۸/۱۷/۱۳۸۴

معنا شناسي ويديو


معنا شناسي ويديو
تاكاهيكو ايمورا
انستيتوي پولي تكنيك توكيو
ملك محسن قادري

آنچه در پي مي آيد برگرداني از نگاشته تاكاهيكو ايمورا،نظريه پرداز ژاپني است كه با ساخت سه گانه اي ويديويي كوشيده است معنا شناسي ويديو را در قالبي ويديويي بريزد تا در قالب نوشتار يا متن.يعني آفرينش معناشناسي ويديو به خودي خود همچون اثري هنري. اگرچه معناشناسي ويديو درمقايسه با معنا شناسي سينما هنوز گسترش چنداني نيافته و نظريه پردازان چندان شناخته شده اي ندارد و ايمورا خود نيز به خوبي بر اين نكته آگاه است اما تلاش او در آفرينش معنا شناسي يك رسانه با كاربرد زبان همان رسانه و نه رسانه اي ديگر چون متن يا نوشتار،جاي تامل دارد. ايمورا اين سه گانه را در فاصله سال هاي 1975 تا 1976 ساخت به هدف آنكه «معناشناسي ويديو را همچون اثري ويديويي بيافريند تا متني نگاشته».او پيش از اين در مجموعه ويديوهاي «هويت شخصي»(محصول1972تا 1974)كوشيده بود به بررسي رابطه زبان و تصوير برپايه«من»به مثابه فاعل يا نهاد(سوژه يا موضوع)بپردازد و پس از آن بود كه ايده خود را براساس ساختارمنطقي نظام ويديويي و رابطه همزمان آن با گرامر زبان درسه گانه خويش گسترش داد.همان گونه كه خود مي گويد او پس از ساخت اين سه گانه و نمايش آنها در محافل دانشگاهي امريكا و اروپا برآن شد كه منطق اين آثار را در قالب كلمات نيز بيان دارد.اين تصميم از آنجا ناشي شد كه وي آثار خود را به انگليسي آفريده بود و اكنون لازم مي ديد آنها را به ژاپني نيز بنگارد تا اختلاف ها ميان زبان هاي ژاپني و انگليسي را برمخاطبان ژاپني و برخود نمايان سازد.نگاشته او بر«اين يك دوربين است1»و«اين يك دوربين است2»استوار است كه دوپاره از«دوربين،مونيتور،فريم»(يكي از بخش هاي اين سه گانه)را تشكيل مي دهد.با توجه به گستردگي متن اين نگاشته،برگردان آن به فارسي در چند نوبت ارائه خواهد شد.اميد است برگردان اين متن كه بنا به ماهيت خود اندكي پيچيده و ذهني است و چه بسا برگردانش به فارسي نيز بر پيچيدگي اش افزوده، خواننده را به ملال نيفكند.بخش نخست اين برگردان در حقيقت پيش درآمد ايمورا بر اين نگاشته است.م.م.قادری

در فاصله سال هاي 76-1975 سه گانه اي ويديويي ساختم با نام هاي: دوربين،مونيتور،فريم(1976)؛مشاهده گر/مشاهده شده(1975)و مشاهدگر/مشاهده شده/مشاهده گر(1976).هدف اين طرح آفرينش معنا شناسي ويديو بيشتر در قالب يك اثر ويديويي بود تا يك متن مكتوب.اين طرح پس ازمجموعه هايم با عنوان«هويت شخصي»(محصول74-1972)تكميل شد.رابطه ميان زبان و تصوير،كه در آغاز با استفاده از«من» به مثابه موضوع در «هويت شخصي» مورد بحث قرار گرفته بود،بر اساس ساختار منطقي نظام ويديو و ارتباط همزمان آن با دستور زبان گسترش داده شد.

من اين كارها را همراه با يك سخنراني در تعدادي از دانشگاه ها و موزه هاي امريكاو اروپا ارائه دادم.اكنون اشتياق شديدي دارم تا منطق اين كارهاي ويديوئي را در قالب كلمات بياورم.از آنجا كه اين كارها در اصل به زبان انگليسي ساخته شده اند،احساس مي كنم لازم است به ژاپني بنويسم تا اختلاف هاي زبان انگليسي و ژاپني هم براي مخاطب ژاپني و هم براي خودم آشكار شود.اگرچه قالب نوشتاريم حالت يادداشت هايي بر يك اثر خاص را دارداما اميدوارم كاربردنظري گسترده تر آن به همين ميزان موجه باشد.

اين مقاله در وهله نخست توجه خود را به ويديوي« اين يك دوربين است1» و « اين يك دوربين است2»معطوف مي دارد كه دو پاره از ويديوي «دوربين،مونيتور،قاب» هستند. تفاوت هاي عمده چندي پيشاپيش ميان معنا شناسي ويديو و معنا شناسي فيلم آشكار است.نقطه ارجاع «اين يك دوربين است1»دوربين چشم ژيگا ورتوف است وبراي«اين يك دوربين است 2»پيشنهادهاي نظريه«كلمه» آيزنشتاين و نظريه «جمله» كريستيان متز است.در ويديوي بعدي با مقايسه ساختارجمله ژاپني در كار ويديويي خودم امكان سومي را پيشنهاد مي دهم.اين پيشنهاد مي تواند فرضي باشد اما اين نيز معنا شناسي ويديو است كه ساختار جمله ژاپني راتحليل مي كند.اين با نظريه مونتاژ آيزنشتاين تفاوت دارد كه وي آن را در تحليل ايدئوگرام ژاپني(كانجي)هم به كار مي گيرد.هنگامي كه اين پيشنهاد ممكنه سوم را در غرب مطرح كردم بحث هاي قابل ملاحظه اي را بر انگيخت.مشاهده گر/مشاهده شده پيش از دو اثر ديگر اين سه گانه ساخته شد.بعد از اين كار،«دوربين،مونيتور،فريم»ساخته شد و«مشاهده گر/مشاهده شده/مشاهده گر» اين هردو را تكميل كرد.با اين حال،دوربين،مونيتور،فريم به لحاظ مضموني در جايگاه نخست قرار مي گيرد و و حكم مقدمه دو كار ديگر را دارد.عنوان آن به طور مشخص بر اين تاكيد دارد كه اين كار با اهداف اوليه وبنيادي سيستم ويديو در پيوند است.قصد اين نبوده كه توجه بر روي جنبه هاي مكانيكي يا فني دوربين يا مونيتور معطوف شود بلكه توجه بيشتر بر روي نقش اين دو در نظام ويديو و تعريف شان بر حسب زبان معطوف بوده.همانگونه كه عنوان بندي «اين يك دوربين است» و«اين يك مونيتوراست» اشاره دارند،اين اثر به منطق زبان و تصوير در تعريف ابژه ها مي پردازد.

كارهاي ويديويي «مشاهده گر...»را مي توان بر پايه درك اين ابژه ها جاي يابي كرد.در اينجا،ديدگاه از ابژه فردي به مشكل ساختاري سيستم ويديويي و رابطه اش ميان مشاهده گر و مشاهده شده تغير داده شد. بنابر اين، اين اثر به جاي پرداختن به تعريف يك ابژه بيشتربه ارائه ديدگاهي ساختاري مي پردازد.جلوه هاي اين امر مي تواند در عنوان هايي بروز نمايد كه هم روابط مربوط به مشاهده گر وهم شخصي را ترسيم مي نمايد كه با كاربرد يك سطر گفتار(«...»)مشاهده شده است.در سراسر اين سه گانه ويديويي از يك رويكرد زبان شناختي سود برده ام.در مقايسه با مجموعه تصاويري كه در آنها تصوير(تك عكس)حالت نشانه رابه خود مي گيرد،زبان داراي ساختار منطقي تري است.اين به منزله تابع قرار دادن يك زبان به تصويريا بر عكس نيست،بلكه در عوض به منزله تمايز ايجاد كردن بين دو نشانه است كه مشخصات و ويژگي هاي متفاوتي دارند.در عمل اين نيز به وسيله زبان توضيح داده شده است اما من در پي رويكردي هستم كه همزمان به زبان و تصويراشاره (ارجاع)داشته باشد.راه انجام اين كاربيان مشخص تصوير و زبان و در همان حال ملاحظه تصوير از منظري نحوي همچون زبان است.نبايد تصويري را به شكل منفرد و به خودي خود بررسي كرد بلكه بايد به خوانش نحو و ريخت شناسي(ريختار)تصوير پرداخت.از آن سو براي زبان، توجه خود را برجمله مي گذارم تا كلمه اي منفرد.(در ويديو عباراتي كلمه اي وجود دارد كه در مفهوم گرامري جمله محسوب نمي شوند.اينها نمونه هايي هستند كه در آنها موضوع يا گزاره( خبر)كه جمله را مي سازند،نهفته يا حذف شده است.

موضوع محوري اين سه گانه ويديو يي مي تواند به صورت عبارات گرامري زير بيان داشته شود:

يك.جمله ساده اي كه از ضماير اشاره و ضماير به عنوان نهاد(فاعل) خود و از فعل كمكي به عنوان گزاره(خبر) بهره مي گيرد.دوربین،مونیتور،فریم.
دو.جمله اي مركب با ضماير موصولي.دوربین،مونیتور،فریم.
سه.حرف تعريف نكره،حرف معرفه ومصد.
دوربین،مونیتور،فریم.
چهار.صيغه معلوم و مجهول فعل.مشاهده گر/مشاهده شده.
پنج.صفت مطلق و منفي(سالب) اسم فعل.مشاهده گر/مشاهده شده.
شش.صيغه معلوم و مجهول جمله ساده كه يك ضمير اشاره را به عنوان فاعل(نهاد) و فعل را به عنوان گزاره به كار مي گيرد.


همچنين چهارتركيب از صورت هاي مطلق و منفي:


هفت.جمله مركب با ضمير موصولي در تركيب با جمله اي كه يك ضمير شخصي را به عنوان فاعل(نهاد)و فعل را به عنوان گزاره(خبر)به كار مي برد.مشاهده گر/مشاهده شده/مشاهده گر.
هشت.جمله اي مركب با دو ضمير موصولي و صيغه هاي معلوم و مجهول فعل.مشاهده گر/مشاهده شده/مشاهده گر.

من در اينجا تنها اين دو مضمون اول را مورد بحث قرار مي دهم.

موضوعات بالا همه بخشي از يك گرامر هستند.يكي ديگر از رويكردهاي جالب نشان دادن اختلاف هاي گرامري در تصويري واحد است. به عبارت ديگر، درجمله اي واحد،مدلول هاي چندي از يك تصويربراي دال وجود دارد. تا انجا كه مي دانم هيچ مقاله يا اثري در زمينه فيلم يا ويديو وجود ندارد كه بكوشد رابطه بين زبان و تصوير را بر حسب موارد منفرد گرامر تحليل نمايد.آثار تئوريك بسياري وجود دارد،از جمله كتب كريستيان متزكه براي فيلم،معناشناسي فرض مي كند.ويديو هنوز رسانه اي نوپاست و هنوز چنين تحليلي را به خود نديده است.من برخي از اين كوشش هاي نظري را مطلعه كرده ام.گرچه آنها درك من از موضوع را تقويت كرده اند،اما ساخته هاي ويديويي من رويكرد كاملا متفاوتي برگزيده اند.براي مثال،متز،به تحليل روايت فيلم هاي دراماتيك مي پردازد.من به درام توجه نكرده ام. در عوض،كوشيده ام متني معناشناختي را در چارچوب كار ويديوئي ام بسط وگسترش دهم،متني كه اختلاف بنياني با بحث نشانه در كلمات مي يابد.اين رويكرد ديگري به معناشناسي است ،رويكردي كه همچون تجربه اي در عالم ويديو و هم چنين معناشناسي عمل مي كند.

درحالي كه رويكرد متز به معناشناسي متوجه فيلم دراماتيك است،من به ويديو توجه نشان مي دهم كه با فيلم داري برخي عناصر مشترك است و با اين حال سيستم يگانه خود را دارد.من به ويژه علاقمند به ساختار ويديو هستم كه به عنوان يك سيستم عمل مي كند.كار من نبايد صرفا از روي تصاويري كه با همراهي صدا بر پرده ظاهر مي شوند تحليل شود.در عوض بايد در بافت تصويري كه از طريق يك سيستم كلي جعل (دستكاري)شده مورد ملاحظه قرار گيرد.به اين طريق ساختار ويديو به عنوان مداري بسته مي تواند درك پذير شود.

هیچ نظری موجود نیست: