۱۲/۰۹/۱۳۸۹

شکارچی سایه


ادوارد اس کرتیس
(1860-1952)
مردم شناس دیداری



ادوارد کرتیس، شکارچی سایه
جورج هورس کپچر
محسن قادری

ادوارد شریف کرتیس یا « شکارچی سایه » - نامی که برخی قبایل سرخ پوست بر او نهاده بودند - از سال 1900 تا بیش از سی سال پس از آن از بیش از هشتاد قبیله سرخ پوست امریکایی عکاسی کرد. مجموعه عکس های او از این قبایل که اسکیموها یا اینویت های مناطق دوردست شمال این کشور تا قبیله هوپی در جنوب غرب را دربرمی گرفت بیش از چهل هزارعکس و آگاهی های مردم شناختی نایاب را شامل است. او تصاویر روسای برجسته و شناخته شده سرخ پوست آن روزگار چون جرونیمو، رییس جوزف، ابر سیاه، دکتر کرا، و همانند آنها را به ثبت رساند. این دست آورد با شکوه دربرگیرنده بیش از 2200 گراوور قهوه ای رنگ بر پایه عکس های اوست که در بیست مجلد (از سال 1907 تا 1930) به چاپ رسیده و نوشتارها، تصاویر قطع کوچک و بیست تصویر قطع بزرگ از بازنمایی های هنری او را در خود دارد.

ادوارد اس کرتیس در سال 1886 در نزدیک وایت واتر در ویسکانسین به دنیا آمد. پدرش کهنه سرباز و واعظی بود که خانواده اش را به مینه سوتا برد و در اینجا بود که ادوارد به عکاسی گرایید و به زودی خود دست به کار ساخت دوربین شد وچاپ عکس را فراگرفت. در سن هفده سالگی در « سن پل » کارآموز عکاسی شد . خانواده این بار به جایی نزدیک سیاتل در واشینگتون رفت و در اینجا بود که ادوارد دومین دوربین خود و سهم یک کارگاه عکاسی را خریداری کرد. ادوارد ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد.

ادوارد اس کرتیس در سال 1898 هنگام عکاسی در کوه های « رینی یر » با گروهی از دانشمندان برجسته آشنا شد که راه خود را گم کرده بودند و از میان آنها جورج برد گرینل، سرخ پوست شناسِ برجسته، به کار کرتیس علاقمند شد و از او دعوت کرد تا از قبیله سرخ پوستی بلک فیت دو سال بعد در مونتانا عکاسی کند. در اینجا بود که کرتیس مهارت های عکاسی و روشِ انجام طرح خود را به کار بست و گسترش داد که راهنمای کار همیشگی او در نزد قبایل سرخ پوست شد.





چنین طرح گسترده ای کم و بیش در این عصر و زمانه غیرقابل درک است. کرتیس افزون بر جدال دائم برای تامین بودجه نیازمند مساعدت هوا، وسایل آمد و شد، دم و دستگاه ها، تکنسین های کارآزموده، پژوهش گران و محققان و نیز همکاری قبایل سرخ پوست بود. او دستیارانش را از یک ماه پیش به دیدار قبایل می فرستاد. او با سازماندهی مناسب بر پشت اسب یا در دلیجان در کوره راه ها یا مسیرهای نامناسب راه می پیمود تا با قبایل در قلمروهای بومی اشان دیدار کند. کرتیس و دستیارانش پس از رسیدن به مکان زندگی سرخ پوستان کار را با انجام گفت و گو با مردم آغاز می کردند و سپس از آنها در فضای بیرونی، درون یک سازه یا چادری که همچون کارگاه برپا شده و با نور خورشید سازگاری داده شده بود عکاسی می کردند. کرتیس با کاربرد این فنون و فنون گوناگون دیگر در دوران کار خود برخی از زیباترین تصاویر قبایل سرخ پوستی که تاکنون ثبت شده را به ثبت رساند.

یکی از اهداف بنیادی کرتیس آن بود که تا جایی که می تواند شیوه زندگی سنتی این مردمان را به ثبت رساند. او تنها به نسل کنونی سرخ پوستان و فنون و پیشه های ایشان نمی اندیشید بلکه بر این گمان بود که اکنون ماحصل دیروز است و باید جنبه ها و ابعاد دیروز را نیز در شمار آورد. او با این اندیشه ده هزار نمونه صدا از زبان و موسیقی سرخ پوستان را به کمک استوانه های مومی به ثبت رساند. همچنین بیش از 40 هزار عکس از بیش از 80 قبیله گرفت، به ثبت اسطوره ها و تاریخ قبایل پرداخت و ویژگی های مردمان قبایل، غذاهای سنتی، خانه، پوشاک، بازی ها، مراسم ، آیین های خاکسپاری، زندگی نامه و دیگر آگاهی های بنیادی درباره آنها و بسیاری از جنبه های سنتی دیروز و امروز آنها را روشن ساخت. او با کاربستِ این اصل درعکس هایش، موضوع های خود را تا جایی که می توانست به شیوه سنتی نشان داد وحتی تکه های لباس مردگان را نیز درعکس هایش نشان داد. بازسازی نبردها، اردو زدن، مراسم و دیگر فعالیت های گذشته نیز در عکس های او به ثبت رسید. این کوشش ها که لذت افزونی به کهنسالان این اقوام می بخشید نشانگر نگاه نایاب به شیوه های کهن این مردمان بود. کرتیس فیلمی نیز با آمیزه ای از خیال واسطوره سرخ پوستی در نزد قبیله کواکیوتل در جزیره ونکوور ساخت - « در سرزمین سرآوران » (1914) - که پیشگام کوشش های فلاهرتی در « نانوک شمالی » (1922) شد. این فیلم اگرچه در همین سال در سینمای کپیتول در نیویورک به نمایش همگانی درآمد، پخش آن به شکست انجامید و تا سال های دهه 1970 که نسخه جدیدی از آن به کوشش مردم شناسان دانشگاه تمپل در فیلادلفیا در امریکا با نام « در سرزمین قایق های جنگی » به نمایش در آمد به فراموشی سپرده شده بود. تغییر نام این فیلم در احترام به مردمان امروز کواکیوتل بود.

انتشار جلد بیستم کتاب کرتیس به سال 1930 با روزهای اوج جدال و همچنین ضعف جسمی و روحی او همزمان بود. کاهش دلبستگی به سرخ پوستان امریکا، رکود بزرگ اقتصادی و دیگر فشارهای منفی سبب کند شدن روند انجام طرح او وسپس توقف تکمیل موفقیت آمیز بودجه آن شد. در این هنگام کم تر از 300 جلد از کتاب « سرخ پوستان امریکای شمالی » به فروش رسید. ادوارد اس کرتیس سال های بازمانده عمرش را با دخترش بت و همسرش در لس آنجلس گذراند. او در 21 اکتبر 1952 در سن 84 سالگی در پی حمله قلبی در لس آنجلس در گمنامی درگذشت اما میراثی که از خود برای ما به یادگار گذاشته تا امروز بی مانند است.

باید عکس های کرتیس را درچشم اندازی نو نگریست. زیبایی غایی « سرخ پوستان امریکای شمالی » نه تنها در نبوغ کرتیس که همچنین به گونه آشکار در قدرت موضوع های او نهفته است. زیبایی بومی، قدرت، غرور، افتحار، وقار، و دیگر ویژگی های ستایش انگیز این مردمان می توانستند با فنون عکاسی به ثبت رسند اما این ویژگی ها پیش از هرچیز برآمده از ژرفای انسانی این مردمان وپاره جدایی ناپذیر زندگی و فرهنگ ایشان است. کرتیس گرچه هنرمندی کارآشنا بود، مردمان سرخ پوست نیز زیبایی ای را خود نهفته بودند که نوادگان شان تا به امروز آن را جاودان نگه داشته اند.


Edward Sheriff Curtis
Edward S. Curtis

۱۲/۰۷/۱۳۸۹

انسان و دوربین


ژان روش فیلم ساز مردم شناس فرانسوی در سال 2003


انسان و دوربین
ژان روش
محسن قادری

در سال 1948 هنگامی که آندره لروآ گوران نخستین همایش فیلم مردم شناختی را در موزه انسان شناسی پاریس برگزار کرد از خود پرسید « آیا فیلم مردم شناختی وجود دارد؟ » و چنین پاسخ داد: « وجود دارد چرا که آن را به نمایش درمی آوریم؟ » باز درهمین باره لوک دوهوش در سال 1962 چنین نوشت:

آیا « پیش کشیدن مفهوم ' فیلم جامعه شناختی' و مجزا ساختن آن از تولید گسترده جهانی کاری عبث یا تجربه ای آکادمیک نیست؟خود مفهوم جامعه شناسی مبهم است و بسته به کشورها و سنت های علمی محلی، گوناگونی می پذیرد. اطلاق این مفهوم بر پژوهش های یکسان در شوروی، ایالات متحد یا اروپای غربی ناممکن است. آیا این جنون رهایی ناپذیر عصر ما نیست که تمایل به فهرست بندی، تقسیم بندی به مقولات دل بخواهی و ترکیب آشفته آرا، ارزش های اخلاقی و پژوهش های زیباشناختی ای دارد که این هنرمندان که همانا خالقان فیلم ها هستند با ولع خارق العاده از آن تغذیه می کنند؟ »

این دو دیدگاه بر ارزش ویژه ای در سال 1973 استوارند. این ارزش از یک سو برآمده از موقعیت شرم باری است که انسان شناسان ( و نیز به گونه فزاینده ای جامعه شناسان) درچشم انداز آن به رشته خود می نگرند و از سوی دیگر برخاسته ازعدم تمایل فیلم سازان به رویارو شدن با مسئولیت های آفرینش گرانه خویش است. فیلم مردم شناختی هرگز این گونه به چالش و سینمای مولف هرگز این گونه به پرسش گرفته نشده بوده است. و با این همه، تعداد و کیفیت فیلم های مردم شناختی سال به سال رو به فزونی است.

من در اینجا نمی خواهم این مجادله را دنبال کنم بلکه تنها می خواهم این تناقض را بیان دارم که به نظر می رسد هرچه که به این فیلم ها از درون و بیرون (یعنی از سوی بازیگران و بینندگان یا کارگردانان و پژوهش گران) بیش تر حمله می شود بیش تر گسترش یافته و تایید می پذیرند. گویی حاشیه نشینی کامل این فیلم ها راه گریزی برای رسیدن به چشم انداز دلگرم کننده همه کوشش های جسورانه امروز بوده است.

برای نمونه، از سال 1969 که نمایندگان خشمگین « نشست انجمن پژوهش های افریقایی مونترئال » یا جشنواره افریقایی خواهان الجزیره مردم شناسان را ( به گونه کم وبیش زیرکانه) با « دستفروشان فرهنگ سیاه » و جامعه شناسان را با « بهره کشان غیرمستقیم طبقه کارگر » مقایسه کردند این همه ثبت نام دانشجوی جدید در گروه های جامعه شناسی و انسان شناسی دانشگاه ها سابقه نداشت.

برای نمونه، ازهنگامی که فیلم سازانِ انسان شناسِ جوان ونورسیده اعلام داشتند که فیلم ها درباره آیین ها و زندگی سنتی از رواج افتاده اند این همه فیلم که فرهنگ های « بدوی» را توصیف کنند و نیز شمار اندکی که به مشکلات توسعه بپردازند وجود نداشت.

برای نمونه، از هنگام پایه گذاری گروه های فیلم این همه فیلم های مولف در سینما و علوم انسانی و البته این همه سقوط وانحطاط از سوی فیلم سازان شرکت کننده در این گروه ها وجود نداشت.

در یک کلام، به سینمای مردم شناختی تاختن ناشی از آن است که این سینما در سلامت کامل است و از این پس دوربین جایگاهش را در میان انسان ها را بازیافته است.


۱۱/۱۷/۱۳۸۹

تخت جمشید



عکس تزیینی


تخت جمشید
فریدون رهنما
بازنویسی: محسن قادری

اینجا کجاست؟ ویرانه است؟ زمینی شخم زده؟ مشرق است؟ مغرب است؟ کجاست؟

آورده اند که هزاران سال پیش مردمانی از شمال به اینجا آمدند جوان و دلاور و جنگجو. آورده اند که پس از پیکارها و رخنه های پی در پی بر آنان که اینجا می زیستند و سست، فرسوده و بی ایمان شده بودند چیره شدند ودراین سرزمین جای گرفتند. آورده اند که فرمان روایشان در پی ساختن کاخ به تپه ای رسید که چشم اندازش مرودشت بود و گفت اینجا! و ساختن آغاز شد و باغی شد. ارمغان آورده اند از همه جا برای فرمان روایی ای بزرگ که آغاز شده بود. اما ناگهان جنگ، صف آرایی، غریزه بقا، تنها غریزه.

و این خاکستر که در موزه ها می ماند در کنار گلوبندها، آمیخته با زمین ، آمیخته با آسمان.

سپس، امروز، دیگرانی می آیند تا تماشا کنند، تا بیاموزند.

بر روی این خاک، پوشیده از چیزهای دیگر، پوشیده از گیاهان، که در تالارها می رویند راهنمایی هست، توضیح می دهد.

راه آب هایی جداگانه، برای زندگی روزانه ساکنان. و برای آب آشامیدنی از آب انباری در بلندی کنده شده در سنگی یک تکه در سه متر مربع به عمق سه پا.

بلندی کاخ حدود 18 متر. پلکان با 7 متر پهنا و 106 پله. می شد با اسب از آن بالا رفت، تا درون کاخ. پلکان به دروازه خشایارشا می رسد. سه دروازه به بلندی 11 متر.

جانوران افسانه ای که تیرهای چوبی عظیم بر دوش داشتند.

سرسرا که منتهی می شود به آپادانا.

سرو مقدس که دگردیسی را آماده می کند و سایه ها را به زبان می آورد.

نیروی نرینه که با نیروی بارآور در می آمیزد.

ورودی بزرگ.

آپادانا، تالار بزرگ، به ضلع 75 متر با ستون های ستبر، به بلندی 19 متر. گویند که بیگانه را به شگفت می آورد و ستایش برمی انگیخت.

تالار صد ستون. بر دیوار ورودی نبرد نیروهای تاریکی با آدمی. درآویختن بدی که کور و تصادفی است با نیکی که روشن است و با خرد.

تالار داریوش. بر ورودی آن شاید یگانه زنی که مانده است. شبستان یا جایگاه زنان.

آب را می ستاییم که چشمه روشنی است و می گسترد بر دشت های هزارچشمِ هزارگوش.

پایان




Persepolis
Produit par Djam Djam Téhéran
Opérateur: Assad Behrouzan
Assistant: Mansouri
Sons: Tar-Zourkhaneh, musique concrète: Effets sonores
Travaux de développement et du montage effectués au Centre Audio-Visuel des Beux-Arts , Téhéran
Sonorisation: Films Boyer
Texte dit par: Janine Fuchz
Ecrit et Réalisé par : Ferydoun Rahnema