۴/۲۹/۱۳۸۵

قواعد مستند

من و خوشه چینان (2000)ساخته آنیس واردا


قواعد مستند
اریک مو
محسن قادری


مستند چیست؟
پاسخ کوتاه

تعریف ساده مستند« فیلم ناداستانی» است.در واقع بسیاری از فیلم سازان و جشنواره های فیلم ترجیح می دهند از این عبارت استفاده کنند تا توصیف بهتری ازطیف وسیع فیلم هایی به عمل آورند که عموما زیر چتر مستند جای می گیرند.« مستند» غالبا درمحاسبات گیشه ای زیرگونه ای از فیلم ناداستانی منظور می شود که درکنار فیلم های کنسرت، فیلم های قطع بزرگ(ایماکس)،فیلم های تالیفی یا گردآوری شده، و فیلم های« واقعیت»(رئالیتی فیلمز)چون فیلم« جاکاس»جای می گیرد.تا آنجا که من می دانم کشیدن خطوط تفکیک میان این فیلم ها دلبخواهی و تا حدی بی معناست.قطعا برخی فیلم ها از فیلم های دیگر« جدی»ترند اما کشیدن خطوط تفکیک کار چندان ساده ای نیست.

مهم ترین تمایزفیلم های مستند از دیگر فیلم ها این است که این فیلم ها بیشتر می کوشند واقعیت را به ما نشان دهند تا داستان های ساختگی را.

پاسخ بلند

قواعدی رسمی برای فیلم های مستند وجود ندارد با این حال آرمان های خاصی وجود دارند که چه بسا بتوان آنها را با فیلم های مستند پیوند داد:

آدم ها، مکان ها و رویدادهای ارائه شده واقعی اند.
رویدادها همان گونه که رخ داده اند به فیلم درآمده اند و برای دوربین بازسازی نشده اند.
رویدادها به همان ترتیبی که در زندگی واقعی رخ می دهند در فیلم نیزاتفاق می افتند.
آنچه در فیلم به ثبت رسیده بر شواهد و ادله تاریخی موجود استوار است.
عقاید فیلم سازان و احساسات فردی شان بیان نشده است.

احتمالا به فیلم هایی فکر می کنید که این « قواعد» را می شکنند.برخی از این استثناء های مستند مدت ها پیش به انگیزه آزادی خلاقه و این دریافت که فیلم ذاتا جایگزین ناقصی برای واقعیت است کنار گذاشته شدند.برخی از فنون مشترکی که گاه به دلیل تخطی از« قواعد» مستند به نقد کشیده می شوند عبارتند از:

باز سازی
در برخی بازسازی ها آدم ها و مکان های عینی به کارگرفته می شوند و در برخی دیگر بازیگران.مباحثاتی در این باره در جریان است که آیا این بازسازی ها باید برای مخاطب برچسپ خاصی بپذیرند واگر چنین است چه برچسپ هایی. این موضوع در پی بحث هایی مطرح شد که با فیلم « زمانه غدار: رهپیمایی کودکان » برنده اسکار2005 بهترین مستند به دنبال آمد.

پویانمایی و جلوه های ویژه
این فنون اغلب همچون ابزاری برای انتقال آن بخش از داستان به کار گرفته می شوند که دوربین ازثبت آنها ناتوان است.از جمله این موارد می توان به رویاها، خاطرات و تخیلات افراد اشاره کرد.«در قلمرو ناواقع» و« شکوه امریکایی» دو فیلمی هستند که از این فنون بهره می گیرند.



خط زمانی متغیر
مستندهای بسیار کمی به زمان بندی دقیق صحنه ها وفادارند.از آنجا که فیلم نهایی صرفا درصد بسیار کمی از کل فیلم های گرفته شده را نشان می دهد بسیاری از کنش ها و گفته ها و اشارات ضرورتا از بافت اصلی فیلم بیرون گذاشته می شوند.جابه جایی نظم و ترتیب صحنه ها اغلب به خاطر شفافیت داستان صورت می گیرد.

تدوین و حذف ها
گاه به خاطر این که ارائه همه جانبه وشفاف موضوع در ظرف دو ساعت یا کمتر بسیارپیچیده است بخش هایی از داستان حذف می شود.فیلم سازان گاه برای رسیدن به فیلمی قابل درک و دریافت برای طیف وسیع مخاطبان چه بسا برخی نظریات علمی محققان را نادیده بگیرند.برخی مستندهای تلویزیونی که به سرعت تهیه می شوند از این لحاظ مورد نقد قرارمی گیرند.اهمیت نسبی هر بخش از داستان همیشه تصمیمی ذهنی از سوی فیلم ساز است.


دیدگاه شخصی
فیلم های دیگری نیز وجود دارند که آشکارا بسیارشخصی اند و حاوی حجم وسیعی از عقاید و تفسیرها هستند. فیلم-مقاله ارزشمند آنیس واردا درباره اشیاء بازیافته به نام من و خوشه چینان در این حوزه جای می گیرد. به همین سان مایکل مور و دیگر فیلم سازان هوادار موضوع، در فیلم هایشان آمیزه ای از حقیقت و دیدگاه شخصی را به کار می گیرند.فیلم های ناداستانی در طی تاریخ دراز خود خواه به گونه علنی(برای نمونه در فارنهایت 9/11)و خواه در قالب تبلیغات سیاسی(برای نمونه مجموعه مستند« چرا می جنگیم» ساخته فرانک کاپرا و« پیروزی اراده» ساخته لنی ریفنشتال) همچون ابزارهای اقناع کننده به کار رفته اند.


آنیس واردا در من و خوشه چینان

در حالی که به طور قطع فیلم های بسیارارزشمند دیگری وجود دارند که «قواعد»سنتی مستند را به کار می گیرند،فیلم های ناداستانی کاری بسیار فراتر از مستند ساختن حقایق جهان انجام می دهند.این فیلم ها تصویری اجمالی از اذهان و تخیلات مردم به ما ارائه می دهند.این فیلم ها آموزش می دهند،روشن گری می کنند،متقاعد می سازند و حتی(زبانم لال!)سرگرم می کنند.

هیچ نظری موجود نیست: