۱۲/۰۹/۱۳۸۵

رویکرد نقادانه به جنینگز

دوپسربچه اهل بولتون(شهرکارگری)،عکس از
همفری جنینگز،طرح مشاهده همگانی




او یکی از معدود کسانی بود و هست که احساس می کنند
در این دنیای بلازده دیگر فرصت چندانی نداریم،
دیگر تمامی ابدیت را دربرابر نداریم،
و اگر می خواهیم با مردم ارتباط برقرار کنیم
باید هرچه زودتر دست به کار شویم*-نیکول ودره

نگاه نقادانه به جنینگز

توماس لیچ
محسن قادری


نگاه تحلیلی ونقادانه به جنینگز طیفی از نادیده انگاری او چون فیلم ساز تا شناخت او همچون یکی از بزرگ ترین هنرمندان بریتانیا را دربرمی گیرد.«جنینگزنه تنها بزرگ ترین مستند ساز که... بزرگ ترین فیلم سازی است که این کشور به خود دیده است.»(میلار،1969،ص112).درحقیقت، این دیدگاه پانزده سال پس از آن ابرازشد که لیندسی اندرسون وی را« تنها شاعر راستین بریتانیا» (اندرسون،1954،ص1)خواند وخواهان بازشناسی آثارش شد.اماتنها در دهه گذشته بود که نگاه های منفرد به اهمیت وجایگاه او که از سوی منتقدان و فیلم سازان بریتانیایی تاثیرپذیرفته از او بیان می شد(کن لوچ،مایک لای،ترنس دیویس)همنوایی کامل یافت و ارزش آثار جنینگز به بازشناسی رسید.جنینگز اکنون به سادگی همچون کارگردان مهم روزگار خود وکارگردان برجسته صد سال گذشته تاریخ سینمای بریتانیا شناخته می شود.با این همه،بحث واقعی پیرامون آثارش همچنان ارزشی شایسته و مناسب نیافته است.در عوض، چنین می نماید که تمایلی به جبران ناشناختگی او طی چهل سالی که از آفرینش واپسین اثر کلیدی اش می گذرد وجود دارد.این بدین معناست که رویکردهای انتقادی کنونی به جنینگز تقریبا به گونه کامل نگرشی مثبت به او دارند؛گویی نیاز به جبران بی توازنی در ارزیابی انتقادی گذشته از آثار وی مهم تر از ایجاد گفتمان جدی درباره نقصان های آثارش بوده است.حس شدیدی از نیاز به شناخت جنینگز به مثابه یکی مطرح ترین کارگردانان بریتانیا وجود دارد، تا آن حد که این نیاز، برنیاز به بحث وگفت و گو پیرامون آثارش برتری جسته است.این بدین معنا نیست که این رویکردهای مثبت ،خوانش کاملا نادرستی از اودارند یا آنکه به خودی خود نگاشته های نارسایی هستند؛به عکس بر این باورم که آنچه که اعتبار پژوهش عالی مثبت پیرامون جنینگز را پایین می آورد،فقدان کم و بیش کامل ضد نقد است.با نادیده انگاری هرچه بیش ترسویه منفی،سویه مثبت ضعیف تر می شود وباورپذیری آن کاهش می یابد.


این قدرشناسی فرهنگی تنوع بسیاری دارد.ازنثربس خوش آب ورنگ اندرسون گرفته آنجا که می نویسد«[آثار جنینگز] با ما از نسل های آینده می گویند،به ما می گویند این است آن چه به دید می آمد.این است آنچه به دید می آمدیم-بهترین ما.» (اندرسون،1954،ص6) تا دعوی خنده دار پل ولز دراین باره که«جنینگز به گونه موثری« فیلم خبری»را به شاعرانگی رساند...او ارزش انسانی آدم های معمولی را آن زمان که بار سنگین جنگ را با خویشتن داری تاب می آوردند به اوج رساند.(ولز،2000،ص 221).عبارتی از این بنده نوازانه تر نمی توان یافت،عبارتی که از یک سو همه ویژگی ها و خصایص جنینگز را نادیده می گیرد و از سویی زندگی« مردم عادی»را تا حد سوژه هایی تنزل می بخشد که نیاز به توجیه و حقانیت سینمایی دارند.گویی،بدون دوربین جنینگز،آتش نشانان فیلم آتش ها برافروختند نمی توانسته اند« ارزش انسانی»چندانی برخوردارباشند.در واقع،این عبارت نشان گر خطری است که در نگره انتقادی کنونی به جنینگز وجود دارد-یعنی به جای ارتقاء آثارش،فقدان استدلال پایه دار،درحقیقت آنها را به تنزل می کشاند.

*افزوده مترجم.برگرفته از کتاب«پژوهش هایی در سینمای مستند»نوشته جیم هیلر-آلن لاول،برگردان وازریک درساهاکیان،نشر فاریاب،مردادماه 1364،تهران.

درتکمیل عبارات ستایش آمیزی که توماس لیچ دراینجا -با نگره انتقادی آشکار-یادآورمی شود،نقل قول های دیگری را ازهمین کتاب به متن اومی افزایم.«بینش منحصر به فرد»(گریرسون)،«نابغه»(بازیل رایت)، «اصالتی خیره کننده»(گوین لمبرت)،«بی همتا و بی نظیر»(ایان دال ریمپل).

هیچ نظری موجود نیست: