بازنویسی گفتارهای فیلم
مستند « زخمه نامیرا »
پروژه کارشناسی ارشد محبوبه پیرمردی
سال تحصیلی 81-82، دانشکده سوره
.درباره استاد علی اکبرخان شهنازی (1276-1363)، استاد بزرگ تار
صدای استاد علی اکبر شهنازی:
بنده در جعفرآباد شمران یک باغی داشتم، یعنی ارث
رسیده بود به بنده از پدرم، که مادر بنده هم در تابستان می رفت به باغ جعفرآباد.
من این کلاس مرحوم پدرم را نذاشتم تعطیل بشه، بعد از فوت او شاگرداش می اومدن پیش
من درس می گرفتند. شب های جمعه که می شد، یعنی درسم که تموم می شد یه هفته، می
رفتم پیش مرحوم مادرم. عارف می دونست که شب های جمعه بنده میرم جعفرآباد پیش
مادرم. خدا بیامرزه برادر دکتر رضا زاده شفق که زیر هوار رفت، این یه منزلی داشت
همون خیابون دولت، اونجا منزلش بود و غالبا عارف پیش او بود. تا می رفتم از اونجا
رد بشم جلو الاغ منو می گرفتن. دهنه اشو می گرفتن، « فلون علی کجا؟». می گفتم من
باید برم جعفرآباد و مادر من یه هفته درس داشتم نتونستم برم [دیدنشون]. « نه نه نه، ما نمی
ذاریم شما بری، شما باید بیای منزل ما نهارو اونجا بخوری، استراحت بکنی بعد میایم
شما رو می رسونیم ». می گفتم « چی چیو می رسونید؟ خودم الاغ دارم، خودم سوار می شم
میرم، چی چیو می رسونید؟ من باید برم، نمی شه » . اصرار اصرار. بعد اونجا که می
رفتیم بنده سازی دستم می گرفتم و...سازی می آوردن می دادن دست من و بنده شروع می
کردم به ساز زدن و عارف هم شروع می کرد به خواندن. سر کیف می اومد.
همسر استاد ( سالخورده و پریشان) :
می خواستین 20
سال پیش بیاین این کارها رو بکنید، حالا مرده رو آوردید اینجا نشوندید اذیتش
بکنید...تو اومدی بردیش دیگه من ندیدمش... تو گفتی تموم شد رفت... گفتم خوب خوب.
هوشنگ ظریف (استاد تار و از شاگردان استاد):
عرض کنم که صحبت بزرگ مرد عالم
موسیقی میشه در زمینه موسیقی سنتی یا بهتر بگوییم موسیقی ردیفی. خوب ایشون در
خانواده ای بودن که جدشون استاد علی اکبرخان فراهانی، پدرشون استاد میرزا حسینقلی،
عموشون میرزا عبدالله بوده، به طور کلی در خاندان هنر ایشون پرورش پیدا کرده. خوب
طبیعی است در اون زمان تمام موسیقی ای که در این خانواده زده می شده یا فرامی
گرفته اند در زمینه موسیقی سنتی یا بهتر بگوییم موسیقی ردیفی بوده.
حسین دهلوی (آهنگساز):
یکی اینکه قطعات نسبتا
مفصلی علاقمند بود، به عنوان پیش درآمد، قطعات ضربی، رِنگ، چیزهای دیگه ای که خوب
بعضی از دوستان اهل هنر ما اینها رو نت کرده اند و یادگارِ ایشون مونده. چون بعضی
ها هستند که فقط به تک نوازی آوازی بسنده می کنند، ایشون نه، قطعاتی رو خلق کرده
که خیلی جاها میشه مورد استفاده قرار بگیره.
هوشنگ ظریف:
از ویژگی های استاد علی اکبر خان
شهنازی قدرت نوازندگی ایشون بود. و مضرابِ عرض شود خیلی قوی و ریز، خیلی ممتد، عرض
شود که یکنواخت و انگشتان بلند و فرز بودن انگشتان روی ساز که هماهنگ با مضراب و
خود انگشت ها و به قدری این ردیف رو سریع اجرا می کردند که خوب خیلی از جهت...
حسین دهلوی:
ایشون از فواصلی استفاده کرده بهش
به فارسی میگن فاصله سوم یا به فرنگی « تی یِرس ». Tierce.
هوشنگ طریف:
من فکر می کنم مثل ایشون نداشتیم.
در زمینه تار رو عرض می کنم که این طور فعال باشند و موسیقی سنتی رو بتونند ارائه
بدن به شاگردانشون و هرکسی رو هم که شما می بینید دستی به تار داره، به هر حال در
سنینی که بودن تا قبل از فوت ایشون، از محضر ایشون استفاده کرده اند.
حسین دهلوی:
بعضی از افرادی که از خارج میان
بدون آگاهی از موسیقی ایرانی میگن این فاصله « تی یِرس» مخصوص فرنگی هاست، ما نباید
به کار ببریم، در حالی که همون ...خیلی از مصوت ها مثل آ، ای، او...اینها در تمام
زبان ها هست. خوب یه چیزهای دیگه مثل « اّء» ما نداریم به فارسی ولی فرانسوی ها
دارن یا آلمانی ها دارن. در نتیجه اونها بدون اینکه از این موسیقی آگاه
باشن بیان یه قانون مندی رو بخوان بذارن و این یه چیز نادرستی است به دلیل اینکه
خود استاد شهنازی بدون اینکه هارمونی خونده باشه، کار نت بدونه، ایشون این فاصله
ها رو به کار برده و خوشحالم که آقای طلایی هم، هنرمند گرامی، عینا اینها رو به نت
درآورده.
حسین دهلوی: اما خدمت دیگه استاد شهنازی اینه که
ایشون شاگردان بسیار زیادی رو تربیت کردن و به اصطلاح مایل بودند که این گسترش
پیدا کنه، نسل به نسل منتقل شه و این یک خدمت بزرگی بوده از طرف ایشون.
عطا چنگوک (استاد تار):
استاد شهنازی حتی در سنین بالا دیگه
که ما خدمتشون می رفتیم، سنشون خیلی بالا بود، اصلا تو اون سن نمیشه ساز زد، ایشون
خیلی خوب...اولا خیلی کم بود که فراموش کرده باشن گوشه ها رو، بعد موسیقی
زیاد. شاگردان زیاد، البته ایشون شاگردان بزرگ سال و به اصطلاح کهنسال هم داشتند،
خوب فراگیری اشون کم تر بود ضمن اجرا، یه وقت ایشون 45 دقیقه [تا] یک ساعت با یکی از
این شاگردها کار می کرد. یه وقت هایی ما خدمتشون عرض می کردیم استاد جون انرژی تون رو کم تر مصرف کنید چون شما رو اذیت می کنند، یه خورده کم تر فعالیت کنید. می گفت
نه بابا جون، تکیه کلامشون هم باباجون بود، نه باباجون، ناراحت میشه، تو دلش
ناراحت می شه، چه اشکال داره بذار این هم بیاد.
هوشنگ ظریف:
ایشون وقتی شاگردی می اومد می گفتند
خوب باباجان، اون دفعه مثلا گوشه فلان را در آواز افشاری زدیم حالا
دنبالش. شاگرد بعدی می آمدند باز ایشون می گفتند بابا جون سه گاه زدیم، زابل زدیم،
حالا بعدش. یعنی این قدر حضور ذهن داشتند و خاطرشون بود که شاگردی که میاد دفعه
قبل چی زده و حالا ادامه اش چی باید بزنه.
همسر استاد: خیلی مظلوم بود. استاد بودن، خیلی
مظلوم بود. خیلی آقا بود.
عطا چنگوک:
در مورد خانم استاد واقعا باید بگم
اگر ایشون نبود به این شکل هم استاد هم واقعا بالای سر ما نمی تونست باشه یعنی عین پروانه دور استاد می گشت.
همسر استاد:
می رفتم خواهرم رو ببینم، شوهر
خواهرم اونجا بود. می گفتم تو کجا می ری میای روزها که دیر میای؟ می گفت یه استادی
اومده خوب ساز میزنه، میرم پیش اون کار می کنم دوزار میدم. دوزار سه زار میدم.
رفتم دیدم یه آقای خیلی موقری خیلی با طمانینه نشسته اون بالا. گفت
شما بیا بشین نوبتت [بشه]. یه پاراوان بود، بین زنها و مردها می ذاشتن. ما می رفتیم پشت
اون. ما نشستیم نشستیم نوبت ما شد. دیدیم یه آقای موقری رو صندلی نشسته با وقار،
خوب. گفت شما از کجا؟ گفتم من از حضرت عبدالله... منزلمون باغ بود حضرت عبدلله.
گفتم من از اونجا میام. از راه دور اومدم. گفت باشه، بشین نوبتتون صدا می کنم
زودتر شما رو راه بندازن که برسی به ماشین بری. ما نشستیم، پول رو دادیم. قبضش رو
دارم. اندازه دو تومن دادم، دارم. دو تومن دادم قبض به من... یه خورده کار با من
کرد و گفت دوشنبه ها شما بیا مال خانم هاست. دوشنبه ها رفتیم، مدتی رفتیم اونجا
ساز یاد گرفتیم.
هوشنگ ظریف:
خوب این طبیعیه. اکثر هنرمندانی که
عرض شود زن و شوهر بودن از اونجا بود، من خودم رو عرض می کنم ، خوب خانم من هم
شاگرد هنرستان بودن، ما علاقمند به هم شدیم با هم ازدواج کردیم، خوب اکثرا من فکر
می کنم هنرمندانی که زن و شوهر هستند به هر حال علاقمند به هم شدن و همدیگر رو
پذیرفته اند از نظر کار هنری.
همسر استاد:
ما هم رفتیم دنبال اینه گرفتیم،
رفتیم دو زار بده دوزار بگیر زن و شوهر شدیم.
داریوش پیر نیاکان (استاد تار):
ساز خود استاد
رو آوردن و شروع کردند به ساز زدن. یادمه که بیات ترک شروع کردند به زدن و پیش درآمد خود استاد رو نواختم. یه مقدار که
گذشت دیدم که استاد داره گریه می کنه. اشک اومد تو صورتش و بعد به من گفتن که دیگه
بسه. من هم ساز رو قطع کردم و گفتم آقا جون شما خودتون فرمودید من جسارت نکردم.
گفت نه من یاد جوونی هام و یاد خاطرات خودم افتادم، ساختن این آهنگ و اینها یه
خورده متاثر شدم. شما ناراحت نشو که من سازت رو قطع کردم. استاد تکیه داده بودن به
مخده ها، از من پرسیدن که این ماه چه ماهیه؟ گفتم آقاجون اسفند ماهه، امروز هم 24
ام اسفند ماهه. گفت خوب بعدش؟ گفتم خوب بعدش هم خوب معلومه، فروردینه، عید میاد، ما
انشاالله باز عید خدمت شما میرسیم و بعد دیداری باز تازه می کنیم. استاد یه کم فکر
کرد گفت نه اسفند ماه نیست و فروردین هم نمیاد. این صحبت ها رو می کردیم روز جمعه بود، 24 اسفند. من خوب برگشتم و روز شنبه گذشت و شب شنبه یعنی یکشنبه شب
خوابی دیم. خوابیده بودم خوابی دیدم. دیدم
که استاد شهنازی یک کیسه ای به من دادن. یک کیسه ای است، گفت که بابا جون این
مال شماست. گفتم آقا چیه؟ اقاجون چیه؟ گفت که باز کن. از این کیسه های قدیمی که
بند دارن و اینها، از اینها بود. من باز کردم دیدم پر مضرابه. خوب ما نوازنده ها
مضراب خیلی علاقه داریم. مضراب خوبی باشه
خوش صدا باشه و جنس خوبی داشته باشه. دیدم همه اش مضراب های خیلی خوب و
خیلی زیاد. هی اینها رو این ور اون ور می کردم یه دفعه دیدم توی این مضراب ها یه
کیسه خیلی کوچولو تر هست، یه کیسه خیلی کوچیک. اونم با کنجکاوی ورداشتم باز کردم
دیدم توی اون کیسه مضراب خود استاد شهنازیه. چون مضرابش عاج بود، معلوم بود برای
ما که ده سال پیششون کار کرده بودیم همیشه این مضراب خاص خودشون رو داشتن، همون
مضراب بود. نگاه کردم، خوشم اومد. گفتم آقا جون این هم مال منه؟ گفتن که بله. این
جوری دست زدم مضراب رو شکستم، از وسط نصف شد. من همون لحظه از خواب بیدار شدم،
همون لحظه از خواب پریدم. ساعت رو نگاه کردم که نزدیک های صبح بود. دیگه خوابم
نبرد. خیلی نگرون بودم. ساعت شش و نیم، نزدیک های شش و نیم صبح بود.
دیدم تلفن زنگ زد. یعنی دیگه می دونستم، یعنی دیگه همه جی آشکار بود.
پیوندها به این فیلم مستند در وبسایت یوتیوب: