۶/۰۹/۱۳۸۷

نام فیلم های مارکر


پهنه آسمان سرخ است،
کریس مارکر، فرانسه، 1977.
بامشاد پور ولی
محسن قادری


همه فیلم های کریس مارکر عنوان اشعار یا آثار ادبی را برخود دارند. از این رو می توان گزینه ای از این نام ها را در اینجا بازنگاشت:


« [ماه] مه زیبا » Le Joli Mai و « اگر چهار شتر یک کوهانه داشتم » Si j'avais quatre dromadaires برگرفته از شعر « الکل ها » Alcools و « افسانه های دد و دام » Bestiaires گیوم آپولینرند. عبارت آغاز « نامه ای از سیبری » Lettre de Sibérie آنجا که گفته می شود « از کشوری دوردست برایتان می نویسم » و عنوان فیلم « اسکله »La Jetée به ترتیب برگرفته از « دوردست درون » Lointain Intérieur و « داشته های من » Mes Propriétés از کارهای هانری میشو شاعر فرانسوی اند. « شرح یک نبرد » Description d'un combat نیز به فرانتس کافکا اشاره دارد. « آفتاب سیاه » Soleil noir نام دیگر فیلم « بی آفتاب » Sans Soleil ادای دین به ژرار دونروال است. نام شاعر در خود فیلم نیز به زبان می آید: « یک آن همچون آقای فنویارد احساس وهم آلود شنیدن زبان ژاپنی داشتم درحالی که این برنامه ای فرهنگی از [شبکه] ان اچ کی درباره نروال بود ». اگر « یک روز [از زندگی] آندری آرسنویچ» Une Journée d'Andrei Arsènevitch یادآور « یک روز [از زندگی] ایوان دنیسویچ» Une Journée d'Ivan Denissovitch الکساندر سولژنیتسین باشد، این عنوان به ویژه یادآور نام کوچک پدر آندری تارکوفسکی، آرسنی تارکوفسکی، شاعر نام دار روس است. فیلم « 2084 » را با نگاهی سالنامه ای می توان اشاره ای به رمان 1984 ژرژ اورول دانست. این برش فیلمی همانند الگوی آغازین خود یک پیشگویی سیاسی است.


و سرانجام می بایست به عنوان انگلیسی « هوا سرخ است » Fond de l'air est rouge اشاره کرد که به « لبخند بدون گربه » A Grin Without Cat بازگردانده شده و از آلیس درسرزمین عجایب نوشته لوییس کارول برگرفته شده است.

برگرفته از کتاب « کریس مارکر » نوشته بامشاد پور ولی، انتشارات کایه دوسینما، لوپتی کایه، 2003.

Chris Marker,Bamchad Pourvali,Cahier du Cinéma,
les petits Cahiers,2003

۶/۰۷/۱۳۸۷

من ری


من ری، خودنگاره، 1924، عکس، ژلاتین نقره، 24.7
در 17.7 سانتی متر.


من ری
زاد: 27 اوت 1890، فیلادلفیا (ایالات متحد).
مرگ: 18 نوامبر 1976 در پاریس.
نقاش، عکاس، فیلم ساز، دادائیست، سپس سورئالیست.
محسن قادری
زندگی نامه

من ری در فیلادلفیا زاده شد و نام اصلی اش امانوئل رادینسکی بود. عکاس، نقاش، سازنده اشیا، فیلسوف و فیلم ساز. او تنها امریکایی بود که نقش برجسته ای در هر دو جنبش دادا و سورئالیست ایفا کرد.
من ری که پدرش نیز نقاش و عکاس بود در شهر نیویورک بزرگ شد و در اینجا معماری، مهندسی و هنر خواند و نقاش شد. در آغاز سال 1911 گمنام « من ری » را برگزید. در جوانی یکی از بازدیدکنندگان همیشگی گالری « 291 » به سرپرستی آلفرد استیگلیتز بود که آثاری با گرایش های مدرن به نمایش می گذاشت و توجه برجسته ای به عکاسی داشت. من ری از نمایشگاه آرموری شا در 1913 تاثیر پذیرفت و از این پس بود که نقاشی به سبک کوبیسم را آغاز کرد. او در سال 1915 به واسطه آلفرد استیگلیتز با مارسل دوشان آشنا شد و بی درنگ به ایده های او واکنش نشان داد و یکی از کوشاترین اعضا گروه آوانگارد نیویورک در سال های جنگ شد. سپس از نقاشی به عکاسی گروید. در 1917 با دوشان و پیکابیا جنبش دادای نیویورک را بنیان نهاد و آفریدن اشیاء پیش آفریده که خود آنها را کارهای هنری می خواند آغاز نهاد. این کارها از هم چسپانی اشیا صنعتی ساخته می شدند. یکی از شناخته ترین اشیاء او « هدیه » است که اتوی زغالی است که بر کف آن یک ردیف میخ چسپانده شده و همچون حمله ای به هنر کلاسیک شناخته می شود.
من ری در 1921 ساکن پاریس شد و به محافل دادا و سورئالیستی هنرمندان و نویسندگان پاریس پیوست. او که از آزادی ای که این گروه ها تبلیغ می کردند تاثیر پذیرفته بود با رسانه های گوناگونی به تجربه برخاست. در آغاز فن عکاسی پرتونگار را گسترش داد: کشف این مساله که چگونه تصاویر « بی دوربین » یا عکس نگاره ها (= و به عبارت درست تر نورنگاره) بیافریند؛ یعنی آفرینش تصاویر سیاه و سفید بدون دوربین بر روی کاغذ حساس به نور. او این تصاویر را با گذاشتن مستقیم اشیاء به روی کاغذی که در معرض نور می نهاد می آفرید و ظهور می کرد. در 1922 کتابی از برگزیده « پرتو نگارها » یش با نام « له شام دلیسیو » (میدان های دلربا) با مقدمه نقاش پرنفوذ دادا، تریستان تزارا، انتشار یافت که توجه آن بر ویژگی راز آلود تصاویر من ری بود.من ری سپس با فنی به نام سولاریزاسیون نیز به تجربه برخاست که برپایه آن عکس یا نگاتیوی را هنگام ظهور در معرض پرتویی از نور می نهاد و بخشی از یک تصویر عکاسی را منفی و بخشی را مثبت می ساخت. او یکی از نخستین هنرمندانی بود که از فن « پردازش » استفاده کرد که از سال های1840 به دلایل زیبا شناختی شهرت گرفت.

من ری افزون بر این کوشش ها، دنیای مد و عکاسی چهره را نیز آزمود و چهره های شناخته شده فرهنگی پاریس راعکسی کرد. بسیاری از عکس هایش در مجلات هارپرز بازار، وُ، و وُگ انتشار یافتند. او تجربیاتش با عکاسی را در ژانر عکاسی پرتره ادامه داد. برای نمونه، به یک مدل سه جفت چشم می داد و در « ویلون انگر » دو حفره صدا یا حفره های « اف » مانند ویلون را با شگرد عکاسی برروی عکسی از کمر برهنه زنی برهم نمایی کرد و بدن زن را بدینسان همچون تنه ویلون به نمایش گذاشت. او همچنین آفرینش کارهای پیش آفریده خود را نیز پی می گرفت.از دیگر آفریده های شناخته شده او مترونومی با عکس چشمی دوخته به پاندول است که « چیزی برای نابود کردن » نام دارد.

من ری فیلم هایی نیزساخته است. وی در فیلم « بازگشت به خرد » شگرد پرتو نگاری را در فیلم به کار برد و الگوهای تصویری خود را با نمک، فلفل، میخ و سوزن ته گرد پدید آورد. برخی دیگر از فیلم های شناخته او « سینمای بی مایه » (با همکاری دوشان) و « ستاره دریایی » است که یک فیلم کلاسیک سورئالیستی برشمرده می شود.

من ری در 1940 از پاریس دوره اشغال آلمان ها گریخت و به لس آنجلس رفت. دوره « هولیوودی » او از بسیاری جهات درخور ارزش است. او با دلبستگی های ارزشمند و روح نوآور خود شمار درخور توجهی عکس و شیء و نقاشی و طرح هایی آفرید که بسیاری از آنها ترسیم کننده معادلات ریاضی اند. او اغلب فرم های ریاضی و هندسی را با تناسبات انسانی یکی می کرد که نمونه ای از آنها « خط کش تی » است. در نمایشگاه سال 1948 در کاپلی گالریز، این « اشیاء احساس من » - نامی که هنرمند بر آنها می نهاد - نمونه های درخور توجهی از توازن میان هنرعامه و هنر والا در لس آنجلس را به نمایش می گذاشتند و امروزه گونه ای از « هنر پیشا مردمی » به شمار می روند. من ری در این دهه آلبوم های عکاسی و چند مجموعه از شطرنج های هندسی آفرید که با دیدی تجاری کار شده بودند.

او در 1951 به پاریس بازگشت و در اینجا به نقاشی ادامه داد و تجربه را تا زمان مرگش ادامه داد.

اثر اصیل برآمده از اشتیاق است. هر نوع بازآفرینی اثر اصیل برآمده از ضرورت است. این نکته ای شگفت است که ما تنها گونه ای هستیم که فرم های اتفاقی پدید می آورد. آفریدن امری خدایی است. بازآفرینی امری انسانی است.

همپیوند


۵/۲۹/۱۳۸۷

نخستین نمایش فیلم


محسن قادری
برادران لومیر در دسامبر سال 1895 نخستین نمایش همگانی پولی را برگزار کردند. این نمایش فیلم در سالن اندین* در زیر زمین گراند کافه** در پاریس رخ داد. بهای بلیت یک فرانک بود و بیننده با پرداخت آن می توانست ده فیلم ببیند که هرکدام نزدیک یک دقیقه به دازا می کشیدند و همه آنها را برادران لومیر خود ساخته بودند. تماشاگران در آغاز از این نمایش فیلم به دیده تردید می نگریستند و گمان می کردند نمایش چراغ جادو یا فانوس خیال خواهند دید. مراسم شب سال نو نزدیک بود و تماشاگران پردغدغه به نظرمی رسیدند اما خیلی زود با تماشای ورود قطار به ایستگاه راه آهن سیوتا به شگفتی در افتادند. آنان هراسیده از پیشروی ترن از جا می پریدند بر این گمان که هردم ممکن است در زیر چرخ های آن له شوند. سی و سه تن این افتخار بزرگ را داشتند که در این نخستین نمایش فیلم شرکت کنند. ژرژ ملیس یکی از اینان بود. گفته می شود که او به برادران لومیر در برابر رقمی هنگفت پیشنهاد خرید نوآوری شان را داده بود. آنها پیشنهاد را نپذیرفتند و به او توضیح دادند که سینماتوگراف (جنبش نگار) به هیچ رو اسباب سرگرمی نیست بلکه شگرد علمی نوینی است.

« در پایان نمایش به آقای لومیر پیشنهاد خرید یکی از دستگاه هایشان برای کاربرد در تماشاخانه ام را دادم. او نپذیرفت. حاضر بودم تا یک هزار فرانک بپردازم که به نظرم رقم هنگفتی می آمد. آقای توما سرپرست موزه گرِه وَن که همین فکر را در سر پرورده بود به او بیست هزار فرانک پیشنهاد داد اما سودی نبخشید. سرانجام آقای للمان سرپرست تالار موسیقی فولی برژه که او نیز در جلسه نمایش فیلم حاضر بود رقم پنجاه هزار فرانک پیشنهاد داد و او نیز طرفی نبست...»

فیلم های نمایش داده شده در این پرده:
میدان بلکور در لیون.
بیرون آمدن از کارخانه لومیر.
گردهمایی عکاسان.
غذا دادن به بچه.
....
بچه و گربه.
آب تنی در دریا.
فرو ریختن یک دیوار.
آهنگران.
مارشال فران.
باغبان آب پاشی شده.
رسیدن ترن به ایستگاه سیوتا.

دراندک زمان، انبوه تماشاگران برای دیدن فیلم هجوم آوردند، روزی دوهزار و پانصد تن. برادران لومیر بی درنگ به کار تهیه و پخش نیز درآمدند.

*Salon Indien
**Grand Café

۵/۲۷/۱۳۸۷

آلبرت مایزلس




آلبرت مایزلس
محسن قادری

زاد: 26 نوامبر1926،بوستون.

آلبرت مایزلس و برادرش دیوید (1932-1987) دو فیلم ساز ناداستانی امریکایی پیشگامان «سینمای مستقیم» شناخته می شوند که برداشتی امریکایی از سینما وریته فرانسوی است.این دونخستین فیلم سازانی به شمارمی روند که فیلم های بلند ناداستانی ساختند؛ فیلم هایی که درآنها درام زندگی انسانی بدون فیلم نامه، بدون صحنه آرایی یا گفتار پیش روی ما بازگشوده می شود. آلبرت که در بوستون دریک خانواده یهودی مهاجر اروپای شرقی زاده شده بود دوره کارشناسی خود را درسیراکوز و دوره کارشناسی برتر را در دانشگاه بوستون گذراند.او سه سالی دردانشگاه بستون روان شناس تدریس می کرد.در تابستان 1955 با خود دوربینی شانزده میلی متری را به روسیه برد و از بیماران چندین بیمارستان روان درمانی فیلم برداری کرد.دستاورد کارش «روان پزشکی در روسیه» بود که نخستین کوشش فیلم سازی او به شمار می رود.چند سال بعد،برادران مایزلس سوار بر موتورسیکلت از مونیخ به مسکو سفر کردند و درگذر شهرها نخستین فیلم مشترک خود درباره انقلاب دانشجویی لهستان را ساختند. آلبرت در 1960 با فردریک وایزمن درفیلم انتخابات مقدماتی همکاری کرد که فیلمی درباره ستادهای انتخابات مقدماتی کندی و همفری از حزب دموکرات امریکاست.کاربرد دوربین روی دست وصدای همگاه سبب شده که داستان خود به روایت درآید.برادران مایزلس با درک درست ازصحنه پشت صحنه، «دیداربا مارلون براندو»(1965) و«با عشق از طرف ترومن »(1966) را ساختند. سپس اثر برجسته خود «فروشنده»(1968) را ارائه دادند که تصویری از چهارفروشنده انجیل اهل بوستون است که خانه به خانه برای تبلیغ این کتاب می روند.این فیلم جایزه انجمن ملی منقدان فیلم را به دست آورد و یکی از مستندهای کلاسیک امریکا به شمار آورده می شود.در1992،کتابخانه کنگره این فیلم را به دلیل اهمیت تاریخی، فرهنگی و زیباشناختی آن به بایگانی خود افزود. آلبرت در1965 بورس گوگنهایم را به دست آورد.سه فیلم بعدی او،فروشنده، «پناهم ده»(1970) و«گری گاردنز» درشمار کلاسیک های محبوب سینمای مستند به شمار می آیند.پناهم ده (1970) تصویر درخشانی از مایک جاگر و رولینگ استونز درتور موسیقی اشان درامریکاست که کنسرت مشهور شان درآلتامونت به رخداد قتلی به آخر رسید.گری گاردنز (1976) پیوند جذاب مادر و دختری را به ثبت می رساند که تنها وتک افتاده درعمارت ایست همپتون سر می کنند.هرسه فیلم درسال سینما به نمایش درآمده اند.

شرکت مایزلس فیلم های بسیاری درباره هنر وهنرمندان تهیه کرده که ازجمله آنها پروژه زمان گیری درباره همکاری کریستو و ژان کلود،هنرمندان پرآوازه محیطی است که کارهایشان درفیلم های «پرده دره پوش کریستو»(1974)، «دیوار روان»(1978)، «جزایر»(1986)،«کریستو در پاریس»(1990) و«چترها»(1995)به تصویر کشیده شد و جایزه بزرگ وجایزه برگزیده تماشاگران درجشنواره مونترال را به دست آورد که ویژه فیلم درباره هنر است.

فیلم های آلبرت درباره موسیقی کارهای بسیاری چون« چه خبر است؟ بیتل ها در امریکا»(1964) تا فیلم هایی را در برمی گیرد درباره لئونارد برنستین،سیجی اوزاوا،ولادیمیرهوروویتس، متیسلاو روستروپوویچ و واینتون مارسالیس ساخته وبرخی از آنها جایزه امی را دریافت داشته اند.آلبرت در1994 تصویری نو از بزرگ ترین گروه راک اندرول جهان با نام «گفت و گوها با رولینگ استونز» ارائه داد.(این فیلم ازشبکه VH-1 پخش شد). درفیلم «سقط جنین: گزینه های نومیدانه» با سوزان فرومک و دبورا دیکسون کار کرد.این فیلم یکی از پرچالش ترین موضوع های در امریکا را بررسی می کند.(فیلم در سال 1993 ازشبکه HBO پخش شد).آلبرت با فیلم «بگذاریم درگذرد: سفر در آسایشگاه»که در سال 1996 از HBO پخش شد،ماجرای سه بیماربی درمان و تجربه های آنها در دوره زندگی در آسایشگاه بیماران رو به مرگ را بازمی گوید.او سپس فیلم «کنسرت ویلز: ساخت مرکز گتی»(1997) را با همکاری سوزان فرومک و باب آیزنهارد ساخت.این فیلم که در گذر دوازده سال فیلم برداری شده گسترش وپیشروی ساختمان مرکز لس آنجلس از ایده تا ساخت را نشان می دهد.آلبرت به تازگی با همکاری فرومک و دیکسون «خویشان لالی: میراث پنبه» را ساخته که نشانگر کشاکش های خانواده ای در دلتای می سی سی پی است که می کوشند از چرخه تنگدستی وبی سوادی رهایی یابند.لالی والاس مادربزرگ خانواده،یکی از شخصیت های اصلی این فیلم است.

انجمن جهانی مستند در سال 1994 «جایزه دستاورد فعالیت» را به آلبرت داد.از جوایز دیگر او جایزه مستند سال 1997 جان گریرسون( S.M.P.T.E)،جایزه 1998 پرزیدنت از سوی انجمن فیلم برداران امریکا (که نخستین باربه یک مستندساز داده می شد)،جایزه 1998 ویژن از سوی بنیاد فیلم و یدیوی بوستون،جایزه دستاورد یک زندگی ازسوی جشنواره هات داکز تورنتو در 1999، جایزه فلاهرتی در 1999، وجایزه دستاورد یک زندگی درجشنواره 2001 تسالونیکی است. شرکت ایستمن کداک درسال 1999 آلبرت را یکی از 100 فیلم بردار برتر جهان شناخت. او در سال 2001 جایزه فیلم برداری جشنواره ساندانس برای فیلم «خویشان لالی: میراث پنبه» را به دست آورد.این فیلم در همین سال نامزد اسکار شد ودرسال 2004 جایزه دوپون کلمبیا گلدن بتن را به دست آورد. آلبرت به هنگام دیدار دالایی لاما ازنیویورک در تابستان سال 2003 تصاویری اختصاصی از او گرفت وهم اکنون (تا تاریخ نگارش این مقاله در سال 2005)همراه با آنتونیو فرارا فیلم دروازه ها را در دست ساخت دارد که مستندی درباره واپسین کار کریستو و ژان کلود با نام «دروازه ها-طرحی برای نیویورک» است که درفوریه 2005 به انجام می رسد.ژان لوک گدار،آلبرت مایزلس را «بهترین فیلم بردار امریکایی» خوانده است.



فیلم های مایزلس نیروی برجسته ای درسینمای ناداستانی ازسال های 1960 به این سو بوده اند.آلبرت مایزلس که مجله نیویورک تایم درماه مه 2002 او راپیشکسوت فیلم سازی مستند خواند،همراه با برادرش دیوید مایزلس،یکی از نخستین آفرینشگران سینمای مستقیم بوده است.آنها ازجمله نخستین فیلم سازانی بودند که زندگی را همانگونه که رخ می داد بدون کاربرد عناصری چون فیلم نامه،بازیگر،گفتار و همانند آن به ثبت می رساندند.

برادران مایزلس و شارلوت زورین

آلبرت ودیوید مایزلس که بیش تر همچون برادران مایزلس خوانده می شوند نخستین مستندسازانی بودند که فیلم های بلند ناداستانی آفریدند.درآغاز دهه 1960 آنها درگروه کلاسیک مستندی کارمی کردند که دیگر فیلم سازان آن ریچارد لیکاک و دان پنبیکر بود و به کوشش رابرت درو گرد آمده بودند وفیلم هایی چون انتخابات مقدماتی و یانکی نه را ساختند.آلبرت نخستین فیلمش نمایش دهنده (1963) را با همکاری برادرش دیوید ساخت که تصویری ازجو لواین تهیه کننده است.این فیلم با کارهای دیگری چون چه خبراست؟بیتل ها درامریکا (1964) ودیداربا مارلون براندو (1965) پی گرفته شد.اما درخشان ترین کارهای آغازین این دوره آنها فروشنده (1963) بود که شارلوت زورین آن را تدوین کرد.زورین دیگر فیلم آغازین آنها « با عشق ازطرف ترومن»(1966) را نیز تدوین کرده بود.کار شارلوت زورین درشکل گیری این فیلم و فیلم پناهم ده(1970)،مستند کلاسیک پرشوربعدی آنها که به گروه راک اند رول رولینگ استون می پردازد بسیار بنیادی بود به گونه ای که با جایزه ای که این تدوین گر به دست آورد روشن شد که کار تدوین گران به برجستگی کارکارگردانان مستند است.شارلوت زورین درفیلم های بعدی درباره کریستو،همکار کارگردان بود. ازجمله این فیلم ها « دیوار روان» (1978) و جزایر (1986) بود.او همچنین با آلبرت و سوزان فرومک فیلم « هورُویتس موتزارت را اجرا می کند» (1987) را کارگردانی کرد.فیلم هایی که شارلوت زورین خود ساخته است به چهره هایی چون ویلم دکونینگ، الا فیتزجرالد،آرشیل گورکی می پردازد.



۵/۱۷/۱۳۸۷

ماریو روسپولی


نهنگ آوران، 1956، ماریو روسپولی، فرانسه.

ماریو روسپولی

زاد: هفدهم ژوئن 1925، رم، ایتالیا
مرگ: سیزدهم ژوئن 1986، ویل پنت، فرانسه.

محسن قادری
ماریو روسپولی فرزند شاهزاده ادموندو روسپولی اهل پوجوسواتزا و شاهدخت مارت اهل شامبرون وارث خانواده بزرگی از اشراف رم بود. از نخستین ازدواجش با کلود دلماس اهل روشل (فرانسه) دو فرزند یافت: استفان که نویسنده در زمینه موضوع های دینی است و فابریتزیو مالک هتلی در مراکش. روسپولی که در رم، پاریس و انگلستان بزرگ شده بود زبان های فرانسوی، انگلیسی و طبعا ایتالیایی را به روانی و بدون لهجه صحبت می کرد. او دلبسته حشره شناسی، جاز، نقاشی و پاتافیزیک (دانش راه حل های خیالی) بود.

کارهایش که همگی فیلم های کوتاه و بیشتر ناشناخته اند اهمیت فراوان در تاریخ سینمای مستند می یابند و در کنار کارهای ژان روش، میشل برو و پیر پرو جای می گیرند. در واقع، وی از شمار تجربه گرانی بود که دریافتند می توانند از پیشرفت های فنی در زمینه فیلم برداری و صدابرداری (دوربین بسیار سبک و نخستین مدل های ضبط صوت همگاه ) برای آفرینش هنری بهره برند و به آن دست از آرمان های مستند دست یابند که درعبارت فریبنده « سینما وریته » نمود یافت.
روسپولی درسال 1956 در « آسورِس » (گروهی از جزایر پرتغال در اقیانوس اتلانتیک در 1500 کیلومتری لیسبون) فیلمی درباره ماهیگیران نهنگ با نیزه ساخت که « نهنگ آوران » نام دارد و به این پیشه دیرسال می پردازد.
او در 1961 با همکاری میشل برو و روژه موریه فیلم برداران خاطرات یک تابستان [+] دو مستند کوتاه یکی درباره کشاورزان لوزر (فرانسه) با نام « گمنامان خاک » و دیگری درباره بیماری های روانی با نام « نگاه به دیوانگی » ساخت که تحستین هم روزگارانش و چهره هایی چون رولان بارت و ادگار مورن را برانگیختند. نگاه به دیوانگی که مستندی درباره بیمارستان روان درمانی سن آلبان در لوزر است از آن رو اهمیت می یابد که در سال های ساخت آن پرداختن به چنین درون مایه هایی هنوز در جامعه جا نیفتاده بود. فیلم، کار های روزانه گروهی از پزشکان نوآور چون دکتر توسکل را نشان می دهد که روش درمانی دیگری را می آزماید که به نزدیک بودن به بیمار استوار است. نگاه آزادانه فیلم ساز به موضوع خود به ما امکان می دهد تا نگرنده پیوند استثنایی پزشکان و بیماران باشیم.
روسپولی و کریس مارکر در سال 1972 « زنده باد نهنگ » را ساختند. مارکر نویسنده این فیلم هفده دقیقه ای در بخشی از گفتار آن چنین می نویسد: « هر نهنگی که می میرد تصویر پیش گویانه ای از مرگ ما به دست می دهد ».

برخی از کارهای روسپولی چون « سایه ها و پرتوهای رم » و « ماجراهای سرزمین اتروسک » در ستایش زادبومش ایتالیا ساخته شده اند. او که از دوستان نزدیک شاوال طنز پرداز و طراح بود پس از مرگ او دو فیلم بر پایه طرح هایش و در ستایش او ساخت: « شاوال » و « شاوالانتروپ » (شاوال گریز).
دلبستگی او به هنر خوراکی ها و استعدادش در آشپزی در « کتاب کوچک آشپزی اتروسکی و رومی » نمودار است که موز، طنزپرداز فرانسوی، آن را تصویرسازی کرده است.

او دردهه 1980 چندین برنامه تلویزیونی درباره هنر آهیانه ای دوران پارینه سنگی ساخت (« کرومانیون، نخستین هنرمند » و « هنر دنیای ظلمات » و همچنین « کورپوس لاسکو » [مجموعه آثار لاسکو]). همچنین در 1993 کتاب « لاسکو، نگاه نو » از او به چاپ رسید.

گزیده فیلم شناسی

1956 نهنگ آوران
1961 گمنامان خاک
1961 نگاه به دیوانگی
1964 واپسین جام
1970 شاوال
1972 شاوال گریز

فیلم شناسی گزیده روسپولی به فرانسه

Homme de la baleine (les) 1972

France,1956
Documentaire
24min
Noir et Blanc
35mm

Regard sur la folie,1961

France
Documentaire
53min
Noir et Blanc
35mm

Vive la baleine,1972

France
Documentaire
30min
Couleur
35mm


۵/۱۵/۱۳۸۷

این فیلم مستند نیست


Chronique d'un été,
Jean Rouch et Edgar Morin,1961

ادگار مورن درباره خاطرات یک تابستان
محسن قادری

این فیلم پژوهش است. محیط این پژوهش پاریس است. این فیلمی داستانی نیست. این پژوهش را با زندگی واقعی سر و کار است. این فیلمی مستند نیست. این پژوهش در پی توصیف نیست؛ تجربه ای است که پدیدآوران و بازیگرانش از سر گذرانده اند. این فیلمی جامعه شناختی در چارچوب درست واژه نیست. فیلم جامعه شناختی، جامعه را می پژوهد. این فیلمی مردم شناختی در چارچوب ژرف واژه است: این فیلم انسان را می جوید.

تجربه ای در پرسش سینمایی است. « چگونه زندگی می کنی؟ » یعنی نه تنها شیوه زندگی (خانه، کار، سرگرمی) که چند و چون زندگی، نگرشی از چشم انداز خویش و از چشم انداز دیگران، شیوه ای برای درک ژرف ترین دشواری های خویش و پاسخ به این دشواری ها. [...]

سینما وریته بدین معناست که ما می خواستیم داستان را بزداییم و خود را به زندگی نزدیک سازیم. بدین معناست که می خواستیم خود را در راهی دراندازیم که فلاهرتی و زیگا ورتوف بر فراز آن ایستاده بودند. شک نیست که گزاره سینما وریته جسورانه و پرمدعاست. شک نیست که در کارهای داستانی، همچان که در اسطوره ها، حقیقت ژرفی نهفته است. [...]. خوب (یا بد): هیچ کس نمی تواند خود را بیان دارد مگر از پس روبند، و روبند همچون روبند در تراژدی یونان، نهان و آشکار می دارد، و سخنگویی می کند. در لا به لای گفتارها، هرکس می توانست چنان چون زندگی روزانه بس راستین و همزمان بس ناراست باشد. این بدین معناست که حقیقت ثابتی در میان نیست، که همین بس که آن را به چالاکی فراچنگ آوریم بی آن که آن را پایمال سازیم. (این بیش ازهمه بحث خودجوش بودن است). حقیقت را از تناقضات گریزی نیست.

چکیده نوشته ادگار مورن، چاپ شده در « خاطرات یک تابستان » نوشته ادگار مورَن و ژان روش، ( انتراسپکتاکل، لرمینیه، زمستان ، شماره 61-62.

این فیلم سی سال بعد به پژوهشی رادیویی با حضور پدیدآورندگان و بازیگران آن انجامید که عنوان آن چنین است: « خاطرات یک تابستان، مجموعه ای از 25 برنامه، گفت و گوها از ژان پیر پالیانو، رادیوی فرانس کولتور، 29 اوت 1991.
این نوشته به فرانسه

Ce film est une recherche.Le milieu de cette recherche est Paris. Ce n'est pas un film romanesque. Cette recherche concerne la vie réelle.Ce n'est pas un film documentaire; c'est une expérience vécue par ses auteurs et ses acteurs. Ce n'est pas un film sociologique à proprement parler. Le film sociologique recherche la société. C'est un film ethnographique au sens fort du terme: il cherche l'homme.

C'est une expérience d'interrogation cinématographique. "Comment vis-tu?" C'est-à-dire non seulement le mode vie (logement, travail, loisirs) mais le style de vie, l'attitude à l'égard de soi-même et des autres, la façon de concevoir ses plus profonds problèmes et la réponse à ces problèmes [...]

Cinéma-vérité, cela signifie que nous avons voulu éliminer la fiction et nous rapprocher de la vie. Cela signifie que nous avons voulu nous situer sur une ligne dominée par Flaherty et Dziga Vertov. Bien sûre ce terme de cinéma-vérité est téméraire, prétentieux; bien sûre il y a une vérité profonde dans les œuvres de fiction comme dans les mythes[...]

Mieux (ou pire): chacun ne peut s'exprimer qu'à travers un masque et le masque, comme dans la tragédie grecque, à la fois dissimule et révèle, fait porte-voix. Au cours des dialogues, chacun a pu être à la fois plus vrai que dans la vie quotidienne, mais en même temps plus faux.Cela signifie qu'il n'y a pas une vérité donnée,qu'il suffirait de cueillir adroitement sans la flétrir, (c'est tout au plus la spontanéité). La vérité ne peut échapper aux contradictions.
برگرفته از کتاب 

Le Documentaire l'autre face du cinéma,Jean Breschand, Éditions: Cahiers du cinéma, les petits Cahiers,2002, p.79.

۵/۱۴/۱۳۸۷

ویکینگ اگلینگ


سمفونی مورب، ویکینگ اگلینگ، 1924

ویکینگ اگلینگ (1880-1925)
محسن قادری

ویکینگ اگلینگ فرزند خانواده سوئدی آلمانی تباری بود که در سن 17 سالگی به آلمان کوچید و در آنجا به کار دفترداری رو آورد و سپس در رشته تاریخ هنر و نقاشی به تحصیل پرداخت. از 1911 تا 1915 در پاریس زندگی کرد و سپس در آغاز جنگ جهانی نخست به سوییس رفت. در زوریخ به جنبش دادا پیوست و با هانس ریشتر، هانس [یا « ژان »] آرپ، تریستان تزارا و مارسل یانکو دوستی گرفت.

ویکینگ اگلینگ و هانس ریشتر به واسطه تریستان تزارا دوستی یافتند. ریشتر در این باره می نویسد: « اختلاف میان ما که اختلافی میان شیوه و تفکرخود جوش بود سبب تقویت کشش متقابل ما شد (...) به مدت سه سال دوشادوش هم گام برمی داشتیم هرچند که در جبهه های متفاوتی می جنگیدیم ». [از کتاب :« دادا : هنر و پاد هنر »]

با پایان گرفتن جنگ جهانی نخست به آلمان رفت و با ریشتر ترسیم حرکت را نخست در طرح های توماری و سپس در فیلم به بررسی گرفت. اگلینگ در 1922 یک دوربین فیلم برداری خرید و بدون همراهی ریشتر بر آن شد که گونه نوینی از سینما را بیافریند. اکسل اولسون نقاش جوان سوئدی در 1922 به پدر و مادر خود نوشت که اگلینگ بر آن است تا « یک سبک فیلم موسیقایی - کوبیستی را تحول بخشد که کاملا از سبک ناتورالیستی جداست ».

او در 1923 فیلمی ده دقیقه ای را به نمایش درآورد که اکنون ناپدید شده است. این فیلم بر پایه یک طرح توماری ساخته شده بود و « ارکستر افقی - عمودی » نام داشت. سپس در تابستان 1923 کار برروی « سمفونی مورب » را آغاز کرد. او این فیلم را با برش های کاغذ و نقوش ترسیم شده بر روی زرورق که فریم به فریم فیلم برداری می شدند ساخت. فیلم پس از تکمیل شدن در 1924، نخستین بار در5 نوامبر نمایش خصوصی یافت. در سوم ماه مه 1925 در آلمان نمایش عمومی یافت و شانزده روز پس از آن اگلینگ در برلین درگذشت.

در سمفونی مورب (1924) شناخته ترین فیلم او تاکید بر حرکت در تحلیلی عینی است و نه بر حالت الگوبندی سطحی خطوط در حرکات آشکارا مشخص که با سرعت ریتم [= تمپو] مکانیکی و تقریبا مترونومیک کنترل شده باشد. پیچیدگی ها و ابهام های های فضایی فیلم های ریشتر تقریبا در این فیلم دیده نمی شود... از این گذشته، ویژگی سنجیده و معقول بیان ریتم یکی از آشکارترین نکات این فیلم است.

کارهای او در حوزه فیلم تجربی برجستگی می یابند و اغلب فیلم مطلق یا موسیقی بصری نامیده می شوند.

کتاب درباره اگلینگ

Viking Eggeling 1880-1925 by Louise O'Konor

همچنین بنگرید

Structuralism and Movement in Experimental Film and Modern Art,
by Standish Lawder, a Doctoral Dissertation.


۵/۱۳/۱۳۸۷

هانس ریشتر


ریتموس 23، هانس ریشتر،1923


هانس ریشتر

محسن قادری


هانس ریشتر ( زاد:ششم آوریل 1888 /مرگ:یکم فوریه 1976).


نقاش،گرافیست،هنرمند پیشتاز،فیلم ساز تجربه گر وتهیه کننده در خانواده ای ثروتمند دربرلین زاده شد و در مینوزیو نزدیک لوکارنو در سویسس درگذشت.

آلمان

ریشتر نخستین بار درسال 1912 درپیوند با گروه هنری « سوارکار آبی» وآنگاه درسال 1913 درپیوند با « ارستر دویچ هربست سالون» (گالری «دراشتورم»[توفان]) در برلین با هنرمدرن آشنا شد.او درسال 1914 از کوبیسم تاثیر پذیرفت. دربرلین با گاهنامه Die Aktion همکاری داشت. نخستین نمایشگاه او در مونیخ به سال 1916 بود که این مجله ویژه نامه ای را درهمین باره درباره اومنتشر ساخت.درهمین سال زخمی شد و از خدمت معاف گردید و به مونیخ رفت و به جنبش دادا پیوست.

ریشتر براین باور بود که هنرمند وظیفه دارد درکار سیاست کوشا باشد، با جنگ به مخالفت برخیزد واز انقلاب پشتیبانی کند.نخستین کارهای انتزاعی او در 1917 آفریده شدند.او در 1918 با ویکینگ اگلینگ دوست شد واین دو با هم به تجربه با رسانه فیلم برخاستند. او در1919 یکی از بنیان گذاران انجمن هنرمندان انقلابی (« هنرمندان بنیادگرا») در زوریخ بود. ریشتر درهمین سال نخستین «پرِلود» خود را آفرید که ارکستراسیون تمی بود که در یازده طراحی گسترش یافته بود. او در 1920 عضو گروه نوامبر برلین بود و درگاهنامه آلمانی « دِاشتیل» (سبک) می نوشت.

ریشتر در سراسر دوران هنری خود براین باور بود که « ریتموس 21» فیلمی که در سال 1921 ساخت، نخستین فیلم انتزاعی ساخته شده تا آن زمان بوده است.این دعوی چندان درست نیست:پیش از او آینده گرایان ایتالیایی برونو کورا و آرنولدو جینا در میانه 1911 تا 1912 فیلم هایی به این مضمون ساخته بودند.(آنها در« بیانیه سینمای آینده گرا» از این نکته سخن می گویند ).افزون بر این ،همکار فیلم ساز او، والتر روتمن نیز در 1920 فیلم Lichtspiel Opus 1 (ترانه شاد، اپوس 1) را ساخت.با این همه، ریتموس 21، فیلمی که ریشتر ساخت، برجسته ترین فیلم انتزاعی آغازین شناخته می شود.

میشل سوفر درباره باسمه های چوبی و طرح های هانس ریشترمی نویسد: «[کارهای] سیاه و سفید ریشتر همراه با کارهای [هانس *] آرپ و [مارسل]یانکو، نمونه ای ترین کارهای دوره دادای زوریخ اند.» ریشتر از 1923 تا 1926 همراه با ورنر گراف و میس واندر روهه گاهنامه G.Material zur elementaren Gestaltung را سردبیری می کرد.او درباره نگرش خود به فیلم چنین می نویسد:

« به برداشت من فیلم همچون قالب هنری نوینی است که به ویژه ازنظربینش جالب است.فیلم نیزچون نقاشی مشکلات و حس های ویژه خود را دارد.اما مشکلاتی نیزهست که خط تفکیکی برای آنها وجود ندارد، یا مواردی هست که این دو [هنر] ازیکدیگر پا فراتر می نهند. به برداشت دیگر،سینما می تواند برخی از وعده های هنرهای کهن را تحقق بخشد.با این تحقق، نقاشی و فیلم همسایگان نزدیک تری می شوند و با هم به کار می پردازند.»

امریکا

ریشتردر 1940 از سوییس به ایالات متحد رفت و شهروند امریکا شد.او در «کانون فنون فیلم» درکالج شهر نیویورک به تدریس می پرداخت.

ریشترهنگام زندگی در نیویورک دو فیلم بلند کارگردانی کرد: « رویاهایی که پول می تواند بخرد»(به فرانسه:«رویاهای فروشی») و« 8 در8: سونات شطرنج » با همکاری ماکس ارنست،ژان کوکتو،پل بولز، فرنان لژه، الکساندر کالدر، مارسل دوشان و دیگران.بخش هایی ازاین فیلم در زمین چمن خانه تابستانی وی در ساوتبری در کانکتیکات فیلم برداری شد.

او در 1957 فیلمی با نام « دادا اسکوپ» را به پایان برد که شعرها و نوشته های آن از زبان سرایندگان و نویسندگان آنها-هانس آرپ، مارسل دوشان، رائول هوسمن، ریچارد هولزنبک، وکورت شوایتزر- خوانده می شود.

ریشتر پس از سال 1958 بخش هایی از سال را در آسکونا و کانکتیکات می گذراند.او دراین روزها به نقاشی رو آورده بود.وی همچنین تاریخ دست اولی ازجنبش دادا نوشته که « دادا: هنر و پادهنر» نام دارد.این کتاب تاملات اودرباره پیدایش کارهای هنری سبک نودادا (=نئودادا) را نیز در بر دارد.

*همچنین شناخته شده چون ژان آرپ

Jean or Hans Arp


فیلم شناسی


دادا اسکوپ (1961)

8 در 8: سونات شطرنج در 8 موومان (1957).

رویاهایی که پول می تواند بخرد (1947).

Vom Bliz zum Fernsenhbild -1936

Keine Zeit fûr Trânen -1934

سلام بر همه (1933).

اروپا رادیو (1931).

Neues Leben - 1930

Alles dreht sich, alles bewegt sich- 1929

هرروز (1929)

Rennsymphonie (1929)

تسخیر لاساراتز (1929).

Zweigroschenzauber (1929)

(ارواح پیش از صبحانه) به همراهی موسیقی HindemithVormittagsspuk-1928

تورم (1927).

به همراهی موسیقی داریوس میو Filmstudie(1926(

ریتموس 25 (1925).

ریتموس 23 (1923).

ریتموس 21 ( 1921).


برا ی آگاهی بیش تر بنگرید:


آوانگارد: سینمای تجربی سال های 1920 و 1930.

هانس ریشتر در بانک جهانی فیلم

فیلم های هانس ریشتر در سایت یو بی یو

فیلم های هانس ریشتر در یوتیوب

برگرفته از ویکیپدیا