۶/۲۶/۱۳۸۸

زندگی دیوانه وار

لاویدا لوکا، کریستیان پوودا، 2008، فرانسه

زندگی دیوانه وار

فیلمی ازکریستیان پوودا،مستندساز، عکاس و روزنامه نگاری که بخش زیادی از زندگی خود را صرف به تصویر کشیدن باندهای خیابانی السالوادور کرد و سرانجام خود نیز قربانی یکی از همین باندهای خشونت شد.

کریستیان پوودا مستندساز و عکاس فرانسوی اسپانیایی که بسیاری ازسال های زندگی خود را صرف مستند ساختن خشونت و درد و رنج های یک باند خیابانی السالوادور کرده بود پس از دیدار از محله ای تحت تسلط یک باند خطرناک این کشور کشته شد. پلیس گفته است که یک عضو باند « مارا 18 » را که مظنون به قتل کریستیان پوودا است روز پنج شنبه دستگیر کرده است. کریستیان پوودا که کارمستند سازی و عکاسی اجتماعی را همزمان باهم انجام می داد درآخرین فیلم خود نگاهی نزدیک به زندگی خشونت بار اعضا باندی دارد که پس از گذراندن دوران محکومیت در زندان های ایالات متحد به این کشور امریکای مرکزی برگردانده شده اند. اسکار نویلا راموس بازرس پلیس السالوادور گفته است که مظنون به قتل در شمال سان سالوادور پایتخت کشور زندانی است اما وی جزییات این دستگیری را مشخص نساخت تا به گفته وی در روند تحقیقات خللی ایجاد نشود.

جسد پوودای 53 ساله روز چهارشنبه 2 سپتامبر 2009 درون اتومبیلی در منطقه روستایی « توناتاپکه » در شمال سان سالوادوریافت شد. وی با گلوله به قتل رسیده بود. فیلم ساز در روز مرگ خود بیرون رفته بود تا از منطقه « سویاپانگو » در بیرون پایتخت که تحت تسلط باندی خیابانی است دیدن کند و با زنان عضو این باند برای روزنامه نگاران یک مجله مد فرانسوی مصاحبه کند. او پیش از بیرون رفتن دراین باره با عکاس خبرگزاری اسوشیتدپرس صحبت کرده بود.

خشونت دسته های خیابانی در کشور فقیر السالوادور عامل شمار بالای جرم و جنایت در امریکای لاتین است. پوودا عملا با اعضای باند « مارا 18 » زندگی می کرد تا فیلم مستند خود « لاویدا لوکا » (1) را بسازد که برخی از موضوعات آن چگونگی عضویت در این باند خیابانی، مصرف مواد مخدر، مراسم خالکوبی و خاکسپاری اعضای آن است. نسخه های غیرمجاز این فیلم هم اکنون در خیابان های سان سالوادور به فروش می رسد و حتی خود مردم السالوادور نیز این مستند را نگاهی حیرت آور به زندگی دسته های خیابانی می دانند.

برنار کوشنر وزیر امور خارجه فرانسه با ستودن کار جسورانه پوودا وی را « روزنامه نگاری قابل احترام وفردی حرفه ای که هیچ گاه در انجام خطرات بزرگ به نام آزادی آگاهی رسانی تردید نداشت » نامید.

کریستیان پوودا درکنار موضوعات فیلم خود

پوودا در ماه آوریل گذشته به لس آنجلس تایمز گفته بود که با وجود صحنه های مصرف مواد مخدر، تیراندازی ها، کتک کاری ها و خشونتی که وی در فیلم خود به ثبت رسانده او با بسیاری از اعضا این دسته خیابانی که وی آنها را « قربانیان جامعه » می خواند همدلی دارد. اوگفته بود  که « آنها با آنکه می توانند بسیار وحشی باشند اما بر قول خود استوارند. این باندها سازمان های بسیار ساختارمندی هستند و از تصمیم های باند سرپیچی نمی کنند. من از زمانی که پی به این موضوع بردم مشکلی نداشتم ».

پوودا از هنگام درگرفتن جنگ داخلی در السالوادور درسال 1980 زندگی و کار در این کشور را آغاز کرده بود. آلن مینگام عضو خبرنگاران بدون مرز و دوست پوودا درباره او گفته است که وی بدون آنکه جهت گیری خاصی داشته باشد می توانست با موضوعات خود رو در رو و همراه شود.

کریستیان پوودا فرزند یکی ازجمهوری خواهانی که در هنگام جنگ داخلی اسپانیا به فرانسه پناهنده شده بودند در شیلی در دوره دیکتاتوری پینوشه وهمچنین در سال های دهه 1980 در نیکاراگوئه به هنگام جنگ داخلی این کشور به کار روزنامه نگاری پرداخته بود. او در گذر سی سال فعالیت خود با نشریات زیادی چون تایم و نیوزویک، پاری مچ و فیگارو همکاری کرده و از کشورهای امریکای لاتین، ایران، عراق، سیرالئون و فیلیپین گزارش تهیه کرده بود.

به عقیده آلن مینگام « باورهای انسان گرایانه او با توان حرفه ای بسیاری درآمیخته بود ».

برگردان آزاد از هافینگتون پست

1. La Vida Loca
زندگی دیوانه وار. مستندی درباره تنهایی مطلق انسان.

لاویدا لوکا مستند کریستیان پوودا در 30 سپتامبر در سینماهای فرانسه به نمایش درمی آید.

پایگاه آگاهی رسانی فیلم

آنونس فیلم (یوتیوب)

Christian Poveda
کریستیان پووِدا

۶/۲۵/۱۳۸۸

جنگ دنیاها

روی جلد فایل صوتی برنامه جنگ دنیاها
با اجرای ارسون ولز
ودیگر گفت و گوهای منتشر شده
درباره آن،
22 فوریه 2008



جنگ دنیاها
محسن قادری

در سی ام اکتبر1938 درشب هالووین ارسون ولز جوان برای اجرای بخشی از مجموعه برنامه های « زنده مرکوری تئاتر » (1) در شبکه رادیویی امریکایی سی بی اس (CBS) به سر می برد. ولز خواندن اقتباس خود از رمان « جنگ دنیاها » نوشته اچ. جی. ولز را آغاز کرد. او فضای برنامه را پیشاپیش به گونه ای آماده ساخته بود تا به شش ملیون شنونده امریکایی خود بگوید که روایتی که در پی می آید چیزی جز داستان نیست اما تلاش اش بیهوده بود.

ولز در ادامه برنامه ورود مریخی ها بر روی زمین و آغاز جنگ با موجودات فرازمینی را به شنوندگان خوداعلام کرد. روایت او که واقع گرایی بسیاری را درخود نهفته بود و به شیوه اول شخص بیان می شد به گونه ای بود که در اندک زمان ترس و هراس را بر سراسر امریکا مستولی ساخت. شنوندگان برنامه باور کرده بودند که ارتش های مریخی به زمین آمده اند تا ارتش های زمینی به ویژه در انگلستان را دستخوش اصلاحاتی کنند و همچنین به این باور رسیده بودند که پایان جهان نزدیک شده است.

درپی این« پدیده خارق العاده شیزوفرنی جمعی » (تعبیر آندره بازن منتقد فرانسوی) ارتش امریکا ظرف چند ساعت خود را آماده جنگ ساخت چرا که مردم با وحشت و هراس به کلانتری ها و پادگان های نظامی کشور تلفن می زدند.

ارسون ولز بدون آنکه بداند مبدع برنامه زنده یا به عبارتی « رادیوواقعیت » شده بود. در فردای این رخداد هولیوود پیشنهاد کار مهمی به وی داد.

1. Mercury Theatre On The Air

فایل های صوتی برنامه « جنگ دنیاها » در رادیوی CBS به فرانسه و انگلیسی

جنگ دنیاها
(ویکیپدیا)

کلیدواژهای جست و جو

انگلیسی
The War of the Worlds

فرانسوی
La Guerre des Mondes

۶/۱۶/۱۳۸۸

ژان روش،افریقایی سفید


ژان روش در راه رفتن به مراسم بزرگداشت خود در
آوریل 2000 در نیویورک
.
عکس از فرانسواز فوکو
Françoies Foucault



ژان روش،افریقایی سفید
سابین لانژ
محسن قادری


ژان روش افریقا را در سال 1941 کشف کرد. او مهندس 24 ساله ای بود که به افریقا آمده بود تا کارگاهی ساختمانی را در نیجر سرپرستی کند. این آغاز شور و اشتیاقی بود که پایانی نداشت. این مهندس جوان چگونه مردم شناس و عاشق دیوانه این قاره سیاه شد؟

او در 1946 دومین سفرمهم خود را انجام می دهد و سوار بر قایق به پایین دست رودخانه نیجر می رود، سفری از سرچشمه تا دوردست این رودخانه بزرگ. او در روستاها از مردم پرس و جو می کند تا با شیوه زندگی شان آشنا شود و همزمان از آنها فیلم می گیرد.

اتفاقی ساده: سه پایه دوربین اش در رودخانه گم می شود و همین سبب می شود که به مزایای دوربین بر روی شانه پی ببرد: سرعت و جابه جایی. این دست تصاویر که گاه ناقص به نظر می رسند به مهر و نشان تولیدی شیوه نگارش سینمایی او تبدیل شد و همچنین به ویژگی اصلی چیزی که سپس « سینما وریته » خوانده شد.

ژان روش در سال 1946 نخستین دوربین فیلم برداری اش را در یک عتیقه فروشی می خرد: یک دوربین بل اند هاول. او توقفی در « صحرا » را غنیمت می شمرد تا به طرز کار این دوربین پی ببرد. در 1947 نخستین فیلم اش « در سرزمین جادوگران سیاه » (1) به روی پرده می رود. ژان روش یک تعمیرکارغیرحرفه ای است:او در 1951 نخستین ضبط صدا را در فیلم هایش به کمک ضبط صوتی قابل حمل عملی می سازد و این کار را برای همیشه ادامه می دهد. فیلم شناسی او به 150 اثر می رسد.

او که به یک دوربین فیلم برداری « آتون » مجهز است همه جنبه های یک جهان را به شیوه ای ناآشنا بر روی فیلم می آورد: آیین های تسخیر، مراسم خلسه، آیین های خاکسپاری... او یکی از کسانی است که در سال 1953 کمیته فیلم مردم شناسی پاریس را پایه گذاری می کنند.

در سال های 1960 منتقدان چپ بر او خرده می گیرند که تازه کاری برآمده از دوران پس از استعماراست که آیین های ناشناخته را به فیلم درمی آورد. عثمان سم بن نویسنده و فیلم ساز سنگالی به او می گوید: « تو به ما مثل حشرات نگاه می کنی ». در پاریس فیلم هایش ستایش فیلم سازان موج نو را برمی انگیزد.

ژان روش دوران کودکی خود را در کنارچهره های هنرمند، نویسنده و دانشمند گذراند. او مجذوب سورئالست ها و ستاینده آرتور رمبوست. معمول بود که این شاعر می گفت شعر خوب از آخر نوشته می شود. روش به نوبه خود این اصل را در اتاق مونتاژ به کار گرفت. او خود را « یک پسرجوان بسیار شاد » می دانست. او که شناخت مختصری از شکلات ها داشت پس ازصبحانه دو برش شکلات می خورد و هر روز سر ساعت یازده صبح یک لیوان آب پرتقال خنک می نوشید. پس از تماشای فیلم در « فیلمخانه فرانسه » که وی خود یکی از پایه گذاران آن بود دوست داشت یک دوجین صدف بخورد و در همان حال از برج ایفل مکان مورد علاقه اش در پاریس حرف بزند. ژان روش همیشه پیراهنی آبی رنگ به تن می کرد، جوراب های فیروزه ای و کت ملوانی می پوشید. او مردی آراسته وشاعری بود که هنر و علم را به هم پیوند می داد.

او در سال 1932 با جانی ویسمولر تارزان معروف فیلم های پرخرج در استخری در پاریس تمرین شنا می کرد. اما ژان روش برخلاف این شناگر قدیم المپیک که هیچ گاه جنگل هولیوود را رها نکرد شیفته قاره سیاه شد و راه کاملا جداگانه ای در پیش گرفت و صدای افریقاییان را به گوش رساند. او که به پیوندهای انسانی دلبستگی داشت مجذوب افریقا شده بود. ژان روش در فیلم هایش به بحث و جدل می پردازد و اهمیت زیادی به طنزمی دهد که این امر حالت پرتنوعی به فیلم هایش می بخشد. پیگیری و استواری اش چشمگیرند: در کارهای ژان روش نشانی ازگسست سبکی یا تغیرنگرش غیرقابل انتظار وجود ندارد.

باور راسخ او: درک کردن و به فیلم درآوردن دیگری با انتزاعی کردن نظام فکری خود او. فیلم های ژان روش عناصری را در خود دارند که امکان رمزگشایی فرهنگ اروپایی وافریقایی را به اندازه یکسان می دهند و ناقوس مرگ آن نوع فیلم مردم شناسی را به صدا درمی آورند که صرفا بر محورعینیت و مشاهده استوارند. دوربین روش جز جداناپذیر طرح و ساختارفیلمی است، درست همانند داستان، شیوه روایی یا قهرمانان که هریک دارای ویژگی کاملا مشخص هستند. در همه فیلم های اوعینیت نهفته است.

ژان روش متقاعد شده بود که باید زبان کشوری که در آن فیلم ساخته می شود را آموخت. از دید او بازخورد جنبه بنیادی دارد و قهرمانان فیلم هایش را همچون همکاران خالق اثر به شمار می آورد.

این واقعیتی است که ژان روش در دسته بندی های ایدئولوژیک نمی گنجد. از نظر علمی استاد او مارسل گری یول مردم شناس فرانسوی است که کشف کننده فرهنگ دوگون بود. او با برپایی نمایشگاهی فراموش نشدنی در موزه « تروکادرو » در پاریس به شناساندن این فرهنگ کمک کرد. پیش از این نیز نمایشگاهی به یادماندنی و چشمگیر در افریقا در سال های 1930 برپا کرده بود. ژان روش به ویژه دلبسته آیین های خاکسپاری مردمان دوگون و شیوه بازنمایی دنیای بازپسین از سوی ایشان بود. کابرد دوربین بر روی شانه مهر و نشان شیوه نگارش فیلمی ژان روش در جهان شناخته می شود. او همچنین یکی از پیشگامان سینمای مردم شناسی به شمار می رود.

ژان روش در 18 فوریه 2004 ژان در اثر تصادف در نزدکی نیامی پایتخت نیجر در سن 86 سالگی درگذشت. وی به مناسبت جشنواره ای در طی شب با اتومبیل در جاده خاکی رانندگی می کرد که ناگاه اتومبیل اش با کامیونی که بی چراغ می گذشته تصادف شدیدی می کند و در دم جان می سپارد. روش با حضور رییس جمهور نیجر و شخصیت های شناخته شده سیاسی در نیامی به خاک سپرده شد. فیلم ساز هیچگاه به طور دقیق اشاره ای به محل دفن خود نکرده بود. همسرش ژاکلین براین عقیده بود که این دست تقدیر بوده که وی در سرزمین افریقا جان سپرده است و همیجا بوده که آخرین آرام جای خود را یافته است. سه سال بعد ژان روش از افتخاری کم مانند برخوردار شد: وی در چارچوب مراسم خاکسپاری سه روزه ای برپایه آیین دوگون به خاک سپرده شد. به جای جسدش از یک عروسک کاهی استفاده شد. این افتخار که برای اروپایی ها بسیار نامعمول بود نخستین بار نصیب مارسل گری یول شده بود. فیلم ساز آلمانی برند موزبلک مراسم خاکسپاری نامعمول ژان روش را در مستند خود « من یک افریقایی سفید هستم - بدرود ژان روش » به فیلم در آورده است.

1. Au pays des mages noirs

منابع


تکه هایی از مستند 
« من یک افریقایی سفید هستم - بدرود ژان روش »، ساخته برند موزبلک
بخش هایی از مقاله چاپ شده در « مجله فیلم و تی وی کامرامن »، 20 فوریه 2008.
و مشخصا با بهره بردن از زندگی نامه، فیلم شناسی و زندگی نامه ژان روش.

کمیته فیلم مردم شناسی در سال 1953 به کوشش ژان روش و با همکاری انریکو فولکینیونی، مارسل گری یول، آندره لورآگوران، هانری لانگلوآ و کلود لوی استراوس بنیاد نهاده شد.

اصل مقاله دراینجا (فرانسوی)