۱۲/۲۶/۱۳۸۴

بیست و پنجمین کارنمای فیلم مردم شناسی پاریس


بیست و پنجمین کارنمای فیلم مردم شناسی پاریس
محسن قادری

بیست و پنجمین کارنما*ی فیلم مردم شناسی از 18 تا 27 مارس 2006 در موزه انسان شناسی پاریس برگزار می شود.برگزارکننده این کارنما که نمایش فیلم، همایش واعطای جوایز به آثاربرتر سینمای مردم شناسی را دربر خواهد داشت کمیته فیلم مردم شناسی فرانسه است. جوایزدر نظر گرفته برای آثار برتر شامل جایزه نانوک- جان روش(1500 یورو)، جایزه بارتوک(1000 یورو) و جایزه ماریو ریسپولی است. جایزه اول از سوی انجمن دوستان موزه انسان شناسی، جایزه دوم از سوی انجمن موسیقی شناسی قومی فرانسه و جایزه سوم از سوی شعبه مدیریت کتاب و سخنرانی وزارت فرهنگ و ارتباطات فرانسه اعطا می شود.این کارنما همچنین ادای دین به ژان روش فیلم ساز قوم پژوست که همواره پی گیر برپایی و نشست های جانبی آن و یکی از حامیان و بنیان گذاران اصلی و تا سال ها عضو شورای اداری آن بود. موضوع گردهمایی پایانی این کارنما که از 25 مارس(هشتمین روز جشنواره) آغاز می شود« از سینمای مردم شناسی تا انسان شناسی مدرن: کارنما، فن آوری های نوین، زمینه های نو، زبان های نو» است که همچنین فرصتی برای ادای دین به ژان روش بنیان گذار این سلسله دیدارهای انسان شناختی است. در بخشی از بولتن این کارنما می خوانیم: سینما به مثابه هنرعصر صنعت در دوره فن آوری های آنالوگ به ظهور رسید و تامل انتقادی به جهان و نظام های بازنمایی را دستمایه کار خود قرار داد. در عصر دیجیتال و جهانی شدن، انسان شناسی بصری خود را با دلمشغولی های نوین اخلاقی، سیاسی و اقتصادی ای رویارو می بیند که با شرایط تولید و گردش اطلاعات گردآوری شده پیوند دارند. این گردهمایی زمینه ای برای همگرایی رویکردهای نو و زمینه های نوین در زمینه سینمای قوم پژوهی است.


هشتم مارس 1882آغازبرگزاری نخستین کارنمای فیلم مردم شناسی پاریس بود که به کوشش ژان روش برگزارگردید. از آن زمان تاکنون نزدیک 1000 فیلم در این زمینه ساخته شده است. این رقم حدود 80 فیلم در سال را دربرمی گیرد که بیشتر آنها در فرانسه پخش شده اند تا در خارج از این کشور.این رخداد فرهنگی بی شک یکی از مهم ترین رویدادها درنوع خود در جهان است که بیست و پنجمین دوره آن امسال درماه مارس در پاریس آغاز می شود.این رویداد سالیانه، نقش ارزنده و بنیادی حتی در گسترش مفهوم انسان شناسی داشته است. همچنین از دیگر ارزش ها و نتایج آن تقویت تجربه ها در زمینه فنون سینمایی و روش های انجام پژوهش های انسان شناسی بوده است . مردم شناسی بصری به گونه ای گسترده به حوزه ای در زمینه پژوهش و تجربه مشترک در جهان تبدیل شده و این رخداد یکی از زمینه های اصلی بیان آن بوده است.

تجربیات ارائه شده در کارنمای 2006 و تنوع فیلم سازان شرکت کننده از سراسرجهان بازتاب وسیع این دلمشغولی ها هستند. از این رو به منظورغنا بخشیدن به این رخداد فرهنگی برگزارکنندگان آن کوشیده اند با برپایی سلسله نشست های مردم شناسی(از 25 مارس) وجهی دیگر به این رخداد فرهنگی ببخشند. مارک اچ. پیو رییس کمیته فیلم مردم شناسی در یادداشتی بر این رویداد می نویسد: برخی سخن از بحران انسان شناسی سمعی بصری به میان می آورند اما به گمان من بیشتر باید سخن از« بحران رشد» به میان آورد که همه ما در اینجا فراخوانده شده ایم تا در این باره بیندیشیم.


کارنمای2006 با ادای دین به جان مارشال انسان شناس برجسته امریکایی و پیشاهنگ فیلم های قوم پژوهی آغازمی شود.جان مارشال (1932-2005)پدیدآورنده اثر سینمایی برجسته و معروفی است که در اصل ازدومجموعه فیلم تشکیل شده است: یکی که به« بوشمن های !کونگ» درصحرای کالاهاری می پردازد(شامل 27 فیلم ساخته شده در فاصله سالهای1957 تا 2003) و دیگری فیلم های مرتبط با پلیس پیتزبورگ است(شامل 20 فیلم ساخته شده در فاصله سالهای 1970 تا 1973).فیلم های ساخته شده درباره بوشمن های !کونگ شامل مجموعه بی مانندی است که زندگی روزمره و جلوه های آیینی این گروه قومی را به تصویر می کشد.جان مارشال در این مجموعه فیلم ها، خود را سینماگری با حساسیت ژرف نسبت به آدم های فیلم شده و همچون هنرمندی با نگرش عمیق سینمایی جلوه گر می سازد. او همچنین فیلم سازی است که خود را وقف دفاع ازبوشمن هایی نموده که خود را درمواجهه با دنیای نوین می بینند. مارشال همچنین به آدم های دیگری نیز پرداخته که خود را با حقوق مدنی امریکا مواجه می بینند: مجموعه فیلم های« پلیس پیتزبورگ».او همچنین فیلم بردار مستند « دیوانگی های تیتیکات» (1967) ساخته فردریک وایزمن است.جان مارشال در 1968 با همکاری تیموتی اش،فیلم ساز و انسان شناس امریکایی،بنیاد« منابع آموزشی مستند» (دی ای آر) را پایه گذاشت که در زمینه تولید و پخش فیلم های مردم شناسی و مستند فعالیت دارد.

کارنما(بیلان*)

۱۲/۲۵/۱۳۸۴

کابوس داروین



حکایت آدمیان شمال و جنوب، ماجرای جهانی شدن وسرگذشت یک ماهی
یاداشت های هوبرت ساوپرکارگردان فیلم کابوس داروین بر فیلم خود
ملک محسن قادری


دریکی ازسال های دهه 1960 در قلب افریقا گونه جانوری نوینی در دریاچه ویکتوریا به شناسایی رسید که از آن به عنوان یک تجربه نوین علمی یاد شد: ماهی خاردار نیل، شکارچی سیری ناپذیر آبها که تقریبا کل گونه های ماهیان بومی را به کام خود می کشید. امروزه اما گوشت این ماهی نورسیده که با شتاب زادآوری می کند به سراسر جهان صادر می شود.

هواپیمای باربری غول پیکر شوروی پیشین هرروز به زمین می نشیند تا آخرین صید جنوب را درازای محموله شمال به دور دست برد...این محموله از راه رسیده اسلحه های کلاشینکوف و مهماتی نظامی برای برافروختن آتش جنگ های بی شمار درقلب سیاه یک قاره است:افریقا.

این داد و ستد پر رونق چند ملیتی که ماهی را با مهمات جنگی معاوضه می کند، یک وصلت نافرخنده جهانی را در ساحل بزرگ ترین دریاچه گرمسیری جهان رقم می زند: لشکری از ماهیگیران بومی، بانکداران جهانی، کودکان بی سرپناه، وزیران افریقایی، اعضاء هیات های اتحادیه اروپا، فواحش تانزانیا و خلبانان روس.



خاستگاه های کابوس

ایده این فیلم درهنگام انجام پژوهش هایم برای مستندی دیگر حاصل شد: « خاطرات کیسانگانی»، مستندی که به پناه جویان روآندا دربحبوحه شورش های کونگومی پردازد. در 1997، نخستین بار شاهد هم کناری عجیب دو هواپیمای غول پیکر بودم که هردو مملو ازغذا بودند.نخستین هواپیمای جت باربری با خود 45 تن نخود زرد را از امریکا به همراه آورده بود تا آذوقه پناهجویانی را فراهم سازد که در نزدیک اردوگاه سازمان ملل اسکان یافته بودند. از آن سوهواپیمای دوم با 50 تن ماهی تازه به سمت اتحادیه اروپا به پرواز در می آمد.

با خلبانان روس آشنا شدم و با یکدیگر« رفیق» شدیم. اما به زودی معلوم شد که هواپیماهای حامل نخود، اسلحه هایی را نبز به اینجا می آورند که چه بسا همین پناه جویان شباهنگام می توانستد با شلیک گلوله های آنها از پای درآیند

صبح هنگام دوربین لرزانم در این آشفته بازار، نگرنده اردوگاه های ویران و اجساد متلاشی شده بود.این آگاهی بی پرده و مستقیم ازچند و چون یک چنین واقعیت تلخی نقطه آغاز کابوس داروین بود که طولانی ترین تجربه سینمایی من تاکنون به شمار می رود.


محدوده دریاچه های پهناور که گفته می شود نخستین خاستگاه نسل بشر بوده مرکز سرسبز،حاصل خیز و معدنی افریقاست.این منطقه همچنین به خاطرحیات وحش بی مانند، قله های آتشفشانی برف گرفته، و پارک های ملی معروف خود شهرت دارد. در عین حال، اینجا به راستی« قلب تیرگی» دنیای ماست.

بیماری های همه گیر و فزاینده، کمبود مواد غذایی و جنگ های داخلی درازمدت در این منطقه، درحالتی ازبی خبری و ناهشیاری اخلاقی رخ می دهند. این ستیزهای مسلحانه، خوفناک ترین و مرگبارترین ستیزهای تاریخ پس از پایان جنگ جهانی دوم بوده اند. تنها در شرق کنگو تلفات روزانه جنگ برابر با شمار کشته شدگان رخداد یازدهم سپتامبر نیویورک است. این نبردهای بی شمار اغلب به مثابه « ستیزهای قومی» بازشناسی می شوند که برخی از نمونه های آنها ستیزهای قومی روآندا، بوروندی یاسودان است. عامل نهفته چنین کشمکش هایی در بیشتر موارد چشمداشت های امپریالیستی به منابع طبیعی این مناطق است.

فیلم سازی در قلب تیرگی


برای فیلم برداری کابوس داروین از یک گروه کوچک و کم شمار بهره بردیم: همسفر همیشگی ام ساندور، دوربین کوچکم و خودم. ناگزیر بودیم به« شخصیت ها»ی مان بسیار نزدیک شویم و زندگی شان را در طی دوره های طولانی پی بگیریم.اکنون احساس می کنم که آنها همچون پاره مهمی از وجود من به شمار می روند. هنگامی که در پی تضاد ها و تناقض هامی گردید واقعیت می تواند بسی« ژرف تر از زندگی» خود را نمایان سازد. از همین رو یافتن تصاویر تکان دهنده به یک معنا آسان بود زیرا واقعیتی تکان دهنده را به فیلم در می آوردم اما به دردسر افتادن نیز به همان نسبت آسان بود.

در لوکیشن تانزانیا هرگز نمی توانستیم یک گروه واقعا مرسوم و رایج فیلم برداری را به نمایش بگذارم. برای پرواز با هواپیماهای باربری ناگزیر بودیم خودمان را خلبان و مسئول باربری جا بزنیم و هویت های دروغین از خود بسازیم. در روستاها با مبلغان مذهبی اشتباهمان می گرفتند و در کارخانه های فرآوری ماهی مدیران بیم آن داشتند که ما بازرسان بهداشت اتحادیه اروپا باشیم. ناچاربودیم در میکده هتل های پرزرق و برق در لباس تاجران استرالیایی درآییم و در مناطق بکر افریقا صرفا جهان گردان بی خانمان باشیم که« عکس می گیرند». بسیاری از روزهای کارمان در جلو چشمان مبهوت، بدبین و پرسش گر افسران پلیس در ایست های بازرسی و در زندان های محلی از دست رفت. بخش زیادی از بودجه فیلم برداری مان تنها برای رهایی از زندان، صرف رشوه و جریمه دادن شد. تیتر روزنامه های داخلی و حتی خبرگزاری بی بی سی اعلام می کردند که« روزنامه نگاران فرانسوی و امریکایی از سوی راهزنان دریاچه ویکتوریا ربوده شده اند».


از آنجا که نیک فلاین عضواتحادیه اروپا در این سفر همراهمان بود، سفارت امریکا در دارالسلام به شکلی سراسیمه زنگ خطر را برای شهروندان گمشده خود به صدا درآورد. با این وجود، هیچ گونه آدم ربایی رخ نداده بود بلکه ما را به
جزیره ماهیگیری دورافتاده ای آورده بودند- این باربه اتهام ساخت« فیلم های پورنو» از دختران برهنه. این معطلی های ناخواسته ،روند کسالت بار هر روزه امان شده بود. می بایست زیر تیغ برنده آفتاب گرمسیری کنار یک ملیون اسکلت ماهی خاردار نیل،غذای محلی، می نشستیم و خونسردی مان را حفظ می کردیم.



به نظر می رسد پرسش قدیمی در این باره که آیا ساختاراجتماعی و سیاسی بهترین ساختار برای جهان است پاسخ خود را یافته باشد: سرمایه داری پیروز شده است.شکل های نهایی جوامع آینده« دموکراسی های مصرف کننده» اند که به مثابه جوامع« متمدن» و« خوب»به آنها نگریسته خواهد شد.به مفهومی داروینی«نظام خوب» برنده است:برنده با متقاعدساختن دشمنان خود و یا با خذف آنها.

یافتن تصاویر تکان دهنده به یک معنا آسان بود
زیرا واقعیتی تکان دهنده را به فیلم در می آوردم
اما به دردسر افتادن نیز به همان نسبت آسان بود.


در کابوس داروین کوشیدم ماجرای پیروزی شگفت انگیز و عجیب و غریب یک ماهی و رونق اقتصادی گذرا و ناپایدار حول و حوش این« خیره کننده ترین» حیوان را در قالب تمثیل طعنه آمیز و هول انگیز چیزی نشان دهم که نظم نوین جهانی خوانده می شود. می توانستم چنین فیلمی را در سیرالئون نیز بسازم اما شاید آنجا به جای ماهی الماس را و یا در هوندوراس موز و در لیبی، نیجریه یا آنگولا نفت خام را نشان می دادم.گمان می کنم بسیاری از ما بر ساز و کار ویران گر روزگار خود خود آگاهی داریم اما نمی توانیم آن را به گونه کامل به تصویر درآوریم. ما از« پذیرش آن» ناتوانیم، ناتوان نسبت به باور حقیقی و بنیادی درباره آنچه که می دانیم. برای مثال باورنکردنی است که هرجا مواد خام اولیه کشف می شود آن منطقه به فقر و تنگ دستی می افتد وفرزندان آن به سرباز و تفنگدار تبدیل می شوند و دخترانشان به کنیزی و روسپی گری می روند. شنیدن و دیدین چندباره این موضوعات روحم را می آزارد.پس از صدها سال بردگی و استعمار افریقا، جهانی شدن بازارهای افریقا سومین و مرگبارترین تحقیر و خوارداشت مردمان این قاره است. خود پسندی کشورهای ثروتمند نسبت به جهان سوم(یعنی سه چهارم جمعیت جهان) در آینده خطرات بی اندازه ای را برای همه ملت های جهان پدید می آورد.


می توانستم چنین فیلمی را در سیرالئون نیز بسازم
اما شاید آنجا به جای ماهی، الماس را و یا در هوندوراس
موز و در لیبی، نیجریه یا آنگولا نفت خام را نشان می دادم.


به نظر می رسد که مشارکت کنندگان فردی یک نظام مرگبار رخساره های زشتی ندارند و در بیشتر موارد مقاصد و نیات شان بد نیست. این مردم من و شما را هم دربر می گیرد. برخی از ما« صرفا کار خود را می کنند»(مثل پرواز یک جامبوجت که ازنقطه الف به نقطه ب می رسد و کارش حمل بمب ناپالم است)، برخی نیز اساسا نمی خواهند بدانند، و برخی دیگر نیز تنها برای بقا می جنگند.در این مستند کوشیدم افراد را تا آنجا که امکان داشت از نزدیک و بی واسطه به فیلم درآورم. سرژی، دیامون، رافائل، الیزا آدم هایی واقعی اند که به گونه ای شگفت آسا پیچیدگی این نظام و برای من رازی واقعی را برملا می سازند.

هوبرت ساوپر
زندگی و فیلم شناخت

هربرت ساوپردر روستای تیرول در دامنه کوهای آلپ اتریش به دنیا آمد.او درانگلستان، ایتالیا و امریکا زندگی کرده و از ده سال پیش تا کنون در فرانسه زندگی می کند. هوبرت در وین(دانشگاه هنرهای نمایشی) در رشته کارگردانی فیلم و در پاریس(دانشگاه پاریس 8) درس خواند. وی کلاس های درس فیلم سازی درامریکا و اروپا برگزار می کند.دو مستندی که اخیرا نوشته و کارگردانی کرده دوازده جایزه از جشنواره های جهانی فیلم دریافت داشته اند. او به عنوان بازیگر در چند فیلم کوتاه و بلند نیز ایفای نقش کرده است:« در دایره قرنیه »به کارگردانی پتر بازاک و فیلیپ لئوتار و « فاصله آبی» به کارگردانی پتر شراینر.


فیلم شناسی هوبرت ساوپربه عنوان نویسنده و کارگردان

در جاده به همراه امیل
(مستند،1993، اتریش، 30 دقیقه، 16 م م)
بهترین فیلم کوتاه جشنواره جهانی ورزبورگ،1994، جایزه ماکس افولس
بهترین مستند جشنواره نکسون، فرانسه،1995

این گونه در نور فراگیر روز شبگردی می کنم

(ستانی، اتریش، 55دقیقه، 16 م م)
جایزه اول جشنواره فیگوئیرا دا فوز،پرتغال، 1995
بهترین فیلم نخست، بهترین فیلم تولید مدرسه ای


مسکوی انسان نگار
ند،روسیه،30 دقیقه، برای تلویزیون)

خاطرات کیسانگانی
(1998، مستند، فرانسه/اتریش،45 دقیقه،35م م)

جوایز این فیلم

پاریس: جایزه بزرگ سینمای حقیقت به عنوان بهترین فیلم، 1998
سن پترزبورگ-« سنتور 98» برای بهترین فیلم مستند
نیویورک-جایزه طلایی بهترین مستند، نمایشگاه فیلم 1990 نیویورک
کراکو- جایزه دون کیشوت،1998
لندن- جایزه دوم جشنواره رسانه یک جهان
هورنبرگ- جایزه اول جشنواره حقوق بشر، برای بهترین فیلم، 1999
برلین- « نشست سینمای جوان»، چهل و هشتمین جشنواره جهانی فیلم
مونته ویدئو- جایزه ویژه هیئت داوران
کارلو وی واری- جایزه ویژه هیئت داوران برای فیلم مستند،1998
جنوا- جایزه جهانی انسان گرایی

تنها با داستان هایمان
(2000، مستند، فرانسه،60 دقیقه،دیجیبتا،برای تلویزیون)

کابوس داروین
(2004، مستند، فرانسه ، اتریش، بلژیک،107 دقیقه،35 م م)

۱۲/۲۰/۱۳۸۴

آنسل آدامز: فیلمی مستند



آنسل آدامز: فیلمی مستند
محسن قادری

آنسل آدامز عکاس امریکایی در طی دورانی دراز چشم اندازهای« سیرا» را با دوربین خود به تصویر کشید و عکس های جادویی اش بیش از هفت دهه نگاه بینندگان را به خود کشید.با این همه، نکته جالب اینجاست که آدامز به کاردیگری غیر ازعکاسی نیز پرداخته است: نوازندگی کنسرت های پیانو.


مستند ریک برنز با نام « آنسل آدامز: فیلمی مستند » به زندگی این عکاس می پردازد: از دوران جوانی پرتوش و توان او گرفته تا کوشش های حرفه ای آغازین ونیزهنر کمال یافته وتاثیر امروزینش. فیلم که سبکی نسبتا مرسوم برگزیده ، تاثیر پدر آدامز بر نبوغ ذاتی فرزندش، تصمیم جدی او به گزینش یکی از دو فعالیت نوازندگی وعکاسی،ازدواجش با ویرجینیا بست، رابطه اش با عکاس معروف آلفرد استیگلیتز، موفقیت نهایی اش در برپایی نمایشگاه عکس و چاپ کتاب و سرانجام کوشایی اش در جنبش زیست محیطی را به دقت بررسی می کند.این فیلم همچنین اثری در بزرگداشت صدمین سالگرد تولد اوست.

مستند برنز از عکس های آدامز در تصویرپردازی خود بهره می برد. فیلم برای نشان دادن قدرت نهفته در این عکس ها با مونتاژی ویژه آغاز می شود: عکس هایی از کوه هایی اعجاب انگیز، جنگل سوخته، دریاچه، شکل بندی ابرها و سرخس ها.دوربین به جای ثابت ماندن براین شاهکارها، به آرامی بر روی آنها به جنبش در می آید و از زوایای گوناگون بر روی آنها حرکت افقی و زوم این و زوم آوت می کند. دوربین در نخستین فریم هیچگاه عکس را به تمامی نشان نمی دهد بلکه تنها بخشی از آن را به نمایش می گذارد.این شیوه، نگاه ما را به پیرامون عکس ها می کشد و در تجربه نگاه آرام و ژرف بینانه دوربین سهیم می سازد.


تقریبا همه عکس ها سیاه و سفیدند. از این رو آن دسته از عکس ها که رنگی هستند بس به چشم می آیند.همه گفت و گوها رنگی فیلم برداری شده اند و با نماهای طبیعت که آنها نیز رنگی به نمایش درمی آیند گره می خورند.دوربین به جای آنکه ایستا بماند دراینجا نیز بر تنه و شاخسار درخت ها و بر تپه های سرسبز به گردش در می آید و گویی می کوشد به ما نشان دهد که آدامز چگونه این عناصر را می نگریسته است. این نماها همچنین چشم اندازهای خیره کننده ای پیش روی می گذارند و زمان روایی را پرمی کنند.

بیش از ده شخصیت مختلف در روایت سرگذشت و زندگی آدامز سخن می گویند. تقریبا ده گفت و گو با چهره هایی چون ویلیام ای.تورنیج عضو موسسه آدامز،آندرآ گری استیلمن، گزینش گرعکس، جاناتان اسپولدینگ سرگذشت نگار، کارول پوپ عضو باشگاه سیرا، جاناتان زارکوفسکی عکاس و موزه دار، و مری استریت آلیندر، سرگذشت نگار دیگر را در این فیلم می شنویم. فرزندان آدامز، مایکل آدامز و آدامز هلمز نیز خاطرات خود از پدرشان را روایت می کنند اما آنها به نسبت دیگران حضوری کم رنگ تر در این فیلم دارند. عکاسانی چون آلن راس و جان سکستون نیز دیدگاه های خود درباره کارهای آدامز را بیان می دارند.

دربسیاری جاها در این فیلم،صداها را پیش از دیدن چهره ها می شنویم. درهنگامی که مونتاژ آغازین،آثار آدامز را به نمایش می گذارد، زارکوفسکی بدون دیده شدن سخن آغاز می کند و آنگاه برشی به او صاحب صدا را بر ما نمایان می سازد.این الگوی روایی در سراسر فیلم دنبال می شود اما پس ازگذشت اندک زمانی کم و بیش آزاردهنده می شود.


افزون برگفت و گو های نهفته در فیلم، صدای یک گوینده، دیوید اوگن استیرز، نیز بر کلیت فیلم حاکم است که گفتارش پیش گفتار و سالشماری از زندگی آدامز به دست می دهد.برای نمونه گوینده با این کلمات آغاز می کند: « همه زندگی اش سفر و شرح و بیانی است؛ جست و جویی برای رسیدن به معنا و نظم، زیبایی و رهایی؛ برای پیوند باچیزی فراخ تر و ماناتر؛ برای رسیدن به اجتماع، پیوندها، وخانه.» یا در جای دیگر:« گرچه در بازمانده زندگی خود ازعکاسی به خاطر موزیک دست کشید، اما عشق به آفرینش زیبایی به کمک زیر و بم هماهنگ صداها و مایه های خاکستری به گونه ای بس ظریف در حساسیت هنری او به رقص در می آید.» در بسیاری جاها گفتاراستیر بیننده را آگاهی می بخشند و با نکات نهفته در گفت و گوها پیوند می دهد. صداهای افزوده که نامه های آدامز و نوشته های مجلات را رو خوانی می کنند در پیوند با گفتارهنرمندانی که در فیلم سخن می گویند گونه ای ستیزآوایی پدید می آورد و به صدای فیلم پویایی می بخشد.

تصاویر و صداها می کوشند سرگشت نبوغ آسای هنرمند و کشاکش او برای رسیدن به شناخت و پیوندهای شخصی، دستاوردهای نخستین، تردید ها در گزینش حرفه، وستایشی را بیان دارند که در واپسین روزهای زندگی و مرگ از او به عمل آمد.فیلم می کوشد در ادای دین به آنسل آدامز شاعرانه جلوه کند اما ویژگی هایی که در بسیاری از مستند های شبکه تلویزیونی پی بی اس دیده می شود به سبک این فیلم نیز راه یافته است. همان سبکی که برای نمونه کن برنز و ریک برنز در کار دیگری به نام« جنگ داخلی» نیز به کار می برند و در آنجا نیز از دوربین ناایستا،انبوهه صداها و روایتی شنیداری بهره می گیرند. حاصل هم آمیزی این سبک با موزیک متن آرام فیلم، پرداخت کاملا پذیرفته موضوعی عالی در فیلمی کاملا پذیرفته است. برای کسانی که دوست دارند درباره آدامز و کارهایش بیشتر بدانند این مستندی بس سودمند وآموزنده است.

شناسه فیلم به انگلیسی

Ansel Adams

Dir. Ric Burns
B&W, color;
USA2002
90 minutes
Widescreen
English