۶/۲۹/۱۳۸۷

آرتاواز پلشیان



سینمای آرتاواز پلشیان
محسن قادری
سینمای آرتاواز پلشیان، فیلم ساز ارمنی، جز برای دوستداران آثارش چندان شناخته نیست. او که آموزش های سینمایی خود را در میانه سال های 1963 تا 1968 درمرکزفیلم سازی VGIK (کانون فدرال سینمای دولتی شوروی) در مسکو گذرانده، هم اکنون در همین شهر زندگی و کار می کند. در بیش تر زمان، پلشیان را کانون های فیلم و دوستداران فیلم های هنری جهان به کشورهای خود دعوت می کنند تا به بررسی کارهایش بپردازند. فیلم های او در سبک یا مکتب سینمایی آشکاری نمی گنجند و بیش تر نمایان گر نگره شخصی او به زندگی و جهانند؛ سینمایی در جست و جو و در پی آزمایش ها با فرم سینمایی. فیلم هایش کوتاه و فشرده اند. شاید از آن رو که نگاه او به جهان، ایجازی را در خود نهفته که گنجایش فیلم بلند را ندارد. فیلم هایش آدم های واقعی را در صحنه ها و برش های زندگی واقعی نشان می دهند با این همه در اینجا نه واقعیت اجتماعی که واقعیت « شاعرانه » و هم از این رو واقعیت « هستی شناختی » به نمایش گذاشته می شود: کودکانی که در واگن قطاری ازاین نقطه جغرافیا به نقطه دیگر می روند و ما تنها چهره هایشان را می بینیم، زنی که زایمان می کند و ما در تمام فیلم تنها چهره او یا حداکثربخشی از پیکرهای مبهم یا دستانی را می بینیم که گاه به گاه بر گرد او در جنبش اند یا سرانگشتانی که چهره او را نوازش می دهند، آدم هایی که تنها دستانشان به درون قاب می آید تا او بر آنها چنگ زند و از رنج خود فروکاهد، کشاورزانی که علوفه ها را بافه می کنند و از شیب تپه روان می سازند و دوربین سر در پی آنها نهاده و از پی اشان در سراشیب می لغزد؛ و همه اینها در بیش تر زمان به صورت سیاه و سفید، به یاری عدسی تله فتو، به همراهی موسیقی کلاسیک، صدای خوانندگان اپرا و گاه درآمیخته به تصاویر بایگانی.

پلشیان که تاملات بسیاری نیز بر مونتاژ دارد و سینمای خود را برآمده از « مونتاژ فاصله ها » می خواند درباره یکی از فیلم هایش چنین می نویسد: « در فیلم هایم، کار بازیگری وجود ندارد و آدم ها سرنوشت های فردی را نمی نمایانند و از اینجاست دستاورد گزینشی دراماتیک و میزانسنی خود آگاهانه. ساختار ترکیبی فیلم بر اصلی دقیق استواراست، بر مونتاژ دیداری شنیداری بدون هیچ گفتار کلامی ». 
و باز در جای دیگر می نویسد:
« یکی از دشواری های بنیادی کارم مونتاژ تصویر و صدا بود. خود را ناگزیر می دیدم که به توازنی رویایی دست یابم که همزمان بتواند بیان یکدست فرم، ایده و بار احساسی صدا و تصویر را در پی آورد. می بایست صدا از تصویر و تصویر از صدا جدا ناپذیر می بود. بنیان کارم بر این بوده و هست که در فیلم هایم صدا تنها خود را بر پایه نقشش در سطح ایده و تصویر توجیه نماید. حتی نوفه های اصلی می بایست رساننده حداکثر بیانگری باشند و بر این پایه ضرورت دارد که ثبت این نوفه ها نیز انتقال داده شود. به این دلیل است که تاکنون صدای همگاه یا هیچ گفتاری در فیلم هایم وجود نداشته است ».

[...]
« یکی از تاکیدهای بنیادی آیزنشتاین که سال هاست بر آن آگاهیم این است که معنا، درک و نتیجه گیری از رو در رویی نمایی با نمای دیگر در طی مونتاژ به دست می آید. نظریه های مونتاژ سال های دهه 20 بیش تر توجه اشان بر پیوند دوسویه صحنه های همبسته و پیوسته است که آیزنشتاین آنها را « نقطه پیوند مونتاژ » و ورتوف آنها را « فاصله » intervalle می خواند ».
به هنگام کار بر روی فیلم « ما » بود که به این قطعیت رسیدم که گرایشم جای دیگر نهفته است، که برای من گوهره و تاکید بنیادی مونتاژ نه چنان که باید در به هم پیوستن صحنه ها که در امکان از هم گسستن آنها نهفته است، نه در همبستگی و هم کناری آنها که در گسستگی و جدایی آنها. به روشنی دریافتم که چیزی که پیش از همه توجهم را بر می انگیزد به هم پیوند دادن و یکی ساختن دو عنصر مونتاژی نیست بلکه بیش تر جدا ساختن آنها با گنجاندن عنصری سوم، پنجم و حتی دهم در میان آنهاست ». 
« هنگام حضور دو نمای مهم که رساننده معنا هستند، خود را بر آن می دارم که آنها را به هم نزدیک یا رو در رو نسازم بلکه بیش تر میان شان فاصله Distance دراندازم. نه با همپیوندی دو نما که بیش تر با هم کنشی آنها به یاری زنجیره های بی شمار است که به شیوه ای بهینه به ایده می رسم. بدینسان، بیان معنا برد بسیار پرتوان تر وژرف تری دارد تا به هم چسپانی مستقیم. و باز به همین گونه، بیانگری فیلم بس عمیق تر گشته و ظرفیت آگاهی رسانی آن ابعاد گسترده تری به خود می گیرد. این گونه مونتاژ است که من آن را کنترپوانی می خوانم ». 
[آرتاواز پلشیان، چکیده کتاب « سینمای من » ترجمه به فرانسه باربار بالمراستوتز.]
پلشیان درباره نخستین فیلم خود « کوهبانی » (1964) چنین می نویسد: فیلمی نشانگر « آدم هایی سرشار از گذشت که هر روز در گلوگاه های کوهستانی ارمنستان برای گذر قطارها راه را باز می کنند. فیلم با نماهای یکسانی آغاز و پایان می یابد و کارگران کوهنورد را نشان می دهد که در پرتو چراغ ها و بر زمینه آسمان تاریک گام برمی دارند. (آرتاواز پلشیان، سینمای من، ایروان، 1988).
فیلم شناسی پلشیان دربردارنده دوازده فیلم است که بیش تر آنها به گونه 35 میلی متری و از 1963 (دوران تحصیل در VGIK) تا 1993ساخته شده اند. کم پیش می آید که پلشیان فیلم های ساخته شده پیش از فیلم « ما » (1969) را در برنامه های مرور آثارش بگنجاند چرا که شاید این فیلم ها را در شمار کارهای دوران مدرسه فیلم سازی اش می داند و بر این پایه آنها را از نگرش زیبایی شناختی بعدی خود دور می داند.
این فیلم ها بر پایه سال ساختشان چنین اند:

1965
« اسب سفید »
35 م م. سیاه و سفید.
کارگردانی به همراه ر. سورتسومی.

1966

« خاک آدمیان »
« تم این فیلم کشف پیوسته زیبایی جهان است که آدمی آن را در گذر زندگی و کارش تحقق می بخشد، جهانی که در چارچوب شهری بزرگ گسترش یافته و در گذر یک روز کاری نمایانده می شود. این فیلم بر تصویری از تندیس رودن آغاز و پایان می یابد: تندیس « اندیشمند » که برگرد خود می چرخد. این تندیس پرآوازه در گذرسالیان دراز، نمادی از بیان دگرگون ناپذیر اندیشه انسانی شده است ». (آرتاواز پلشیان، سینمای من، ایروان، 1988)

1967

« درآغاز »
35میلی متری.
سیاه و سفید، 10 دقیقه.
عکاس: الیزبار کاراوایف.
موسیقی: سه وریدوف،
مشاوران: VGIK س. یوسفیان، پ. الوکیان.
تهیه کننده: فیلمزدوکوم، استودیو ایروان.
این فیلم به پنجاهمین سالگرد انقلاب اکتبر 1917 تقدیم شده است. پلشیان با این فیلم موضوعی را به تجربه می گذارد که آن را در فیلم های بعدی اش تکامل می بخشد، یعنی مونتاژ تصاویر از پیش موجود گذشته، اکنون و آینده، مونتاژی که ساختارش بازنمایی نمادینی را نشان می دهد که تنها در انقلاب روسیه بازنمی ماند. ما در این فیلم جنبش و تک و تای خیزش های مردمی، راهپیمایی ها، چهره های برجسته، کنار هم چیدن تصاویر انفجارها، جنازه ها و جنبش ماشین ها را می بینیم که با جریان ریتمیکی به هم تنیده شده اند که از ویژگی های زیبا شناسی کار این فیلم ساز است.
« نخستین عنصر رهبری کننده مونتاژ در سلسله ای از نماها نهفته است: حرکت دست های لنین، نمودار شدن عنوان « درآغاز » و دویدن مردم به هنگامه انقلاب اکتبر. دومین عنصر رهبری کننده پاره بازپسین فیلم است آنجا که عنوان « درآغاز » بار دیگر نمودار می شود و ما آدم های بسیاری را درحال دویدن می بینیم اما این بار نما برگرفته از گاهشماری امروزی از مبارزه اجتماعی در کشورهای گوناگون جهان است (...) همه تم ها و حتی تم های دور از یکدیگر که در جایگاه های گوناگونی از استقلال دورنی ترکیب بندی قرار دارند از این دو عنصربنیادی ناشی می شوند و همزمان پایانی واقعی را شکل می بخشند ». (آرتاواز پلشیان، همانجا.)
1968

«کار دلیرانه شما جاودانه است »

« رویا »

1970
« ما »
35 م م، سیاه و سفید.
30 دقیقه.
فیلم بردار: لائرت پوروسیان، الیزبار کاراوایف، کارن مسیان.
صدا: ف. امیرخانیان.
موسیقی: ف. امیرخانیان، بللینی (لانورما).
نویسنده: ش. تاتیکیان.
دستیاران: ل. داویتیان، ر. اوانسیان، ا. اوسپیان.
مونتاژ: ل. وولکوآ.
تهیه کننده: استودیو ایروان.
برنده جایزه بزرگ جشنواره اوبرهاوزن، 1990
.
مونتاژی از تصاویر از پیش موجود و تصاویر نوگرفته که شعر بیمناکی درباره شکنندگی و آسیب پذیری انسانیت به دست می دهد، لحظاتی که نگاه ها از رخساره ها پیش می افتند و گویی مردم ارمنستان در برابرهمه گونه زخمی تاب می آورد و همه آزمون هایی را از سر می گذراند که زندگی روزانه یادآوری نمادین آنهاست: آزمون های دراماتیک در صحنه خاکسپاری، آزمون های شاد و غمگنانه آنجا که راننده سه چرخه ای در دود اگزوز خورویی که از او جلو افتاده گم می شود، آزمون های تاثر انگیز در سکانس بازیابی عزیزان یا آنجا که مردان و زنان یکدیگر را در آغوش می گیرند و تا حد افراط در آغوش می فشرند و همه اینها زیرنگاه کودکانه، ساده و رنج دیده ای که تکرارش از سوی فیلم ساز بر اراده ای ژرف به یکی شدن، بازشناختن وصلح و آرامش جهانی نشان دارد.

« چگونه می توان ملت اشک بار ارمنستان را در تصاویر بایگانی شده از بازگشت های پیاپی به میهن (از1946 تا 1950) از یاد برد : بازگشت به زادبوم، در آغوش گرفتن ها، دید و بازدیدها از پی سالیان دراز، تن های غرقه در احساس و مونتاژ که در دل این تصاویرهمچون گردباد، چون عجز و سرگیجه درمی پیچد ». (سرژ دنی، لیبراسیون، 11 اوت 1983).
« ساکنان »

35 م م، سیاه و سفید، 10 دقیقه.
فیلم بردار: اوژنی انیسیاموف.
مونتاژ
ل. وولکوآ.
صدا: و. خارلامنکو.
موسیقی: و. اوسلیمنکوف.
تهیه کننده: بیلاروس فیلم
.
« فیلم برپایه ایده پیوند انسانی عمیق با طبیعت و جهان جانوری ساخته شده است. در اینجا یقینا مساله دستبردهای انسان به طبیعت و تهدیدی در میان است که هماهنگی طبیعت را از میان می برد ».
1972

« فصل ها »

35 م م، سیاه وسفید، 30 دقیقه.
عکاس: م. وارتانوف، ب. هوسپیان، ژ. چاووشیان.
مونتاژ: آیدا گالستیان.
موسیقی: ویوالدی، و. خارلامنکو.
تهیه کننده: استودیو ایروان
.
فصل ها شاید یکی از زیباترین فیلم های پلشیان و فیلمی باشد که آوازه او بیش تر از آن است.این فیلم شعری بس زیبا ست که در آن به زبانی نمادین لحظات سرنوشت ساز تاریخ ارمنستان از سرآغازهای پرجوش و خروش تا دوره صنعتی یاد آوری شده است. در پس این نماد پردازی که می توان در خلال آن بر سرگذشت مهاجرت های مردم ارمسنتان نیز آگاهی یافت سکانس های حیرت آور و فراموش نشدنی فیلم آغاز می شوند: آرامش دیرپا و مخاطره آمیز به قشلاق بردن رمه ها، حالت بی وزنی تن ها آنگاه که هر دم بر زمین زارها و رودها روان می شوند و سد و موانع را به هیچ می گیرند، نگاه بازیگوشانه فیلم ساز در سکانس علوفه چینی و ریتم که احساس را جان می بخشد، بی هیچ کلامی و گفتاری، و همه اینها گواه انسانیتی پندآمیز و والا.

1982

« سده ما »
35 م م، سیاه و سفید، 50 دقیقه.
(در1990، نسخه کوتاه تر این فیلم در 30 دقیقه به نمایش درآمد).
فیلم بردار: 
ا. ساوینل. پروسیان، ا. شومیلوف.
صدا: ا. پولیسونوف.
مونتاژ: آیدا گالستیان.
نویسنده
ا. اروستامیان.
تهیه کننده: ستودیو ایروان
.
« تاملی طولانی بر پژوهش فضا، روشن ساختن موتورهایی که ره به جایی نمی برند، رویای ایکاروس که روس ها و امریکایی ها به بندش کشیده اند، چهره رنجور از بی وزنی فضانوردان شتاب یافته، فاجعه ای که پایانی ندارد ». (سرژ دنی، لیبراسیون، 11 اوت 1983.)
1984

« خدا در روسیه »
فیلمی به سفارش تلویزیون آلمان.


1987
هموساپین ها. پروژه آغاز شده از سوی پلشیان و محقق نشده. [ احساسی خانوادگی به دیگر فیلم هایم دارم، هیچ گفتاری وجود ندارد، اما این فیلم به فیلم های دیگرم هیچ همانند نبود. یک چیز می توانم بگویم: برای ساخت آن به بودجه های دیگری غیر از بودجه های موجود در شوروی پیشین نیاز بود، نیاز به تهیه کننده مشترک و جلوه های ویژه بود ». (آرتاواز پلشیان، گفت و گو با فرانسوا نینه، در کایه دوسینما، شماره 454 ،1991، ص.37).
1990

نسخه کوتاه شده « سده ما »، 30 دقیقه.

1992
« پایان »

35 م م، سیاه وسفید، 8 دقیقه.
فیلم بردار: گریگوریان.
صدا: ا. پولیسونوف.
موسیقی: ی. س. باخ.
تهیه کننده: استودیو هایک
.
در ترن مسکو به ایروان، پلشیان دوربین بر دوش مردان و زنانی از سنین و قومیت های گوناگون را به فیلم درمی آورد. همه این تصاویر در طی همین سفر گرفته شده اند، سفری بی افق، در مکانی پر از اقوامی که علی رغم میل خود همراه و همسفرند، آنجا که چهره ها همه غرق در تاملات خویش اند و به انتزاع می گرایند تا آنگاه که تونلی مهر « پایان » بر فیلم می نهد، پایانی موقتی چرا که فیلم بعدی او، « زندگی »، به نظر می رسد پی گرفت همین نگاه باشد. پلشیان بدینسان این دو فیلم را همچون دوگانه ای سینمایی ارائه می دهد.

1993
« زندگی »

35 م م، رنگی، 6 دقیق.
فیلم بردار: گریگوریان.
صدا: ا. پولیسونوف.
موسیقی: وردی.
تهیه کننده: پرود. ارمنی فیلم و پ/م آیتا
.
نیمرخ رنجبار زنی در نماهای درشت که حالات گوناگون ترس، بی قراری، رنج و رهایی بر آن نقش می بندد. دوربین روی دست که تصویری درشت و جنبان از چهره زن به دست می دهد در همراهی صدای ضربان قلب و آوازی اپرایی بر بار احساسی این تصاویر می افزاید اما همزمان آن را در گونه ای ابهام فرو می برد. چارچوب بسته تصاویر به بیننده امکان درک این موقعیت بی زمان و مکان را نمی دهد. ما بخش هایی از پیکر آدم های دیگر را بر گرداگرد این زن می بینیم که گاه دستی به سر و روی او می کشند اما تنها از میانه فیلم به این سوست که کم و بیش بر زمان ومکان فیلم آگاهی می یابیم. چهره زن در پی رهایی از درد به لبخندی می شکفد و کودکی زیر قطرات آب نمایان می شود. تصویری که ما را به یاد شمایل نگاری های مادر و نوزاد در نقاشی ها و دیوارنگاره های سده های میانه می اندازد.

در دست ساخت: مکان، رنگ ها.

و باز هم کار بر روی فصل ها و آخشیج ها: باد، برف، بارش، تندر، غبار، فیلم برداری در ارمنستان، بیرون از ارمنستان، با دو دوربین و دو سرعت: معمولی و شتابناک.

دیگرکارها: فیلم نامه « نغمه پاییزی » به کارگردانی م. وارتانوف.
1973: همکاری با لف کولیجانوف در کارگردانی « لحظه ستاره ای ».
1978: پلشیان سکانس های مستند فیلم « سیبری نامه »، ساخته ا. میخالوف کونچالوفسکی را می سازد.
(شوروی پیشین، سه ساعت و سی دقیقه). 


« زندگی » (1993)، فیلمی ازآرتاواز پلشیان.

Artavazd Plechian, le vie
Artavazd Plechian,Life



۲ نظر:

امير گفت...

سلام محسن
امیدوارم که خوب باشی، زندگی ردیف باشه و همیشه بتونی این همه مطالب باحال برای ما بنویسی.
میخواستم بگم که این پست و پست "سلامت می گویم سارایوو" رو خیلی دوست دارم. فقط می تونم بگم که این دوتا فیلم کوتاه آتشی بر ما زد!!! چند هفته قبل در مورد تولدم چیزی شنیدم که به وضوح در فیلم" آرتاواز پلشیان" نمایان بود. و در مورد اون عکس،همیشه خیلی زیاد فکر من رو مشغول می کرد. چون اولین بار در یه فیلم مستند که در باره عکاسای جنگ بود دیده بودمش. البته اگر درست یادم باشه عکاسش یه خانم بود. خیلی چیزای دیگه در مورد این دوتا فیلم هست (مخصوصا فیلم " آرتاواز پلشیان") که فقط اگر یه روزی ببینمت می تونم بهت بگم.
دو هفته پیش برای یک هفته رفتم ایران، که چند تا از عکساشو برات ایمیل می کنم.
امیر

Serendipity77 گفت...

سلام
فیلم زندگی خیلی عالی بود. و همینطور تصویر مربوط به بوسنی که خیلی تاثیرگذار بود.