردم که تخیلات ما با جهانی که در آن به سر می بریم همخوان نیست. اشاره من این بود که ما با عینیت پیوند گسسته ایم و به دلیل این گسست ازعینیت توان تفسیر آن را از دست داده ایم - یعنی اینکه آگاهی از واقعیت را در مفهومی عمیق تر از دست داده و آن هنرهایی را از کف داده ایم که با آگاهی و عمل برحسب واقعیت نمود می یابند.

کافی است به کوشش های پراکنده هنرهای دیگر بنگرید تا دریابید که این موضوع تا چه میزان صادق است. نویسندگان ما بر پژوهش هایی پیرامون خصائل فردی تمرکز می کنند. آنها، به جز چند استثنا، علاقه ای به مقولات عمومی ندارند و شرح وصافی از آنها به دست نمی دهند. روزنامه های ما بیش تر پیگیر خزعبلات استودیویی اند. شاعران ما درگیر ذکاوت های فرهیخته تر زبان و قیاس صوری اند و شما را به هیچ احساسی رهنمون نمی سازند چرا که احساس ساده و راست و درستی برای انتقال دادن ندارند.

Untitled Lecture on Documentary-1927-33

برگرفته از:

The Documentary Film Movement
An anthology, Edited and introduced by Ian Aitken
Edinburagh University Press, 1998
pp.76-77

هیچ نظری موجود نیست: