۱/۱۰/۱۳۸۴

ژان روش درباره سینمای قوم پژوهی

ژان روش

ژان روش

مردم شناسی بصری
محسن قادری
.
Visual Anthtropologyاصطلاح « مردم شناسی بصری» برگردانی از انگلیسی است.این اصطلاح را امریکایی ها ابداع کردند.من خود، این تجربه بسیار سخت را از سر گذرانده ام. برای نوشتن یک تز دکترا به خودم دردسرهای زیادی دادم. این تز از یک سودرباره مذهب و از سوی دیگر درباره جادوی « سوله» بود، مردمانی که در پیچ و خم رودخانه نیجر زندگی می کنند. ده سالی با این زنان و مردان بی نهایت باهوش و مهربان کار کردم. سپس آنچه را که ایشان به من نقل کرده بودند به روی کاغذ آوردم واین تز را به کمک انتشارات دانشگاهی فرانسه منتشر ساختم. چند عکس هم درصفحات کتاب وجود داشت. کتاب را به کسانی که خود منشاء این اطلاعات بودند هدیه دادم و آنها نیز با کمال ادب آن را پذیرفتند. چند روز بعد متوجه شدم که آنها عکس ها را پاره پاره کرده و به دیوار زده اند، بعد پیش من آمدند و گفتند که چون عکس ها پشت و رو چاپ شده بوده و آنها نمی توانسته اند هر دو طرف عکس را هم زمان به دیوار بزنند، چنین کرده اند.

بعد از این ماجرای وحشتناکی که به سر تزم آمد، با « مارسل گریول» آشنا شدم که فیلمی تهیه کرده بود درباره شکار اسب آبی با نیزه.در 1954 من آن را در همان روستایی نمایش دادم که که فیلم در آنجا گرفته شده بود. تجربه ای کاملا فراموش نشدنی بود.این روستا شاید هزار خانوار داشت و تنها بیست نفراز میان آنها در عمرشان فیلم دیده بودند. بقیه هرگز فیلم ندیده بودند. ما با خود موتور برق همرا داشتیم، دستگاه نمایش فیلم را در وسط میدان روستا قرار دادیم، پارچه ای به دیوار زدیم، و درحالی که همگی دور تا دورما حلقه زده بودند منتظر رسیدن شب شدیم. با فرارسیدن شب، موتور برق ها را روشن کردیم. پروژکتور به کار افتاد، آنها فیلم را نگاه می کردند، در آغاز می دیدند که این اتفاق در آنجا روی نمی دهد، و مرتب به دور و برشان نگاه می کردند. اما در ظرف پانزده ثانیه پی به قضیه بردند: این فیلمی رنگی و ناطق بود که موضوع آن خود آنها بودند،آنها هم فیلم شده و هم فیلم ساز بودند. خود را بر پرده باز می یافتند و واکنش شان فراموش نشدنی بود. سکوت وسیعی حکم فرما شد، و دو دقیقه که گذشت، زنی شروع به گریستن کرد چون بر روی پرده تصویر مردی را دیده بود که در این فاصله مرده بود...هربار که یکی از درگذشتگان بر پرده دیده می شد همه به گریه می افتادند. واین تنها منحصر به ناله نبود بلکه با صدای بلند گریه می کردند و ضجه می زدند. فیلم در سی دقیقه به پایان رسید. با این همه، آنها فریاد می زدند که باز هم می خواهند فیلم را ببینند. برای بار دوم فیلم را نشانشان دادیم. در نهایت، باز هم عده ای گریه می کردند و از آنچه دیده بودند با هم صحبت می کردند. آن شب، ناگزیر شدیم که پنج بار فیلم را نشان دهیم...ازآن پس، با خود فکر کردم که مردم شناسی که فیلم نسازد مردم شناس نیست.

« بخشی از سخنان ژان روش در گردهمایی «به هواداری از عکاسی
Jean Rouch, Pour la photographie, Colloque 23-31 janvier 1982,GERMS, Paris, 1983.

هیچ نظری موجود نیست: