۱۲/۱۸/۱۳۸۶

چگونه فیلمی مستند بسازیم

چگونه فیلمی مستند بسازیم
برگردان: محسن قادری

یک بار از یک ماهی گیر ایرلندی اهل روستای دینگل در ساحل غربی پرسیدم در ماهی گیری از چه چیز خوشت می آید؟ پاسخ داد: از هیچ چیز. وقتی به دریا می روم و به هوای بد برمی خورم و سه روز بعد به بندر برمی گردم، هر لحظه نفرت دارم. تنها وقتی که خانه ام را در ساحل می بینم و صید خوبی را که داشته ام خالی می کنم احساس لذت می کنم.

من این گفته ها را به این خاطر به یاد سپردم چون از جهات زیادی مرا به یاد کار فیلم سازی می اندازد. من کار سخت و بی تاب کننده پیدا کردن داستان، فیلم برداری در سواحل ناشناخته و دیدار با مردم را سخت دوست دارم. اما بعد تنها می شوم و خودم می مانم و لپ تابم و دیدن چندین باره تصاویر گرفته شده و تلاش برای ایجاد داستانی کوتاه و فشرده . این چیزی است که دوست ندارم. فیلم برداری یک برنامه ریزی زمانی معین دارد و سرموعد باید تمام شود اما تدوین هزار امکان پیش روی انسان می گذارد.




همیشه کار را با صدا شروع می کنم. به مصاحبه ها گوش می دهم و همه چیزآن را به آزمون و بررسی می گذارم. هنگام انجام مصاحبه معمولا فهرستی از پرسش ندارم؛ شاید ایده ای داشته باشم در این باره که داستان به کجا می کشد اما برای پذیرش اینکه مصاحبه مرا تا کجا می کشد همیشه ذهن باز دارم، برای آزمودن و یافتن بارقه اشتیاق در مصاحبه شوندگان و برای دانستن بیش تر.

بسیاری اوقات از مصاحبه شونده می خواهم که پاسخ ها را تکرار کند و این را نیزمی دانم که مستند به بایت های صوتی وابسته است و اینکه زمان باید فشرده شود. گاه چیزهای جالبی را به یاد می آورم که مردم ضمن گفت و گو به من گفته اند و از آنها می خواهم که این چیزها را برای مصاحبه تکرار کنند.

صدا احساس است و تصویر چیزی است که به افراد امکان می دهد تا آنچه را می شنوند ببینند. معمولا تلاش می کنم از افراد نماهایی بگیرم که آنها را در حال انجام کارهای عادی نشان می دهند، گاه لازم است که نماها طرح زده شوند. اگر جایی را نشان می دهم نماهای خیابانی برایم برتری دارند. بیش تر تلاش می کنم که صحنه های خیابانی « زندگی واقعی » را بگیرم و در این میان از عدسی زوم بلند استفاده می کنم و گرفتن نماها را به سرعت پیش از آنکه مردم پی به دوربین ببرند به انجام می رسانم.

فکر می کنم جریان روایت چیزی است که شما با عنصر زمان گسترش می دهید، به عبارت دیگر این مساله که سرعت داستان گویی اتان را چگونه ساختار ببخشید. تلاش می کنم داستان ها را با تایم فریم های آماده اینترنتی یعنی تایم فریم های سه تا پنج دقیقه ای مطابقت دهم. این کار با دامنه توجه محدود من تناسب می یابد و می تواند سریع انجام شود.

مستند به من امکان می دهد تا داستان های افراد دیگر را بگویم و نگاهی کوتاه و فشرده به زندگی اشان داشته باشم. اما در بنیان گمان می کنم داستان هایی که سرهم می کنم بخشی از من اند، بخشی از دلبستگی ها و باورهای من. تلاش می کنم بی طرف باشم اما در پایان، داستان هایی را به فیلم درمی آورم که دلبستگی مرا برمی انگیزند. تلاش می کنم به چیزهایی فکر کنم که شاید افراد بخواهند درباره داستان بدانند، اما معمولا خود را آزاد می گذارم که جذب گفته ها شوم، جذب تصاویری که دوست دارم.



همچنین به آزمایش می پردازم و زیاد به آنچه انجام می دهم اهمیت نمی دهم. گاه جدول زمانی سفت و سختی می گذارم به گونه ای که بر روی یک داستان بیش از حد کارنکنم. اگر زیاد نگران این باشید که آیا کارتان خوب است یا بد یا دیگران از آن خوششان می آید یا نه آغاز کردن کار مشکل خواهد شد و شما ارزش درونی عمل خلاقه را از دست می دهید، یعنی لحظه ای که زمان کنارمی رود و کیمای سخن، عکس ها، تصاویر و صداها به هم آمیخته می شوند.

کارل یانگ می گوید « ذهن خلاق چیزهایی را که دوست دارد به بازی می گیرد». من فکر می کنم لازم است که همچون کودکان باشیم و تنها بازی کنیم و بسازیم و بیافرینیم. همه ما آفریننده ایم، درست و نادرست وجود ندارد. و سرانجام اگر طرحی را با چنین ایده ای به انجام رسانید به کاری که بر دیگران تاثیربگذارد نزدیک تر خواهید شد.

هیچ نظری موجود نیست: