۴/۰۳/۱۳۸۴

آيا فارنهايت 11/9 فيلمي مستند است؟


آيا فارنهايت 11/9 فيلمي مستند است؟اگرنه فيلم مستند كدام است؟
يوجين هيمند
محسن قادری

بحث درباره فيلم فارنهايت 11/9ساخته مايكل مور پرسش هايي را دراين باب دامن زده كه اساسا چه فيلمي مستند است؟آيا استفاده مور از تصاوير و رخدادهاي گزينشي مرتبط با جرج بوش،مبارزه عليه تروريسم،و حمله به عراق به آفرينش چيزي مي انجامد غير از آنچه كه ما به عنوان فيلم مستند مي شناسيم؟فيلم مستند اساسا چه نوع فيلمي است و اين تعريف تا چه حد در طي سال ها دستخوش دگرگوني شده است؟آيا اگر مستند ديدگاه يا نقطه نظري را بيان دارد باز هم مستند است؟
در ميزگردهاي برگزار شده در جشنواره فيلم «نانتوكت» يك روز پيش از نمايش عمومي فارنهايت 11/9 ،شركت كنندگان به گفت و گو درباره طرح موضوعات و موارد سياسي در سينما پرداختند واز اين راه مساله تعريف فيلم مستند را به مباحثه گذاشتند.پس از نمايش اين فيلم نيزبحث در چارچوب مطبوعات به گونه گسترده تري دنبا ل گرديد. سايت سينمايي «ايندي واير»از تعدادي از اعضا اصلي حوزه فيلم مستقل خواست تا ديدگاه هاي خود را در اين باره بيان دارند.شركت كنندگان،ديدگاه هاي خود را ازاز طريق اي- ميل براي اين سايت ارسال داشتند و اين پاسخ ها به گونه زير دسته بندي گرديدند.

پيش از طرح اين ديدگاه ها،تعريف يكي از دانشنامه هاي مشهور جهان را از اين اصلاح ذكر مي كنيم. دانشنامه بريتانيا« مستند» را اين گونه تعريف مي كند:«فيلمي كه مواد خام عيني را با هدف آموزش يا سرگرمي شكل بخشيده و تفسير مي نمايد» اين دانشنامه در ادامه مي افزايد:«فيلم هاي مستندي كه در قالب ها و شكل هاي گوناگون تقريبا در همه كشورها توليد مي شوند و سهم عمده اي در تكامل واقع گرايي در سينما دارند.

اصطلاح«فيلم مستد» را چگونه تعريف مي كنيد؟

ليزا مان عضو شركت توليد و مشاوره «دوپولي» معتقد است«وسواس كنوني در تعريف واژه «مستند»مرا به ياد بحث هاي تقريبا ريزبينانه سال هاي اخيردرباره اصطلاح«فيلم مستقل» و صد البته بحث هاي مشهور دادگاه عالي درباره «هرزه نگاري»(پورنوگرافي)مي اندازد.»او مي افزايد:«به وضوح اين تعريف نيز با تحول فرهنگ ما تحول مي پذيرد و طي زمان به دگرديسي مي رسد.خواه آن را «مستند»،«غير داستاني»،«واقعيت»يا به طور ساده«فاقد فيلم نامه» بخوانيد همه اين اصطلاحات تا حدي درست و تاحدي نادرست هستند.

مورگان اسپرلاك

كه فيلم مطرح «بیش از حد بزرگم کن»را كارگرداني كرده از فرهنگ وبستر شاهد مي آورد و مستند را اين گونه تعريف مي كند:«اثري چون فيلم يا برنامه تلويزيوني كه موضوعي سياسي ،اجتماعي يا تاريخي را به شيوه هاي عيني يا آگاهي رساني ارائه مي دهد و غالبا متشكل از فيلم هاي خبري عيني يا مصاحبه هايي به همراه گفتار متن است.


نوزده سپتامبر 2004،نمایش فیلم در تهران،
عکس:عطا کناره ،آژانس فرانس پرس،
برگرفته از سایت کاپوچینو.


شولا لينچ

فيلم ساز نيز تعريف يك فرهنگ را به كار مي گيرد و مي گويد:«تنها مشكل اين است كه مستندها فيلم اند. مستندهاي خوب مبتني بر حقايقي هستند كه تفسير مي شوند تا داستان هايي را نقل كنند. بنابراين چگونه از فيلم هاي مستند انتظار مي رود كه عيني باشند».لينچ معتقد است:«فكر مي كنم عقيده اين است كه مستند خوب برانگيزنده است.سوالي كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا فيلم مستند، داستاني خوب را نقل مي كند و به مخاطب آگاهي لازم براي درك كامل موضوع را مي دهد؟

مت دنتلر

عضو جشنواره فيلم« اس ايكس اس دبليو» درشهر آستين تگزاس خاطر نشان مي كند« زماني مستند به بهترين شكل به مثابه «فرهنگستان سينما» توصيف مي شد اما اكنون بيشتر به عنوان «ژورناليسم سينما»تعريف مي شود.مستند مي تواند اخبار جهان يا هنر و لذت باشد.مي تواند جدي يا آشفته كننده باشد،مي تواند خنده دار يا هتاك باشد.مي تواند« والتر كرانكايت* » يا «هانتر اس.تامپسون*» باشد.هرچه كه باشد ژورناليسم است».دنتلر ادامه مي دهد:«پس از جنبش سينما وريته(واقعيت)جنبه هاي آكادميك مستند به سطحي ژورناليستي تنزل يافت كه امروز شاهد رونق آن هستيم.

پاتريسيا فينران

مدير جشنواره فيلم مستند«سيلورداكز» اشاره دارد كه «فيلم مستند شكلي از بيان سينمايي است كه «پرداخت خلاقانه عينيت»را مد نظر دارد.(اين عبارتي بود كه جان گريرسون در سال 1926 در توصيف «موآنا» ساخته رابرت فلاهرتي به كار برد.)فيلم مستند درامي است برآمده از توصيف زندگي واقعي.

ايرا دويچمن

عضو «امرجينگ پيكچرز»مي گويد:«من با اين نظريه موافقم كه مستند صرفا يك سبك فيلم سازي است كه از تركيب فيلم هاي خام اوليه و مردمي كه نقش خود را ايفا مي كنند بهره مي گيرد تا چيزي نزديك به واقعيت را بيان دارد.به عبارت ديگر،شخصيت هاي مركزي بازيگراني نيستند كه در نقش مردم ظاهر مي شوند.علت اينكه مي گويم مستند يك سبك فيلم سازي است اين است كه همه مستند ها در اتاق مونتاژ آفريده مي شوند و تعريف آن همانقدر كه مبتني بر آن چيزي است كه بر پرده ديده مي شودهمچنين مبتني بر تصاوير حذف شده اي است كه بر كف اتاق تدوين ريخته مي شود.درواقع در فيلم مستند ارتباط يا ربط و پيوندي با واقعيت وجود ندارد.همه مستند ها داراي يك نقطه نظر هستند،اما كمكي به واقعيت نمي كنند.حتي درمستندهاي موسوم به سينما وريته،موضوع متاثر از آگاهي و حضور دوربين است.


جان براون

عضو «ساب مارين» كه تجربه فروش موفق چندين فيلم مستند را دارد توضيح مي دهد:«هنگامي كه اصطلاح مستند را به كار مي بريم به ياد موفقيت هاي گيشه اي فيلم هايي چون «سوپر سايز مي»و« طلسم شده»مي افتيم. اين فيلم ها در واقع روايت هاي غير داستاني هستند كه از يك نقطه ارجاعي مستند شروع مي شوند اما ريشه هاي ساختاري در روايت داستاني و« رئاليتي تي وي*» دارند.بنابراين اين اصطلاح خواه براي مجموعه فيلم هاي جديد روايي داستاني به كار رود يا نه، كهنه و نخ نما شده و نيازمند يك بازنگري است.

آيا فارنهايت11/9 مستند است؟

مايكل مور در گفت و گو با گروهي از روزنامه نگاران تاكيد مي كند:«البته كه اين فيلم مستند است.اين يك فيلم غير داستاني است.اين فيلمي مستند است.ازفيلم هاي مستند با توجه به ماهيت شان انتظار مي رود كه داراي ديدگاه ونقطه نظر باشند.سال هاست كه اين اصطلاح كاربرد داشته است،خواه درباره مستندهايي چون«گزارش هاي دولتي ان بي سي» يا هريك از قالب هاي ديگر مستند. مستند من قالب يك « سرمقاله/ديدگاه» را دارد.اين فيلم عقيده مرا كه بر واقعيت مبتني است ارائه مي دهد.من در اين فيلم سعي دارم نگاهي به سه سال و نيم گذشته تاريخ امريكا بياندازم كه به عامه امريكا ارائه نشده است.

ايرا دويچمن بنيانگذار«فاين لاين فيچرز»معتقد است:«بله،فارنهايت 11/9 مستند است.مايكل مور دقيقا پرده از روي همان واقعيتي بر مي دارد كه مردم اغلب با شنيدن اصطلاح مستند در ذهنشان تداعي مي شود.

مورگان اسپرلاك نيز همين ديدگاه را مي پذيرد و بيان مي دارد كه:«به نظر مي رسد بسياري از افرادهنگامي كه مستندي رنگ و بوي ذهني مي يابد يا نقطه نظر كارگردان را ابراز مي دارد يك صدا با بقيه اعلام مي دارند كه چنين فيلمي مستند نيست.من با اين ديدگاه موافق نيستم.زيرا فكر مي كنم كه هر عمل فيلم سازي،خواه داستاني يا غير داستاني،سرشاراز تصميمات ذهني است كه از سوي كارگردان گرفته مي شود تا كارش هرچه بيشتربهبود يابد. همين قدر كه شما حقايق را بيان و خط داستاني قابل اعتمادي را خلق مي كنيد نمي توانيد وجود نقطه نظر خود نسبت به پروژه را كناربگذاريد...ما در اتاق تدوين تصميمات آگاهانه اي مي گيريم كه مي تواند بر واكنش تماشاگر تاثير بگذارد.

شولا لينچ، كارگردان، مي گويد «گذشته از آنكه اين فيلم رويكردي ساختاري دارد همچنين با امريكايي هايي گفت و گو دارد كه براي درك فارنهايت 11/9 ،جنگ عراق يا نطام اداري بوش زمينه ذهني دارند.فكر مي كنم مايكل مور فكر مي كرده همه ماجرا با مردم امريكا در ميان نهاده نشده است.اين مستند مي خواسته است خلاءها را پر كند.به عبارت ديگر،مخاطب تا حد زيادي از حاشيه به متن آورده مي شود تا به دركي كامل تر برسد.

دنتلر معتقد است«اين فيلم در مرز تبليغ سياسي قرار دارد.درست مثل حمايت يك روزنامه از يك سياستمدار در جريان يك رقابت انتخاباتي.صرف نظر از اينكه پيام اين فيلم را تا چه حد مهم بدانم يا چقدر با آن موافق باشم،به نظر مي رسد پذيرش اين فيلم همچون اثري عيني برايم سخت است.»با اين حال دنتلر مي افزايد كه او اين فيلم را دوست دارد و آن را مستند مي داند.«مستند هاي تاريخي يا آثارروايي مي بايست هر دو روي قصه و هر دو روي تاريخ را نقل كنند.با اين تعبير،فارنهايت مي كوشد خود را مستندي تاريخي نشان دهد در حالي كه واقعا به تبليغ سياسي نزديك تر است.فكر مي كنم يكي از نقاط بسياركليدي اين فيلم اين است كه مايكل مور را به عنوان نويسنده اعتبار مي بخشد،اعتباري كه مستندها به ندرت به خالقان خود مي بخشند.

براون مقتقد است«فارنهايت 11/9 مستندي است چون «سوپر سايز مي» و «جاكاس».اينها فيلم هاي روايي غيرداستاني اي هستند كه با زبردستي و مهارت واقعيت را به سود حقيقت و سرگرمي و ساختارروايي رضايت بخش كه هميشه هم چنين سر وساماني ندارد جعل مي كنند.


تعريف مستند چگونه در سال هاي اخير دگرگوني پذيرفت و آيا اساسا دگرگوني پذيرفته است؟

دويچمن مي گويد«من فكر نمي كنم كه اين تعريف ابدا در طي سال ها تغيير كرده باشد.»ليزا مان نيز با اين نظر موافق است و مي گويد«فيلم هاي مستند به نحو مثبتي به سمت افشاگري روآورده اند،به عبارتي طرح ديدگاه يا نقطه نظر در فيلم هاي مستند شديدا آشكار و شخصي شده است و همين امر فيلم ها را هرچه غني تر كرده و ساختاري حسي تر به آنها بخشيده است».ري پرايس معتقد است«قانوني وجود دارد كه مي گويد فيلم هاي مستند بايد عيني باشند و اين عقيده اي بود كه مكتب مستند سازان بريتانيا رواج دهنده آن بود.رابرت فلاهرتي رويكردي هرچه ذهني به فيلم سازي مستند داشت.بگذريم از اينكه عينيت خود يك توهم است و در درك حقيقت مشكل آفرين است.هنگامي كه خبر تلويزيوني نقطه نظري رسمي را با لحني عيني ارائه مي دهد مي توان آن را اين گونه ارزيابي كرد كه چنين برنامه اي به كمك« حذف»، بازنمايي نادرستي ارائه مي دهد.از سوي ديگر،خبري كه با يك سو گيري از پيش معين پخش مي شود برآمده از اين آگاهي است كه ديگر ديدگاه ها نادرست و بي جا هستند.اگر حقيقت به هيچ رو نتواند تجربي باشد پس جهت گيري و يك سونگري مي تواند دست كم به حقيقتي در ميان حقايق بسيار نزيك شود.».براون مي گويد«آشكارا با ابداع تجهيزات فيلم برداري ارزان قيمت و حمله بي امان« رئاليتي تي وي»،معيارهاي فيلم سازي مستند به دگرديسي مي افتد و تا آن حد دچار دگرگوني مي شود كه ما روز به روز نيازمند دسته بندي هاي فرعي تر خواهيم بود تا به تعريف موارد نوظهور بپردازيم.با اين همه،به تدريج پي مي بريم كه نياز به تعريف دسته بندي هاي فرعي تر نخواهيم داشت زيرا بسياري از اين توليدات درخور نگريستن نيستند.».اسپرلاك معتقد است«من فكر مي كنم آدم ها دوست دارند روي هر چيزي برچسپ بزنند.فكر مي كنم در حال حاضر اين همان اتفاقي است كه با برچسپ هايي چون گونزو*،روايت اول شخص و مستندهاي تجربي و غيره دارد براي فيلم هاي مستند رخ مي دهد...بسياري معتقدند كه اين مستندها از جاذبه دلخواه كمتري برخوردارند و به ندرت راه خود را به كاشانه « ناب گرايي»گذشته باز مي يابند.

آيا مستندها مي توانند يا بايد نقطه نظرداشته باشند و اگر چنين است آيا آنها باز هم مستندند؟

ميكا گرين عضو «سينتيك مديا»،شركتي كه بسياري از مستندهاي جديد(از جمله سوپر سايزمي،اتاق كنترل،دستگيري فريدمن ها) را براي پخش در امريكا به فروش رسانده مي گويد«هر مستندي داراي نقطه نظر است.هر كس از مدير فيلم برداري گرفته تدوين گر صدا در طي ساخت فيلم دست به تصميم گيري مي زنند براي آنكه معلوم دارند چه چيز در فيلم به نمايش درآيد و چه چيز حذف شود تا بدين وسيله داستاني يكپارچه و واحد را بيان دارند.

ليزا مان توضيح مي دهد«مستندها ضرورتا شكلي سيال دارند،و حقايق عيني،مشاهدات،مواد و موضوعات بايگاني،باز سازي ها،فن آوري هاي نوين و نققطه نظر ها را به هم مي آميزند.اگر كسي به شما گفت كه مستندهاي سنتي«آواي خداوند»فاقد نقطه نظرند،يا اين گونه مستندها بر روي «حقيقت»يا «واقعيت»(دو مفهوم كاملا ذهني)استوارند يا آنكه اين فيلم ها در جاي خود تبليغ سياسي محسوب نمي شوند،باور نكنيد.

پرايس مي افزايد«همه قالب هاي نمايش داراي نقطه نظرند.همه نقطه نظرات محدودند.ارسطو گفته است كه حقيقت دختر زمان است.من به بچه هايم مي گويم كه همه چيز را داستان بدانند.

براون مي گويد«فكر مي كنم مستندها هميشه داراي نقطه نظرند اما رويكرد مكاتب قديم مستند به طرح ديدگاه يا نقطه نظر، از منظر ظريف و غير مداخله گرانه آن بود در حالي كه ما امروزه اين تعبير را چنان يك سويه برداشت كرده ايم كه برخي فيلم ها چيزي جز نقطه نظر نيستند و اين فيلم ساز و خالق اثر است كه در كانون توجه فيلم قرار دارد. اگرچه اين مساله به خودي خود جالب است اما بايد توجه داشت كه فضا براي نموداري هر دو(فيلم ساز و فيلم)وجود دارد.

و در پايان:

پاتريسيا فينران از شركت سيلور داكز مي گويد«پرسش اصلي اين است كه آيا فيلم ساز مستند در گفتن حقيقت مسوليت دارد؟شايد آري.اما او چه حقيقتي را مي جويد؟مستند به مثابه تبليغ سياسي بحث تازه اي نيست.به عنوان مثال بنگريد «پيروزي اراده»ساخته 1934 لني ريفنشتال را.در حال حاضر خط مشي فيلم سازان مستند زير سوال رفته زيرا بيشتر مستندهاي اجتماعي كه با موفقيت گيشه اي مواجه شده اند ديدگاهي ليبرال داشته اند.گزينش قالب مستند يك ضرورت شكلي نيست بلكه بيشتربازتاب چيزي است كه گروه مشخصي از افرادبه عنوان شكلي از بيان خلاقه خود انتخاب مي كنند.«راش ليمبوك»گفتار راديويي را برگزيد و مايكل مور مستند را. مور تازه ترين فيلمش را مشخصا درمعرض ديد حقيقت بينان مستقلي قرار داده كه معتقدند اين گونه بازنمودن واقعيت،ظاهري ژورناليستي دارد.

دنتلر از جشنواره فيلم«اس ايكس اس دبليو»مي افزايد«مايكل مور خطايي ندارد اگر پيش از ساخت،هنگام توليد و پس از ساخت فيلمش مي گويد كه او اين فيلم را به اين دليل مي سازد تا جورح بوش را ازموفقيت انتخاباتي بازدارد. دربرابر هر حقيقتي درباره بوش و جنگي كه به راه مي اندازد،ديدگاه ديگري هم وجود دارد كه دست كم ارزش آن را دارد كه شنيده شود.مستندها شكلي از ژورناليسم هستند و مور بيش ازآن كه نويسنده يك ديدگاه در ستون روزنامه باشد ترجيح مي دهد باشد گزارشگر خبر باشد.

فينران در تكميل گفتار خود مي افزايد«نقش هنرمند به چالش خواندن وضع موجود و ناگزير ساختن ما براي طرح پرسش درباره درك مان از واقعيت است.بهترين نتيجه اي كه از مجادله درباره فارنهايت11/9 حاصل شود همانا به پرسش گرفتن نيات و و مقاصد و جعل و دستكاري هاي نه فقط فيلم سازان مستند بلكه همه دست اندركاران رسانه هاي جمعي است...آيا فاكس نيوز حقيقت را مي گويد؟شبكه الجزيره چطور؟سي ان ان؟وشبكه هاي بزرگ سه گانه؟با آگاهي بر اين كه مايكل مور به گونه ماهرانه و هنرمندانه تصويرپردازي خبري را دستكاري كرده تا تاثيري را بيافريند آيا مي توانيم دستكاري هاي رسانه اي را نيز مورد پرسش قرار دهيم كه اگر چه بسيار ظريف انجام مي شوند اما فاقد قدرت اند؟

بينگام ري پخش كننده «بولينگ براي كولومباين» مي گويد«در خط مشي هاي اداري جورج بوش به ويژه در ارتباط با جنگ عراق«داستان» پردازي هاي بيشتري وجود دارد تا در هريك از فيلم هاي «داستاني»كه تا كنون ساخته شده است.فيلم مايكل مور قطعا يك فيلم «غير داستاني»است.عبارتي كه من به «مستند»ترجيح مي دهم.اما اگر شما روي اصطلاح مستند اصرار داريد آن را اينگونه مي خوانم.علاوه بر اين مي توان آن را «مقاله/ديدگاه سينمايي»،«انديشه نگاره»يا هرچيز ديگري از اين دست نيز خواند. در تاريخ سينماي «غير داستاني»حتي از زمان« نانوك شمالي»(1922) هميشه هر فيلمي و هر فيلم سازي داراي ديدگاه يا گرايش شخصي و ويژه خود بوده و همچنان نيز خواهد بود .چيزي به اسم« فيلم غير داستاني عيني»وجود ندارد.حتي در سبك آزاد و بي دخالت سينما وريته نيز گزينش هايي از سوي فيلم ساز وجود دارد در اين باره كه چه چيز در فيلم بياييد يا نياييد،اين ها گزينش هايي ذهني است.

والتر كرانكايت گوينده پيشين خبر« سي بي اس» است كه تفسيرهايش معرف دو دهه موضوعات و رخدادهاي جاري امريكاست.او كه گاه«قابل اعتمادترين چهره»در زندگي عمومي امريكا برشمرده شده خود را بيشتر به عنوان روزنامه نگاري وظيفه شناس مي دانست و بر سه عنصر«سرعت،دقت و تحريف نكردن»تاكيد داشت.

هانتر اس تامپسون روزنامه نگار و نويسنده امريكايي است كه به خاطر سبك نگارش پرزرق و برق خود شهرت دارد.او اين سبك را در رمان«ترس و انزجار در لاس وگاس»به كار گرفته است.بدين سان او مرز ميان نويسنده و موضوع و داستان و ناداستان را كم رنگ مي سازد.

رئاليتي تي وي يك گونه از برنامه سازي تلويزيوني است كه معمولا بدون متن است و به جاي بهره گيري از داستان،رخدادهاي عيني را دستمايه خود قرار مي دهد.اگرچه اين سبك از نخستين روزهاي پيدايي تلويزيون باب شد اما اوج محبوبيت آن در سال 2000بود.برخي معتقدند اين اصطلاح درستي براي اين گونه برنامه سازي هاي تلويزيوني نيست زيرا شركت كنندگان اين برنامه ها در محيط هاي غريب و ناآشنا يا شرايط غير عادي قرار داده مي شوند.يك نمونه ساده رئاليتي تي وي ،برنامه هاي «دوربين مخفي»مي تواند باشد.

گونزو سبكي از گزارش گري،فيلم سازي،يا هرنوع قالب ديگر توليد چند رسانه اي كه در آن گزارش گر،فيلم ساز يا آفريننده،به گونه بنيادي خود را با كنش موضوعي درگير مي سازد و ناظر منفعل نيست.

هیچ نظری موجود نیست: