سینما چشم(کینوک،کینوگلاز)*
بیانیه سینمایی ورتوف،1923
محسن قادری
من چشمم.
چشم مکانیک.
من،ماشین،شما را به تماشای جهانی می برم که
تنها دوربین تواند دید.
من در جنبش جاودانم.
برآنها می لغزم،درون شان می روم.
به دهانه اسب تازان نزدیک می شوم.
باهمه شتاب،از آدمیان در می گذرم.
بر یورش سربازان پیشی می جویم،
باهواپیما از جا کنده می شوم،
به پشت می افتم،
به افتادن و برخاستن تن ها
من نیز می افتم و بر می خیزم...
که حرکات را یکی از پی دیگری ثبت می کند،
وگرد بر گرد هم می نهد.
چنان که می خواهم سامان می بخشم.
سویه ام، سویه ادراک تازه جهان است.
من جهانی بر شما می گشایم که نمی شناسید.
مرده باد شهنشهان و شهبانوان بی مرگ پرده فیلم.
زنده باد ثبت پیش روان وپیش تازان،هر روزه روز،در آینه زندگی شان
و سرگرم کارشان!
مرده باد فیلم نگاشت های بورژوازی،
زنده باد زندگی به خودی خود!
-سینمای داستانی سلاحی مرگبار در دستان سرمایه داران است!
با کار انقلابی روزانه، آن را از دست دشمن باز می ستانیم.
تلاش ما،برنشاندن بینش های انقلابی بر دست پخت بورژوازی است.
ما را همینگونه که هستیم،همینگونه به فیلم درآورید.
فیلم نامه،داستانی است برساخته برای ما،برنگاشته داستان نویس.
ما زندگی را پی می گیریم بی حاجت حرف آدمی خوش زبان.
بی آن که کارش مزاحم کار دیگری باشد.
هدف کینوک ها به فیلم درآوردن شما بی ایجاد مزاحمت برای شماست.
ما
انباشت زباله دان ها راگرد می آورند،
برخود نام« کینوک»می نهیم.
چیزی جز اختلال مشاعربه همراه ندارد.
ما فیلم های تئاتری،داستان نگاری شده به سبک کهن و همانند آن ها را،جن زده می شماریم.
-بر آنها چشم بربندید!
-بیم مرگ می رود!
-این فیلم ها واگیرند!
بر این باوریم که هنرسینمای فردا باید بازتاب سینمای امروز باشد.
برای زنده ماندن هنرسینما،می بایست«سینماتوگرافی»رخت بربندد.
ما می خواهیم به این پایان شتاب بخشیم.
که هنرهای گونه گون را درهم می آمیزد.
آمیزه رنگ های نژند،رنگی پلشت وبدنما فراچنگ می آورد،
ما نمی توانیم به سفید برسیم.
که از اوج خود بازافتند.
ما سینمایمان را ازهرآنچه درآن رخنه کرده،ازادبیات وتئاتر،پاک می سازیم،
وضرب آهنگی درخور آن بازمی جوییم،
ضرب آهنگی که ازجای دیگرربوده نشده
و ما در حرکت چیزها باز می یابیمش.
ما خواستار زدودن:
آغوش دلربای داستان های عاشقانه،
زهر رمان روان شناختی،
زخم تئاترعاشقانه،
ودوری هرچه بیش تر ازموسیقی هستیم.
با ضرب آهنگ،ارزشیابی،جست و جوی ابزارهای درخور خویش،
به فراخ ترین گستره ها دست می یابیم،
وبه فضایی ره می بریم با چهار بعد،(سه+زمان).
سینما که هنر جنبش است ما را به هیچ رو از توجه بر انسان امروز بازنمی دارد.
نابسامانی و و بی تعادلی انسان ها وماشین ها مایه ننگ ماست.
ما از به فیلم درآوردن انسان ناتوان از مهارتحولات دوری می جوییم.
وازشعر ماشین،به انسان الکتریکی بی چون و چرا ره می بریم.
این انسان نو،پاک از ناشیگری های وکارآزموده دربرابر تحولات ژرف وظواهر ماشین،
درون مایه بنیادی فیلم های ما خواهد بود.
اوجنب و جوش ارجمند ماشین را بزرگ خواهد داشت.
اومفتون سازوکار است وبی چون و چرا به شگفتی فرایندهای شیمی می گراید،
و شعروسناریوهایی به شیوه الکتریکی و گدازان می نگارد.
اوپی گیرحرکت شهاب سنگ ها،رخدادهای افلاکی و کار پروژکتورهایی است
که چشم هایمان را خیره می دارند.
*«کینوک»(Kinok) واژه نوساخته ورتوف از دو واژه پدید آمده است:«کینو»(Kino)-«سینما»-و«اوکو»(Oko)، پسوندی مشتق که ازفعل،فاعل می سازد.همچنین،«اوکو»واژه کهن روس به معنای «چشم»است.ورتوف درواژه دیگری به جای«کینوک»که البته کم تربه کاربرده-«کینوگلازووتسی»(Kinoglazovtsy)-واژه امروزی «چشم»(Glaz) را به کارمی برد.افزون بر ورتوف،کوفمن،و سِویلووآ دیگر اعضای گروه کینوک ایوان بلیاکوف (فیلم بردار)،پتر زوتوف (فیلم بردار وتدوین گر) و بوریس بارانتسیه ویچ (عضو فنی)بودند.[واژه شناسی برگرفته ازکتاب«ساختارگرایی درفیلم»،تحلیل سینمایی مردی با دوربین فیلم برداری،ولادا پتریک،انتشارات دانشگاه کمبریج،1993.)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر