۵/۲۰/۱۳۸۶

زمین بی نان

زمین بی نان،لوییس بونوئل،1932

زمین بی نان،لوییس بونوئل،1932
محسن قادری

«مجذوب آن کوه های بی تناسب شده بودم، وآن تنگدستی و شعورساکنان شان.در شگفت بودم چرا این گونه سخت به این برهوت چسپیده اند،به این« زمین بی نان».درواقع،نان تازه از چیزهای ناشنیده بود تا آن که کسی پاره نان خشکی از اندلس می آورد».
لوییس بونوئل،واپسین دم*

بودجه این نخستین وتنها فیلم مستند لوییس بونوئل که لاس هوردس(زمین بی نان)نام گرفته درآخرین روز فیلم برداری به پایان رسید.مارانیون،محقق و رییس شورای تصمیم گیری فیلم لاس هوردس مجوزلازم برای پخش آن را صادر نکرد. مانیون می گفت:«چرا می خواهید این همه زشتی را به دیگران نشان دهید؟باور کنید آنقدرها هم اوضاع بد نیست.من در لاس هوردس گاری های انباشته ازگندم دیده ام.چرا زیبایی ها را نشان نمی دهید،مثلا رقص های محلی را.»بونوئل اما به این« جلوه های مهوع ناسیونالیزم بی قواره»علاقه چندانی نداشت و بیش تر می خواست فلاکت و بدبختی مردمانی را نشان دهد که رژیم بی مبالات پیشا فرانکویی نادیده اشان گرفته بود.همسانی های این فیلم با شب و مه آلن رنه غیرقابل انکار است:تصویرپردازی عالی،حرکات حساب شده دوربین ومشخصا گفتارطعنه آمیز آن.

بونوئل با لاس هوردس یک باردیگر ازسوی فالانژ،گروه سیاسی ناسیونالیست افراطی که در سال 1933 به وسیله خ. پریمو دریورا بنیان یافته بود تهدید شد.این گروه در1975 پس ازمرگ فرانکو از میان رفت.امروزه،سرزمین بی نان کم تربه خاطر تصاویر سیاسی خود و بیش تربه سبب باژگونه سازی طعنه آمیز سبک مستند از سوی لوییس بونوئل به یاد می آید.

پژوهش مشتاقانه بونوئل برروی این جغرافیای انسانی اشاره به این دارد که سرزمین بی نان سرزمین بی خداست.اگر نان همان مائده آسمانی یا غذای خداست پس درنزد هوردها پاره کردن آن کاری ناشدنی است.نان،منبع اولیه همه ابنا بشر در سرزمین بی نان به خاطر شرایط ارضی آن کالای کمیابی است.همان گونه که عنوان بندی آغازین فیلم اشاره دارد« لاس هوردس حتی در اسپانیا ناشناخته بود تا آنکه در سال1922 نخستین بارجاده ای برای آن ساخته شد.هیچ کجا آدمی لازم نیست به مبارزه ای چنین نومیدانه دربرابرنیروهای دشمن خوی طبیعت دست زند.»


سرزمین بی نان اثری دشواراست زیرا همانگونه که پالین کیل درگزیده نقد فیلم اش Going Steady می گوید بونوئل یک انسان دوست خشمگین است،آرمان گرای مایوس و واخورده ای که کمدی انزارخود را می آفریند.»چه می توان گفت درباره جمجمه های بر نشانده در راه های ورودی شهر،زیورآلات ارزان رنگ و وارنگ آویخته ازکودکان و مراسم عروسی وحشیانه این شهرستان.شگفت نیست که بونوئل هوردها را مردمان سده های میانه می داند.با این همه بونوئل بیش از آن که از ایشان منزجر باشد از سرشت غیرعقلانی مصیبتی خشمگین است که این مردمان بدان گرفتارند.گفتار متن عالی آبل جاکوئین نیاز به خواندن هندسه درکلاس درس را به پرسش می گیرد چراکه« کودکان بی سرپرست پابرهنه »بیش ازهرچیز نیاز مبرم به غذا دارند.

اگر اصول فیلم سازی مستند،شواهد عینی را به کار می گیرد تا بر اصالت انگشت گذارد،بیانیه سیاسی بونوئل با بدگویی اش ازاین رویکرد عینی به تحقق می رسد.گفتار جاکوئین بر تصویر درغلتیدن بز کوهی از سرکوه و مردنش چنین می گوید« گوشت بز را تنها پس از این رخداد می توان خورد».(با نگاه به زوایای گوناگونی که بونوئل دراین صحنه به کار می برد گمان براین است که عوامل فنی فیلم به عمد چندین بز را برای این سکانس کشته اند).تماشاگر ناگزیراست نگرش غالب را رد کند و نه تنها مسئولیت مستند ساز که طرزبیان طعنه آمیزو درستی و نادرستی این تصویر مستند را به پرسش گیرد.بونوئل به خاطر تفسیر سیاسی اش واقعیتی تلخ را به کمک بازنمایی ناواقعی همین واقعیت به ترسیم درآورده است. دختری بی کس و بیمار در کنارجاده آرمیده است. یکی ازعوامل فنی فیلم گلوی بیماراو رامعاینه می کند و گفتار جاکوئین اعلام می دارد که گروه فیلم برداری دریافته که او دو روز بعد مرده است. استری را دسته ای زنبور زنده زنده خورده اند و دخترکی نوزاد برآب رودخانه ای شناور است تا به آرامگاه ابدی اش برسد(تصویری که شباهت هول آسا به سرگذشت انجلیلی موسای نوزاد دارد که جریان رود نیل با خود می بردش).

مرگ، یکنواختی زندگی هوردها را به هم می زند و سرزمین بی نان با کنار هم نهادن تصاویراین هستی خشن به کمک گفتارکم و بیش بی طرفانه به فراخوان ترس آوری برای برگرفتن سلاح ومبارزه مبدل می شود،گفتاری خیره کننده و متنی آزاد و رها که دربرابر خوانش ساده مقاومت می کند و مفهوم پیشرفت بشری را به پرسش می گیرد.

*در ایران : با آخرین نفس هایم

هیچ نظری موجود نیست: