۱۱/۱۱/۱۳۸۶

موآنا

رابرت فلاهرتی
موآنا
محسن قادری

موآنا(1926) مستندی به کارگردانی رابرت فلاهرتی [+] [+] خالق نانوک شمالی (1922) است. شرکت فیلم سازی پارامونت در تلاش برای تکرار موفقیت فیلم پیشین فلاهرتی او را به ساموآ ( امروزه: دولت مستقل ساموآ در بخش غربی مجمع الجزایر ساموآیی) در جنوب اقیانوس آرام فرستاد تا زندگی سنتی جزیره نشینان این اقیانوس را به تصویر کشد. فلاهرتی در آوریل 1923 به ساموآ رسید و تا دسامبر 1924 در آنجا ماند اما فیلم در دسامبر 1925 تکمیل شد. او برای فیلم برداری این فیلم با خود یک دوربین معمولی و دوربینی پریزما کالر به همراه برده بود به این امید که برخی تصاویر را با این فرایند رنگی فیلم برداری کند اما دوربین رنگی او چندان درست کار نکرد. موآنا همچون یکی از نخستین فیلم های سیاه و سفید پانکروماتیک (حساس به همه طول موج های نورمرئی) شناخته شده تا فیلمی اورتوکروماتیک (حساس به نور آبی و سبز).

او در این فیلم نیز همچون نانوک در پی آن بود که زندگی مردمان ساموا را ناب و بی غش و برکنار از تاثیرات فرهنگ غرب نشان دهد. وی به این منظور روستای سافون در جزیره ساوایی (در زبان بومی: روح ساموآ) را برگزید اما دریافت که پیش از او مبلغان مذهبی در آنجا بوده اند و مردم بومی جزیره سال هاست که پوشش سنتی خود را کنار گذاشته و پوشاک غربی به تن می کنند.

گذشته از این، این جزیره بهشتی واقعی بود و همین سبب می شد که فلاهرتی برخلاف فیلم نانوک نتواند درون مایه « ستیز انسان در برابر طبیعت » را در داستان فیلم اش به تصویر کشد. از این رو موآنا هرچند تصاویر خیره کننده دارد اما دستاوردی در گیشه نداشت و همین فلاهرتی را واداشت تا برای فیلم بعدی اش مکان هایی بیش تر شبیه به نواحی دشمن خوی قطب شمال بجوید.

موآنا در تاریخ سینمای مستند همچنین از آن رو به یاد می آید که جان گریرسون در نقدی بر آن با نام مستعار« سینما رو » یا « فیلم بین » در مجله نیویورک سان به تاریخ 8 فوریه 1926 این اثر را برخوردار از « ارزش مستند » خواند و بدینسان نخستین بار واژه مستند را درباره این گونه فیلم ها به سر زبان ها انداخت.

۱۱/۰۵/۱۳۸۶

پیروزی اراده



پیروزی اراده
محسن قادری

پیروزی اراده برجسته ترین فیلم تبلیغی سیاسی تاریخ سینما یکی از ساخته های ارزشمند لنی ریفنشتال هنرمند و کارگردان بزرگ آلمانی است. این فیلم تصویرگر گردهمایی سال 1934 حزب نازی در نورمبرگ است. فیلم در بردارنده گزیده هایی از گفتار چند تن از سران حزب نازی در این گردهمایی و به ویژه گفتارهای آدولف هیتلر است که به تصاویر اعضا پرشمار حزب برش می خورد. سفارش دهنده فیلم هیتلر بود و خود تهیه کننده اجرایی غیر رسمی آن به شمار می رود و نامش در عنوان بندی آغازین فیلم نمایان می شود. درونمایه بنیادی فیلم بازگشت آلمان همچون قدرتی بزرگ به رهبری هیتلر چون رهبر راستین آلمان است که ملت آلمان را افتخاری نو می بخشد.

پیروزی اراده در 1934 به نمایش درآمد و بی درنگ یکی از برجسته ترین نمونه های فیلم تبلیغی در تاریخ سینما شناخته شد. فنونی که ریفنشتال در این فیلم به کار گرفته چون دوربین های متحرک، کاربرد عدسی های تله فتو برای آفریدن چشم اندازهای واپیچیده، فیلم برداری هوایی و رویکرد انقلابی در به کارگیری موسیقی و فیلم برداری، این فیلم را در شمار یکی از شکوه مند ترین و برجسته ترین فیلم های تاریخ سینما می نهد که تا امروز هم آوردی نیافته است. ریفنشتال برای این فیلم چندین جایزه نه تنها در آلمان که در امریکا، فرانسه و سوئد و دیگر کشورها به دست آورد. از همین رو، وی هرگاه در سال های پس از فروپاشی حزب نازی به همدستی با هیتلر و تبلیغ حزب او متهم می شد با قدرت از ارزش های هنری فیلم اش دفاع می کرد و جوایزی را به رخ می کشید که در همان دوران دریافت کرده بود. فیلم در رایش سوم و دیگرجاها محبوبیت بسیار داشت و تا امروز تاثیر پایان ناپذیری بر فیلم ها، مستندها و حتی فیلم های آگهی تبلیغاتی داشته و از آن سو به گفتمان پیوند دو سویه هنر و اخلاق دامن زده است.

فیلم با درآمدی آغاز می شود که تنها گفتار این فیلم است. این گفتارنوشته بر زمینه ای خاکستری نمودار می شود: « در پنجم سپتامبر 1934،... بیست سال پس از پایان نخستین جنگ جهانی... شانزده سال پس از آغاز رنج ما... نوزده ماه پس از آغاز نوزایی آلمان... آدولف هیتلر دیگر بار به نورمبرگ پرواز کرد تا از صفوف هواداران وفادارش بازدید کند ».

در این گفتارنوشته دو نکته مشخص مورد تاکید قرار گرفته است: نخست عبارت « رنج ما » است که به پیمان ورسای ( 1919) اشاره دارد. و دوم عبارت « آغاز نوزایی آلمان » است که اشاره اش به قانونی است که به نیروهای نازی امکان داد تا با به کار بستن ابزارهای قانونی قدرت فرمان روایی بیابند. پس از فرمان آتش زدن رایش استاگ این دومین عامل قدرت گرفتن حزب نازی بود. قانون یاد شده کابینه آلمان به صدراعظمی آدولف هیتلر را توانا ساخت تا قوانین را بدون مشارکت رایش ستاگ (پارلمان آلمان) به تصویب رساند.

پیروزی اراده، لنی ریفنشتال، آلمان، 1934

فیلم در چهار روز روایت می شود.

روز نخست: فیلم با نماهایی از ابرها بر فراز شهر آغاز می شود و سپس تصویر با گذر از میان ابرها بر فراز توده های مردمی که در آن پایین گرد آمده اند شناور می ماند و بدینسان زیبایی و شکوه این صحنه را به نموداری می رساند. هواپیمای هیتلر بر پیکرهای کوچکی سایه می افکند که در آن پایین رژه می روند. در این هنگام موسیقی اپرای « بزرگ خنیاگران نورمبرگ » ساخته واگنر تصویر را همراهی می کند. این موسیقی سپس به آرامی جای خود را به سرود هورست وسل می دهد که به نام « پرچم های برافراشته » نیز شناخته می شود. پرچم های برافراشته سطر نخست این سرود است که از 1930 تا 1945 همچون سرود حزب نازی و از 1933 تا 1945 همچون سرود ملی آلمان به کار می رفت. شعر این سرود را هورست وسل در 1929 تصنیف کرد که کوشش گر نازی و فرمانده شبه نظامیان مسلح نازی، موسوم به اس ای مستقر در محله فردریش هاین برلین بود و در ژانویه 1930 به دست یک کوشش گر کمونیست ترور شد. هیتلر با رسیدن به فرودگاه نورمبرگ در میان هلهله و شادمانی مردم از هواپیما بیرون می آید. او سپس بر اتومبیل روباز به سوی نورمبرگ می رود و صفوف مردمی را پشت سرمی نهد که مشتاقانه چشم به راه او ایستاده اند. هیتلرآنگاه به هتلی می رسد که سپس جشنی شبانه درآن برپا می شود.



روزدوم: روز دوم با مونتاژی از تصویر شرکت کنندگان آغاز می شود که آماده گشایش گردهم آیی حزب رایش اند و آنگاه تصاویری از افسران بلند پایه نازی می آید که به میدان لویتپولد می آیند. فیلم سپس به مراسم افتتاحیه برش می زند که در طی آن رودلف هس آغاز گردهمایی را اعلام می دارد. دوربین سپس به معرفی بسیاری از سران حزب نازی می پردازد و گفتارهای افتتاحیه آنها را نشان می دهد که از آن میان می توان به یوزف گوبلز، آلفرد روزنبرگ، هانس فرانک، فریتز تود، روبرت لی و یولیوس استرایخر اشاره کرد. فیلم سپس به جشن یگان کارگری برش می زند که پیش از هر چیز مجموعه تمرینات شبه نظامی سربازانی است که بیلچه هایی را حمل می کنند. در اینجا هیتلر همچنین نخستین گفتار خود درباره شایستگی و لیاقت های یگان کارگری را ایراد می کند و آنها را برای تلاش در بازسازی آلمان می ستاید. این روز با رژه مشعل به دستان اس آی یا لشکر توفان ( به آلمانی: اشتورم آبتایلونگ) پایان می یابد.

روز سوم: روز سوم با گردهمایی جوانان هیتلری ( به آلمانی: هیتلر یوگند) که یکی از سازمان های شبه نظامی حزب نازی بود در زمین رژه آغاز می شود. دوربین بار دیگر سران بلند پایه نازی را که از راه می رسند و معرفی هیتلر از زبان بالدور ون شیراک رهبر جوانان نازی را نشان می دهد. هیتلر سپس جوانان را خطاب قرار می دهد و با زبانی نظامی توضیح می دهد که آنها چگونه می بایست خود را نیرومند و پر توان سازند و برای فداکاری آماده شوند. فیلم سپس نشان می دهد که همه برای مراسم سان دیدن آماده می شوند و سواره نظام ویرماخت ( نیروهای مسلح نازی) و خودروهای مسلح نشان داده می شود. آن شب هیتلر در نور مشعل ها سخنرانی دیگری برای افسران دون پایه حزب ایراد می کند و نخستین سال به قدرت رسیدن نازی را گرامی می دارد و اعلام می کند که حزب و دولت کلیتی واحدند.

روز چهارم: روز چهارم اوج فیلم است که به یادماندنی ترین تصاویر در این بخش دیده می شود. در حالی که نوار صدا تم هایی از اپرای شامگاه خدایان اثر واگنر را اجرا می کند هیتلر دوشادوش هاینریش هایملر و ویکتور لوتز در مسیری دراز و گسترده که در دو طرف آن بیش از صد و پنجاه هزار نیروی اس ای ( اشتورم آبتایلونگ) و اس اس ( شوتس اشتافل) با توجه عمیق ایستاده اند گام برمی دارد تا در جایگاه یادمانی نخستین جنگ جهانی تاج گل نهد. هیتلر سپس از سربازان اس ای ( لشکر توفان) و اس اس ( اسکادران محافظتی) سان می بیند و در پی آن او و لوتز سخنرانی ایراد می کنند و درباره تصویه سازمانی « ناخت درنانگن مسار » ( شب کاردهای برکشیده) اس ای در چند ماه پیش بحث می کنند. این اقدام از سوی ارنست روم، رهبر اس ای در فاصله سی ژوئن تا دوم ژوئیه 1934 صورت گرفت و موجب کشته شدن دست کم 85 تن از اعضای اس ای شد. اقدامی که هیتلر را رو در روی رییس این سازمان شبه نظامی قرار داد. لوتز وفاداری اس ای به رژیم را مورد تاکید قرارمی دهد و هیتلر نیز اس ای را از هر نوع جنایت ارتکاب یافته به دست ارنست روم مبرا می دارد. سربازان با زدن پرچم های جدید حزب به « پرچم خونرنگ » آنها را تبرک می کنند ( همان پرچم پارچه ای که گفته می شود نازی های شکست خورده هنگام کودتای نافرجام « بیر هال پوچ » آن را حمل می کردند). پس از این، رژه نهایی در برابر « فرانکیرش نورمبرگ » در پی می آید و هیتلر گفتار پایانی خود را ایراد می کند. او در این گفتار بر برتری حزب نازی در آلمان تاکید می ورزد و اعلام می کند که « همه آلمان های وفادار، ناسیونال سوسیالیست خواهد شد. تنها بهترین ناسیونال سوسیالیست ها رفقای حزب اند! ». سپس هس، گرد آمدگان را به سلام هیتلری « زایگ هایل » ( سلام پیروزی) فرامی خواند و برگردهمایی حزب مهر پایان می زند. در حالی که تصویر به تیرگی می گراید فریاد توده های گرد آمده به گوش می رسد که یک صدا سرود پرچم های برافراشته را سرمی دهند.

شناسه انگلیسی



Directed by Leni Riefenstahl
Produced by Leni Riefenstahl
Adolf Hitler
Written by Leni Riefenstahl
Walter Ruttman

Starring

Adolf Hitler
Hermann Goring
Other Nazi Leaders
Music by Herbet Windt
Richard Wagner

Distributed by Reichsparteitagsfilm
Release date(s) 28 March 1935 (Berlin)
Running time 114 minutes
Language German
Budget Unlimited

۱۰/۱۵/۱۳۸۶

خرس مرد


خرس مرد، ورنر هرتزوگ، امریکا، 2005


خرس مرد
کریس جاستیس
محسن قادری

کریس جاستیس درکالج آموزشی ناحیه بالتیمور در شهر کتونزویل در استان مریلند امریکا زبان انگلیسی و ارتباط جمعی تدریس می کند. نوشته های او در مجلات بالتیمورسان، درک فیلم، نیوز ترانسکریپت، کلاسیک هارر، هوم نیوز تریبیون و هفته نامه « بی » ( خلیج) چاپ می شود. او همچنین در نیووجرسی مرکزی با روزنامه « گریتر میدیا نیوزپیپر » همکاری داشته است.

اسد حیدر در نقدش بر فیلم « من و شما وهر آنکه می شناسیم » ( میراندا جولای، 2005) تحلیل اسلاوی ژیژک پژوهشگر اسلوانیایی درباره مدرنیزم و پست مدرنیزم را به نقد می کشد آنجا که می نویسد: « تصور کنید در نمایشنامه ساموئل بکت، گودو واقعا می آمد و کسی جز آدمی معمولی نبود. این... چکیده تفاوت مدرنیزم و پست مدرنیزم است... چهره کلیدی مدرنیزم این محورغایب است، تهی بودنی که هرگونه ساختار اجتماعی را قادرمی سازد و با این همه خود در آن ناپیداست ».

خانه به دوش های نمایشنامه بنیادی بکت به عبث منتظرگودویی هستند که هیچ گاه نمی آید. زیبایی این نمایشنامه از نبود رویارویی با نیروی محرک روایت یعنی گودو برمی خیزد و همین نبود رویارویی تعریف کننده نمایشنامه مدرنیست بکت است. به عکس، پست مدرنیزم « مساله حضورقاطع است، یعنی حضور و همپیوندی یکنواخت با ابژه (ها) یی که این نظام را تعریف می کنند » (1). نظریه پست مدرنیزم از رویایی مکرر و تقریبا عادی و پیش پا افتاده ای که ما با ابژه ها می یابیم نمود می یابد؛ ابژه (ها) یی که دربردارنده ارزش و معنایند. نیروهای تجاری، فن آوری، فرهنگی، یا دیگر نیروها محرک این رویارویی ها هستند و ما را وامی دارند تا به معنا و ارزش این ابژه ها تعریف دوباره ببخشیم. این تحلیلی است که درباره « خرس مرد » مستند بحث انگیز ورنر هرتزوگ [+]، [+] محصول 2005 کاربرد می یابد: به این معنا که خرس ها همچون گودوی بکت اند با این تفاوت که در مستند هرتزوگ آنها با قرابتی دل خراش از راه می رسند.

خرس های قهوه ای تا سال ها معرف این غیبت مدرنیستی بودند: آنها دورادور در کارتون ها، فیلم ها وهمچون نشانه دسته های ورزشی، انسان گونه شده بودند و ناخواسته به تعریف آیین ها و مراسم بسیاری از فرهنگ ها یاری رسانده بودند. بسیاری از بومیان در کنار آنها زیسته اند اما « با آنها » هرگز. تیموتی تریدول، شخصیت فیلم هرتزوگ در خرس مرد این غیبت را با زندگی کردن با آنها درهم شکست و تصاویر تجربه های مستند گونه خود با آنها را به اتاق های نشیمن ما راه داد. او مرزهای جداکننده خرس قهوه ای و انسان را از میان می برد و نزدیکی و صمیمیتی با آنها بنا می نهد که سرانجامی غمگنانه می یابد. تریدول شخصیت های رازآمیز و زورمند آنها را خنثی می کند و آنها را در تجربه « سیاره حیوانی » دیگری جای می دهد، بگذریم که هرتزوگ ناتوانی تریدول در تماس کامل و بی واسطه با آنها را به یادمان می آورد. تریدول برای تجربه اش گران ترین هزینه را می پردازد: او و نامزدش را این جانداران که وی سخت دوست اشان می داشت خوردند. از این رو، مستند خرس مرد کند و کاو پست مدرنیستی تضاد ها و تناقض هایی است که بر زندگی ما سایه و روشن می اندازند.

تیموتی تریدول که بود؟ مصاحبه های هرتزوگ با دوست دخترها، والدین و دوستان تریدول تصویری معمولی از او به دست می دهند. او در1957 در لانگ آیلند نیویورک زاده شد و زندگی خانوادگی میانه حالی داشت. در سال های شکل گیری شخصیت اش همانند مادرش عشقی متقابل به حیوانات یافت. تریدول چند سالی در درون و بیرون کالج گذراند و دلبستگی ژرف او به دوربین زمانی نمودار شد که به هولیوود رفت و در فیلم « رابطه عاشقانه » نقش یک معترض را بازی کرد. به گفته پدرش، تریدول دومین گزینه برای بازی در نقش وودی در فیلم « به سلامتی » بود. او سپس روابط از هم گسیخته و افراط در باده گساری را از سرگذراند و سرانجام دلبستگی به خرس های قهوه ای در او گسترش یافت. او بیش از دوازده سال از خرس های قهوه ای و پیوند دوسویه با آنها در نزدیک پارک ملی کاتمایی در آلاسکا فیلم های ویدیویی گرفت .تریدول به مدارس ابتدایی و دبیرستان های بسیاری می رفت تا تجربیات و آگاهی اش درباره خرس های قهوه ای را با آنها درمیان گذارد. سپس حفاظت ازخرس قهوه ای را سرلوحه کارخود قرارداد و سازمان غیرانتفاعی « خرس مردمان » را بنیاد نهاد. شهرت ملی او با ایفای نقش در فیلم « آخرین اجرا با دیوید لترمن » محصول 2001 آشکار گردید.

خرس مرد بیش تر بر روی تناقض ها تمرکز می کند و تناقض سوژه و ابژه آن جذاب تر از هر چیز است. هرتزوگ تمایزهای اندوهبار و تنش های پیچیده میان سوژه و ابژه را بیان می دارد: اگر خرس های قهوه ای ابژه های مشغله ذهنی تریدول هستند او خود سوژه ای است که با ستودن آنها مرزهای میان خرس قهوه ای و انسان را می زداید. تریدول با زیستن در کنارخرس های قهوه ای به سوژه تصاویر ویدیویی خویش بدل می شود. از دید او، خرس های قهوه ای و انسان ها جدایی ناپذیرند. در سراسر مستند هرتزوگ، دوستان تریدول اشاره دارند که او با رفتار و شیوه زندگی اش در حیات وحش، داشت همچون خرسی قهوه ای می شد. اما نکته غمبار آن است که تریدول هیچگاه به درستی درنیافت که این هم نشینی نامتوازن ابژه وسوژه هرگز واژگون شدنی نیست: به این تعبیر که خرس های قهوه ای هرگز نمی توانند شبیه او شوند. و هرتزوگ خود نیز مراقب است که ابژه مستند خویش نشود.

درحالی که تریدول دیواری را فرو می ریزد که سوژه و ابژه را ازهم جدا می کند، هرتزوگ اما آن را ازنومی سازد .او رو به پایان فیلم اقرار می کند که درخرس های قهوه ای تریدول چیزی جز بی تفاوتی سرد و بی روح غیر بشری نمی بیند.هرتزوگ خرس های قهوه ای را ماشین های وحشی کشنده می داند وبه باور او« مخرج مشترک همانا آشفتگی است» تا هماهنگی. (این دیدگاه دراوائل سپتامبر 2006 با مرگ غمبار استیو ایروین « شکارچی کروکودیل » موکد تر شد که هنگام فیلم برداری یک برنامه تلویزیونی درباره طبیعت، نیش مهلک یک سفره ماهی به زندگی اش پایان داد. هرتزوگ به دام احساساتی گری فرهنگ عامه پسند یا داستان پردازی دیسنی وار درباره حیوانات که در فرهنگ امروز بسیار شایع است نمی افتد و نمی خواهد به اشتباه تریدول یعنی ناتوانی اش درتمایز میان سوژه و ابژه گرفتارآید.

فیلم برداری خرس مرد که بیش تر تصاویر آن از تصاویر خود تریدول برگرفته شده نشان گر تناقضی دیگر است: به این معنا که زیبایی فضا و فیلم برداری با تراژدی روایت تضاد می یابد.رشته کوه های چشم نواز، مرغزارهای پر پیچ و تاب تندرا و رودهای پرپیچ و خم نواحی وحش آلاسکا، بنا کننده زیبایی افسون گرانه روایت جذاب تریدول و هرتزوگ اند. بیش تر کسانی که رهیافتی به این فیلم دارند می دانند که چیزی تلخ وغم انگیز درپایان روایت به انتظار ایشان نشسته اما فضا و چشم اندازها به بیننده کمک می کند تا تراژدی را از یاد ببرد. آنچه می بینیم نمودار کننده زیبایی است،اما آنچه به ما گفته می شود وحشت آفرین است.

دوستان تریدول به درستی معتقدند که او زندگی اش را برآشفتگی بنا نهاده بود. زندگی اش آمیزه ای از خطرات و کوشش ها برای درگذشتن ازحد و مرزهایی بود که مشخص کننده زندگی آشنای مدرن اند.با این همه، گرچه تریدول از خود آشفتگی بروز می دهد، ماندگارترین سهم او بنیان گذاری سازمان غیرانتفاعی « خرس مردمان » بود، نامی که به خوبی نشان از دگردیسی ای دارد که تریدول تجربه آن را احساس کرد.این گروه بزرگ، برخوردار و پیگیر اشتیاق های تریدول است و تلاش اش حفظ « خرس ها و عادات حیات وحش آنها » است.« هدف ما بزرگ کردن خرس قهوه ای در وضعیتی همسان با وضعیت نهنگ و دلفین ازراه آموزش های حمایتی است به این امید که انسان ها زندگی در صلح با خرس ها، حیات وحش و همتایان انسانی خود را بیاموزند » (2)برپایه وبسایت این سازمان « شرکت تولید فیلم لئوناردو دی کاپریو به نام « اپیان وی » با همکاری شرکت سونی کولومبیا پیکچرز درپی ساخت فیلمی درباره تیموتی تریدول است ». و به وضوح، میراث تریدول پایدار خواهد ماند.

اما این میراث به چالش درافتاده است. مستند هرتزوگ بیننده را براین اندیشه فرو می برد که آیا تریدول بیش تر توجه را برخودش ننهاده تا خرس ها؟ همانگونه که هرتزوگ خاطرنشان می کند « رودررو شدن با عدسی دوربین خصوصیت اعتراف گونه به خود می گیرد» وهمین خصوصیت است که به این مستند نهان مایه های مذهبی می بخشد:تریدول درپی رستگاری است و با چیزی عظیم تر تماس می یابد که بسیار متعالی تراز تجربیات شخصی اوست. خرس های قهوه ای پلی شده بودند که تریدول می بایست ازآن می گذشت زیرا او چیزهای بسیاری برای اعتراف کردن داشت.

تصاویر گسترده ای از تک گویی های تریدول درباره مسائل جنسی و باده گساری هایش،پرسه زدن های او، نبود تصاویر نامزدش امی هوگه نارد،شعفی که ازبوییدن مدفوع یک خرس قهوه ای به دست می آورد تا آنجا که اعلام می کند که « می توانم مدفوع را حس کنم» ورجزخوانی های خشمگینانه بی وقفه او که روی سخن اش با خدمات پارک ملی است بیننده را درباره سلامت عقل او به شک می اندازد. اوگاه همچون آدم افراط گرای آشفته ای نمایانده می شود که می خواهد برای حفظ چیزهای مورد علاقه خود به خشونت دست زند.نیمه دوم این مستند پرتویی اضطراب آور بر شخصیت تریدول می افکند و چه بسا به گونه غم انگیزی ماموریت والای او را تحلیل می برد. یک نمونه گویا از تنهایی کم و بیش رقت انگیز تریدول نزدیکی و هم خویشی او با روباه هاست. برخی صحنه ها حاکی از آنند که او بیش تر به روباها دلبسته است تا خرس های خاکستری، شاید از آن رو که روباها درقیاس با خرس های خاکستری که نوعا خلوت گزین اند حیوانات اجتماعی تری اند.


آیا تریدول یاور خرس های قهوه ای بود یا زیان رسان آنها؟تنها زمان می تواند به این پرسش پاسخ گوید.اما به گفته یکی ازکارشناسان محلی تریدویل دربرابر آنها جسور و حریم شکن می نمایاند زیرا او از حوزه های قدسی آنها درمی گذشت و درنهایت نمایان گرخودپسندی آدمی است:ما که هستیم که فکر می کنیم می توانیم با چنین حیوانات عالی ای هم زیستی داشته باشیم؟هرتزوگ با مارک گید، بوم شناس و همسرش مصاحبه می کند که نامه هایی از ضد بوم گرایان می خوانند مبنی براین که ازکوشش های تریدول بیزارند و کوشش هایش را تا حد رجزخوانی یک بیمار روانی دست چپی پایین می آورند. استدلال دیگربرضد تریدول این بود که وی خرس ها را زیاد به آدم ها خو داده که درنتیجه این امر آنها برای انسان ها خطرناک تر می سازد.دیگر کسانی که دراین فیلم مصاحبه شده اند دراصل معتقدند که تریدول به آنچه می خواسته رسیده.هرچند که این ارزیابی، تراژدی رویدادی را که براو گذشته شدیدا سیاسی می کند اما فراهم آورنده نگرشی دیگراست که باید مورد ملاحظه قرار گیرد.


تریدول با مرگش چه بسا موثرترین ملکول های زندگی را به ماموریت اش درنهفت تا ازخرس های قهوه ای و خلق و خوی آنها حفاظت کند.درجمله تبلیغی « خرس مرد» چنین آمده:« در طبیعت،مرزهایی وجود دارد.مردی سیزده سال پایانی زندگی اش را صرف درگذشتن از این مرزها کرد.»آیا درگذشتن او از این مرزها بیهوده بود؟آیا او زیاد دور رفته بود؟ این بر شما، زمان، و چه بسا برخرس های قهوه ای است تا قضاوت کنید.
کریس جاستیس،سپتامبر 2006
پانویس
1.Asad Haider," Me and You and Everybody We Know: The Postmodern Hppiness of the Contemporary Art Film" Senses of Cinema no. 39, April-Juin 2006.
2.Grizzly People, 2006.
شناسه فارسی
خرس مرد(2005، امریکا، 104 دقیقه)
شرکت تولیدی: دیسکاوری داکز
تهیه کننده: اریک نلسون
کارگردانی و فیلم نامه: ورنر هرتزوگ
عکس: پتر زیتلینگر
تدوین: جو بینی
موسیقی: ریچارد تامسون
شناسه انگلیسی
Grizzly Man
2005, USA, 104 mins
Prod Co: Discovery Docs
Prod: Erik Nelson
Dir,Scr: Werner Herzog
Phot: Peter Zeitlinger
Ed: Joe Bini
Mus:Richard Thompson