۹/۱۳/۱۳۸۴

وزش باد تاريخ


عکس تزیینی

مارسلين لوريدان
محسن قادری


مارسلين لوريدان- ايونز به سال1928 در اپينال فرانسه زاده شد.او و پدرش درسال1945 در«بولن» دستگير و به اردوگاه « بيركنو»در لهستان انتقال داده شدند.مارسلين در ژوئيه سال 1945 به فرانسه بازگشت.او بازيگر اصلي خاطرات يك تابستان(1961)ساخته ژان روش و ادگار مورن و فيلم ساز و روزنامه نگاردر تلويزيون فرانسه است. مارسلين لوريدان در 1963 با همكاري ژان پيرسرژان،فيلم« الجزاير،سال صفر»را ساخت.در 1963 با يوريس ايونز آشنا شد و با او چند فيلم مستند ساخت كه ازجمله آنها«آسمان،زمين»درباره روزهاي آغاز جنگ ويتنام،«ملت و سلاح هايشان»كه در لائوس مي گذرد و يك مجموعه در 12 بخش درباره چين بود:«يوكونگ چگونه كوها را جابه جا مي كند».اين مجموعه شامل پنج فيلم بلند و 7 فيلم كوتاه است كه ساخت آن ازسال 1971 تا1976زمان برد.«مدار هفده درجه»(1967)ازديگر فيلم هاي او با همكاري يوريس ايونزاست.او در 1982 با همكاري اليزابت د.پراسه تيو نگارش مستند «سرگذشت باد» را به پايان برد وآن را باهمكاري يوريس ايونز به فيلم در آورد.مارسلين بازيگر فيلم هاي بلند سينمايي چون«شايد»(1999)و«گولم،روح تبعيد»(1992)وفيلم هاي ديگربوده است.سرگذشت باد درسال1988 در جشنواره ونيز نگاه ها را به خود جلب كرد وجوايز جهاني بسياري به ارمغان آورد.امروزه به اين فيلم همچون اثري برآمده از عشق نگريسته مي شود.مارسلين دوريدان ايونز فيلم نامه«دشت كوچك درختان غان»را نگاشت و كارگرداني كرد كه در سال2003 به روي پرده رفت.وي درهلند بنياد يوريس ايونز و در فرانسه« انجمن دوست داران ايونز»را پايه گذاشت.او به مناسبت برپايي يادواره آثار خود و يوريس ايونز در پاريس( اوت2005)نوشته اي دارد كه برگردان آن در اينجا ارائه مي شود.در اين يادواره فيلم هاي زير به نمايش درآمدند.

پل/1928
بوريناژ/1933
باران/1929
خاك اسپانيا/1937
چهارصد مليون/1938
سن به ديدار پاريس مي رود/1957
مدار هفده درجه/1967
در والپاريزو/1962
الجزاير،سال صفر/1962
سرگذشت باد/1988
دشت كوچك درختان غان/2003
داروخانه/75-1971
ماجراي توپ بازي/75-1971


وزش باد تاريخ
مارسلين دوريدان-ايونز
ملك محسن قادري

هنگامي كه نخستين باربا ايونز آشنا شدم سي سال از او جوان تر بودم.اولين ديدارمان بر پرده فيلم بود:او بازي مرا در خاطرات يك تابستان(ژان روش،ادگار مورن،1961)ديده بود.در آن زمان62 سال داشت و ما چهار سال بعد به مدار هفده درجه رفتيم،منطقه اي در ويتنام كه به شدت بمباران شده بود،مي خواستيم به دنيا نشان دهيم كه نبرد با بمب افكن هاي ب-52 در راه ميهن يعني چه.

گروه كاملي بوديم: يوريس،كودكي از دوران سينماي خاموش،استاد تصوير،و من،پاگرفته سال هاي دهه شصت، دوره پيدايش سينماي نوين و مجهز به صداي همگاه،و روزگار موج نو .چيزهاي زيادي از او آموختم.او مربي بزرگي بود:كسي كه راهنماي سينماگران بسياري از سراسر جهان بود ومي توانست خلاقيت همكارانش را به تمامي برانگيزد.ما دوتن و يك جان بوديم وبا همكاري هم بيست فيلم ساختيم.

به همه جاي جهان سفر مي كرديم.زندگي پرباري با انواع خطرات جسمي،مالي وسياسي.گاه از وزش باد تاريخ،پشتمان به ديوار مي خورد و اين از سويي بال پروازمان مي داد.اين وضع تا واپسين فيلم او«سرگذشت باد»ادامه يافت.

اين مبارزه اي رو به ابديت بود.دركنارهم قوي بوديم،بس قوي،.من به عنوان زن،دلدار و خوش بخت بودم.ده سال آخري كه با هم زندگي مي كرديم در نور شادي غرقه بوديم،سرشار از لذت زندگي.يوريس پا به سن مي گذاشت وبه گونه اي شگفت زيبا،درخشان،خردمند،و برانگيزنده مي شد.هر شب نامه هاي عاشقانه به هم مي نوشتيم،در تمام اين سال ها.

يوريس ايونز و مارسلين لوريدان

وبا اين همه،چند سال آخر چندان آسان نگذشت.اما نكته مهم هميشه اين بود كه يكديگر را دوست داشتيم.ومن سرانجام توانستم خاطره اتاق هاي گاز را در ذهنم بايگاني كنم...در روزهايي كه طرح فيلم شهر فلورانس را درسال1980پي مي گرفتيم،بي پولي موجب توقف كارمان شد.اين وضع باعث عميق تر شدن سرخوردگي دروني اي شد كه كه با فيلم مهمي درباره چين سال هاي دهه هفتاد شروع شده بود.دليلش تناقضي بود كه به آن پي برديم: فكر مي كرديم آنچه چيني ها در جلو دوربين گفته اند همان است كه به آن باور دارند،اما همه اينها به توهمي تلخ رسيد.اين بحران،بحران سياسي،هنري،فلسفي و ايدئولوژيك،چندسالي دوام يافت.

نكته بسيارستودني شخصيتش اين بود كه حتي در ميانه سال هاي هفتاد و هشتاد عمر خود،باز هم شهامت اين را داشت كه از خود پرسش هاي گونه گون بپرسد ومنبع الهام را از سرچشمه هاي جواني خويش بجويد.براستي كميابند آدم هايي كه چنين توان و جسارتي را در سن و سالي داشته باشند كه معمولا آدمها در طي آن بيشتر بر دستاوردهاي گذشته خويش پاي مي فشرند و چيزي به شگفتي شان وا نمي دارد.

سلامت يوريس بسيار شكننده مي شد...هنگامي كه آخرين فيلم را درباره باد مي ساختيم،در آن سر دنيا،در صحرا، و در كوه هايي كه درمي نورديديم، تنها ابرمردي مي توانست از پس آن همه برآيد.

ازجايزه اي كه فيلم به دست آورد خوشنود بوديم،چون اين فيلم اوج تاملات دروني همه جانبه ما بود،تاملاتي جدي و طولاني.

او تا واپسين شب زندگي اش،درباره همه چيز كنجكاو بود،و مي خواست در هركاري مشاركت كند.يك هفته پيش از مرگش،در راهپيمايي دانشجويان چيني در ميدان تروكادروي پاريس شركت كرد.ما سازماني جهاني عليه سركوب در چين بنيان نهاديم.

و سپس...در 28 ژوئن1989 يوريس تركمان كرد...و من ماندم و اندوه هايم...وآخرين فيلم كه بدون او خواهم ساخت،درباره آشويتس. يوريس تشويقم مي كرد كه آن را جدي بگيرم.و حالا كه او درگذشته،فرصت دارم تا به خاستگاهايم بازگردم،به خاستگاه يهوديم،و جرات مي كنم كه به بوي اجساد بينديشم،به رنگ هاي غم انگيز،و به ناله هاي دوزخ آشويتس.

تاريخ سده بيستم،همچون زندگي خود ما تناقض آميز است. به عنوان دختربچه اي كه درخانواده اي مدرن و خوشبخت در جنوب فرانسه بزرگ شده بود، پي بردم كه تاريخ بسي بي رحم است.با خود انديشيدم كه چگونه پدر سخت كوشم كه در 1920 از يهود ستيزي لهستان به فرانسه گريخته بود، از روي همان ريل ها كه به اينجا آمده بود به لهستان بازگردانده شد.گشتاپو در 1943ما را دستگير و به لهستان انتقال داد،به اردوگاه هاي مرگ آشويتس. از 50 عضو فاميلمان تنها تعداد انگشت شماري بازگشتند.من بارديگر با همان قطار حمل دام به فرانسه برگشتم،اما اين باربدون پدر.بار ديگر تناقض:ازهمان روز بازگشت، پرسشي ذهنم را به خود مشغول داشته،پرسشي كه هيچگاه به صداي بلند به زبان نياورده ام: چرا تو برمي گردي و ديگران نه؟چه كرده اي كه درخور اين بازگشت باشي؟

تناقض ديگر:هنگامي كه فيلم سازي را شروع كردم،جنگ از ميان همه چيزهاي ديگر جذابيتي انكارناپذير برايم داشت.در1962«الجزاير،سال صفر»را ساختم و حالامي بينم كه الجزاير بار ديگر به طرزي خشن به «سال هاي صفر»باز مي گردد.

تناقض امروز:مذاهب كه مي بايست پيام آور صلح و آشتي،هماهنگي، و درك و شناخت باشند،به تروريسم دامن مي زنند، انگار كه ما از تاريخ سده بيستم هيچ درس عبرتي نگرفته ايم.به عنوان قرباني تروريسم، با قربانيان 11 سپتامبر نيويورك و خانواده ها و عزيزانشان احساس همبستگي عميق دارم. بايد با نفرت و سركوب مقابله كنيم.


فيلم هايي كه در اين يادواره به نمايش درآمده اند،حاصل تاريخ درازو پيچيده شخصي و واكنش و پيوند عميق آن با لحظات تاريخي هستند.نگريستن به هنر به مثابه جذب شدن در احساسات و افكارديگر افراد است،افرادي با اندك تفاوت ها و تناقض هاي دروني.

امروزه،افراد بسياري تنها درهمين دم ولحظه زندگي مي كنند و ازآنچه كه در ده بيست سال گذشته رخ داده نا آگاهند.بگذريم از آنچه كه در ده هاي بيست،سي و چهل رخ داده است.اين يادواره نكاتي از آن دوره ها را در اختيار ما مي نهد.اميدوارم مرور فيلم ها،گردهمايي، كتابچه و نمايشگاه آغازي باشند برتوضيح اين نكته كه زيستن و هنرمند بودن در سده بيستم چگونه بوده است.

مارسلين لوريدان ايونز
پاريس

هیچ نظری موجود نیست: