زمین بی نان،لوییس بونوئل،1932
محسن قادری
«مجذوب آن کوه های بی تناسب شده بودم، وآن تنگدستی و شعورساکنان شان.در شگفت بودم چرا این گونه سخت به این برهوت چسپیده اند،به این« زمین بی نان».درواقع،نان تازه از چیزهای ناشنیده بود تا آن که کسی پاره نان خشکی از اندلس می آورد».
لوییس بونوئل،واپسین دم*
سرزمین بی نان اثری دشواراست زیرا همانگونه که پالین کیل درگزیده نقد فیلم اش Going Steady می گوید بونوئل یک انسان دوست خشمگین است،آرمان گرای مایوس و واخورده ای که کمدی انزارخود را می آفریند.»چه می توان گفت درباره جمجمه های بر نشانده در راه های ورودی شهر،زیورآلات ارزان رنگ و وارنگ آویخته ازکودکان و مراسم عروسی وحشیانه این شهرستان.شگفت نیست که بونوئل هوردها را مردمان سده های میانه می داند.با این همه بونوئل بیش از آن که از ایشان منزجر باشد از سرشت غیرعقلانی مصیبتی خشمگین است که این مردمان بدان گرفتارند.گفتار متن عالی آبل جاکوئین نیاز به خواندن هندسه درکلاس درس را به پرسش می گیرد چراکه« کودکان بی سرپرست پابرهنه »بیش ازهرچیز نیاز مبرم به غذا دارند.
اگر اصول فیلم سازی مستند،شواهد عینی را به کار می گیرد تا بر اصالت انگشت گذارد،بیانیه سیاسی بونوئل با بدگویی اش ازاین رویکرد عینی به تحقق می رسد.گفتار جاکوئین بر تصویر درغلتیدن بز کوهی از سرکوه و مردنش چنین می گوید« گوشت بز را تنها پس از این رخداد می توان خورد».(با نگاه به زوایای گوناگونی که بونوئل دراین صحنه به کار می برد گمان براین است که عوامل فنی فیلم به عمد چندین بز را برای این سکانس کشته اند).تماشاگر ناگزیراست نگرش غالب را رد کند و نه تنها مسئولیت مستند ساز که طرزبیان طعنه آمیزو درستی و نادرستی این تصویر مستند را به پرسش گیرد.بونوئل به خاطر تفسیر سیاسی اش واقعیتی تلخ را به کمک بازنمایی ناواقعی همین واقعیت به ترسیم درآورده است. دختری بی کس و بیمار در کنارجاده آرمیده است. یکی ازعوامل فنی فیلم گلوی بیماراو رامعاینه می کند و گفتار جاکوئین اعلام می دارد که گروه فیلم برداری دریافته که او دو روز بعد مرده است. استری را دسته ای زنبور زنده زنده خورده اند و دخترکی نوزاد برآب رودخانه ای شناور است تا به آرامگاه ابدی اش برسد(تصویری که شباهت هول آسا به سرگذشت انجلیلی موسای نوزاد دارد که جریان رود نیل با خود می بردش).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر