۱/۲۰/۱۳۸۷

آندری عزیز



آندری عزیز
محسن قادری

آنچه در پی می آید شناسه فیلم های مستندی است که درباره آندری تارکوفسکی ساخته شده است. همه یا برخی از این فیلم ها به یاد آندری تارکوفسکی در چند جشنواره جهانی مستند به نمایش درآمده اند. مجموعه فیلم های زیر از یکی از بخش های سال گذشته جشنواره مستند پونتو دویستا (دیدگاه) در اسپانیا با نام « آندری عزیز » برگرفته شده که به یاد بود هفتاد و پنج سالگی این فیلم ساز در برنامه این جشنواره گنجانده شده بود. جشنواره پونتو دویستاهمه ساله از پانزده تا بیست و سه فوریه در شهر پامپلونا در اسپانیا و به کوشش بخش فرهنگ و گردش گری دولت محلی ناوارا برگزار می شود. این جشنواره میزبان همه گونه آثار ناداستانی چون مستند های مولف، مستندهای خلاق، مقالات تجربی، فیلم های خاطرات و همانند آنهاست. جشنواره به نوشته وبسایت آن، بر آن است تا در چارچوبی آزاد و تجربی آن دسته از مستند سازان را گرد آورد که توانایی های سینما برای ثبت زمان را بررسی می کنند و به گفته ژان ویگو « چشم های ما را می گشایند و کمک می کنند تا از ظواهر درگذریم ».

مسئولیت هنرمند
کارگردان: ریستو مائنپا
فنلاند، 1978، مدت فیلم: 26 دقیقه.

مسولیت هنرمند

کارگردان فنلاندی، ریستو مائنپا، با آندره تارکوفسکی در سال 1978 در مسکو به هنگام نخستین جلسه فیلم برداری استاکر گفت و گو می کند. گمان می رفت این سند ارزشمند که پاره ای از یک فیلم دو بخشی به نام « دو کارگردان شوروی » است و پاره دیگر آن به واسیلی شوکشین می پردازد، گم شده باشد تا این که این فیلم نخستین بار در دهه هفتاد از تلویزیون فنلاند پخش شد. جشنواره پونتو دویستا به لطف کارگردان این فیلم، ریستو مائنپا، و فیلم نامه نویس، ولیپکا ماکونن، توانست این فیلم را دربرنامه یادبود آندره تارکوفسکی بگنجاند.

ریستو مائنپا

ریستو مائنپا (زاد:1951) در کانون سینماتوگرافی دولتی روسیه (VGIK) به تحصیل در زمینه فیلم پرداخت و یکی از مترجمان کتابی درباره آندره تارکوفسکی با نام « پیکرسازی در زمان» بود. ولیپکا ماکونن (زاد: 1949) همکار فیلم نامه نویس این مستند، منتقد سینما و مقاله نویس در زمینه سینمای روسیه و شوروی است. او نیز چون ریستو مائنپا در برگردان کتاب « پیکر سازی در زمان » همکاری داشت.

مرثیه مسکو
الکساندر سوکورف
روسیه، 1988. مدت فیلم: 87 دقیقه.

مرثیه مسکو

محدودیت های تحمیل شده از سوی زمام داران شوروی پیشین بر آندره تارکوفسکی و مرگ زود هنگام او این فیلم را که کارگردانش آرزو داشت آن را به پنجاهمین زاد روز این فیلم ساز بزرگ تقدیم کند به سندی نوستالژیک، رنج بار و مرثیه وار بدل ساخته است. فیلم ما را به مکان هایی می برد که کارگردان ایثار در آنجا زیسته؛ خانه هایی که پس از مرگش خاطره حضور او را دربردارند.فیلم بدینسان، بخشی از مرثیه هایی می شود که پایه فیلم نگاری سوکورف را پدید می آورند. همچنان که سوکورف خود می گوید مرثیه « همچون دعایی برای مرده است، آوازی به یاد کسی که تنهایمان گذاشته ، یادمان فردی که دیگر در میان ما نیست. ودر واقع هنر شاید چیزی جز مرثیه نباشد ».

الکساندر سوکورف

الکساندر سوکورف در 14 ژوئیه 1951 در پودورویخا در ناحیه ایرکوتسک در سیبری زاده شد. او فرزند سربازی حرفه ای است که بخشی از کودکی خود را در لهستان و ترکمنستان گذراند و آنگاه در شهرگورکی ساکن شد. سوکورف در مدرسه VGIK مسکو در رشته فیلم سازی به تحصیل پرداخت و در 1979 مدرک کارگردانی گرفت. کمیته فیلم دولتی آثار آغازین او را به شکل گرایی و رویارویی با زیبایی شناسی رسمی شوروی متهم می کرد اما با نفوذ و سفارش آندره تارکوفسکی « لنین فیلمز استودیو » او را بار دیگر به کار گرفت. او نخستین فیلم هایش را در اینجا ساخت اما این فیلم ها تا میانه دهه هشتاد که آغاز دوره پروستاریکای گورباچف بود در اتحاد شوروی و جشنواره های جهان پخش نشدند. برای نمونه، نخستین فیلم بلندش « صدای تنهایی مرد » که فیلم برداری آن را در زمان کاردر VGIK آغاز کرده بود، نخستین بار در 1987 به نمایش در آمد. در سال 1955 فرهنگستان فیلم اروپایی، سوکورف را که کارهای حرفه ای اش آشکارا نشان از « مرثیه » های آشنای او دارند یکی از بهترین کارگردانان سینمای جهان شناخت. ماریا (مرثیه دهقان) (1978-1988)، مادر و فرزند (1997)، آواهای روحانی (1994)، کشتی نوح روسی (2002) و پدر و فرزند (2003) برخی از فیلم های برجسته او هستند.

یاد آندره تارکوفسکی
آندری آ.تارکوفسکی
روسیه،1996، 25 دقیقه.


آندری تارکوفسکی واپسین فیلمش ایثار را به پسرش آندریوشا تقدیم می کند. درست کمی پس از مرگ این کارگردان بزرگ، آندری جوان، فرزند او، نخستین فیلم خود، « یاد » را ساخت که اگر حال و هوای شخصی در شیوه ساخت آن و نگره شاعرانه ای که سخنان و تصاویر بستگان و دوستان پدرش را به هم می آمیزد به دید آوریم می توان آن را فیلمی خانوادگی دانست.این فیلم نخستین بار در دسامبر 1996 با پیش درآمدی از فیلم ساز بزرگ روس الم کلیموف ( سازنده « بیا و بنگر ») و همچون سپاس به کارگردان نوستالژی در دهمین سال درگذشت او از تلویزیون روسیه پخش شد.

آندره آ. تارکوفسکی

آندره آ. تارکوفسکی فرزند کوچک تر آندره تارکوفسکی و لاریسا پاولوونا مدیر انستیتوی جهانی آندره تارکوفسکی است که در فلورانس و پاریس واقع است و میراث و کارهای این فیلم ساز روس را پاس می دارد. پیوند او با پدرش را یک دوره پنج ساله جدایی مشخص می کند چراکه زمامداران شوروی به او اجازه ترک مسکو و پیوستن به پدر و مادرش را که در تبعید خود خواسته در اروپا به سر می بردند نمی دادند. آندره تارکوفسکی به هنگام این جدایی و در روزهایی که به بیماری سرطان دچار بود فیلمش ایثار را به آندریوشا تقدیم کرد تا بر امید و باور خود به آینده تاکید دارد .اتحاد جماهیر شوروی سرانجام به آندریوشا روادید داد و او توانست پدرش را کمی پیش از مرگ در بیمارستان ببیند. صحنه ای که آنها یکدیگر را در آغوش می گیرند آغازگر فیلم کریس مارکر با نام یک روز از زندگی آندره تارکوفسکی است .آندریوشا در سال 1993 فیلمی ساخت که نخستین و واپسین کوشش او در زمینه کارگردانی فیلم بود. این فیلم با همکاری الکسی نایدیونوف ساخته شده است که مدیر فیلم برداری این فیلم ها بوده است:
Lisa i Eliza -1995
Vzgyad-1988
Aktsiya-1987
Nochnoy ekipazh-1987

رویاهای استاکر
اوژنی سیمبال
 روسیه، 1998، 52 دقیقه



چهره الکساندر کایدانوفسکی به گونه جدایی ناپذیری با شخصیت استاکر که نامش عنوان فیلم تارکوفسکی محصول 1979 است گره خورده است. این شخصیت که دانشمند و نویسنده را به مرکز آخرالزمانی « منطقه ممنوع » می برد کار و زندگی کایدانوفسکی را که در 1995 درگذشت زیر نفوذ خود داشت. سیمبال دستیار کارگردان استاکر با بهره گیری از گفته ها و خاطرات کریستوف زانوسی، اوتار ایوزلیانی، ایلدیکو انیه دی و دیگر همراهان و دوستان این بازیگر، می کوشد شخصیت، رویاها و کابوس های کایدانوفسکی را بازسازی کند؛ مردی که محکوم بود میان برهای هراس آلود و بدشگون سینمای شوروی را پشت سر نهد تا در قالب استاکر درآید.

اوژنی سیمبال

سیمبال در پنجم مارس 1949 در یژسک در ناحیه کراسنودار زاده شد. او دانش آموخته تاریخ از دانشگاه روستوف در سال 1971 است. او کار در « موسفیلم استودیوز » را در  دهه 70 به دستیار کارگردانی آندره تارکوفسکی، نیکیتا میخایلوف و لاریسا شپیتکو آغاز کرد. او در کلاس های فیلم نامه نویسی و کارگردانی الدار رایزانوف از 1982 تا 1984 شرکت جست و ساخت فیلم در موسفیلم را در 1988 آغاز کرد. او پس از کارگردانی شماری فیلم کوتاه، توجه خود را بر مستند سازی نهاد و فیلم های « راه های همسود »، « شیوه های اصلاح کشاورزی »، « رازهای پرونده های سبز »، « زادبوم »، « به یاد الکساندر کایدانوفسکی » و « رویاهای استاکر » را ساخت. اوژنی سیمبال در زمینه کارگردانی، فیلم نامه نویسی، تدریس در دانشگاه های اروپا و امریکا و نوشتن مقالات درباره تاریخ سینما و ادبیات کوشش داشته است. او در سال 2002 کتابی درباره الکساندر کایدانوفسکی بازیگر روس انتشار داد.

پاراجانف، واپسین بهار
میخاییل وارتانوف
امریکا/ارمنستان ، 1992،55 دقیقه.


پاراجانف، واپسین بهار/ تصویر پاراجانف و کارگردان فیلم

گدار نوشته است: « در پرستشگاه سینما، تصاویر، نور و واقعیت جای دارد و سرسلسله این پرستشگاه پاراجانف است ». تارکوفسکی که در تبعید خود خواسته به سرمی برد و پاراجانف که در بند زندان های شوروی گرفتار بود هر دو چه بسا بزرگ ترین کارگردانان دوران اتحاد شوروی در نیمه دوم سده بیستم باشند. آنها هرچند از یکدیگر دور بودند اما سخنانی در ستایش کارهای یکدیگر گفته و بر دوستی پای فشرده اند. واپسین بهار تصاویر خام و تدوین نشده آخرین فیلمی را به کار می گیرد که پاراجانوف پیش از مرگش در 1990 در دست ساخت داشت: اعتراف. این تصاویر به او در رویکردش به این هنرمند پرکار (فیلم ساز، نقاش، کوزه گر، نویسنده) کمک می کنند. فیلم برنده جایزه نیکا (هم وزن اسکار روسیه) همچون بهترین مستند شد و نیز جایزه دروازه زرین جشنواره جهانی فیلم سان فرانسیسکو را از آن خود ساخت. چهره های گوناگونی چون تونینو گوئرا، فیلم نامه نویس و آلن گنزبورگ، شاعر، این فیلم را همچون یکی از زیباترین مستندهایی که تاکنون دیده اند ستوده اند.

میخاییل وارتانوف

وارتانوف زاده 1937 نخستین فیلم ساز چچنی تبار با آوازه جهانی است. او در میانه دهه 1960 از مدرسه فیلم مسکو VGIK دانش آموخته شد و فیلم کوتاه پایان نامه اش « تک گویی صورتک » (1966) جایزه آهوی زرین جشنواره فیلم داکار را به دست آورد. نخستین مستند او « رنگ خاک ارمنستان » که در 1969 کارگردانی شده او را به مدت بیست سال در فهرست سیاه کا گ ب جای داد و این بدان معنا بود که فیلم هایش نمی توانند در جشنواره های جهانی به نمایش درآیند. تا سال ها، وارتانوف آوازه اش را مدیون فیلم برداری زیبای فیلم « فصل ها » (1975) ساخته آرتاواز پلشیان بود که مستند کوتاه خیره کننده ای درباره شبانان ارمنستان است. وارتانوف همچون مدیر فیلم برداری نه تنها با پلشیان که با سرگئی پاراجانف نیز که دوستی خلل ناپذیری با او داشت همکاری داشت. شاعرانه ترین فیلم وارتانوف، « پاراجانوف، واپسین بهار» از همین پیوند دوستانه برآمده است که از میان جوایز دیگر، جایزه فرهنگستان فیلم روسیه (نیکا) را برایش در پی داشت. واپسین بهار، در میانه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ساخته شده و با « چهره های پاک شده » (1987) و « میناس: رکوئیم » (1989) سه گانه ای را پدید می آورد. میخایل وارتانوف که ستایش منتقدان جهانی را برانگیخته هم اکنون در هولیوود (امریکا) زندگی و در آپارتمان کوچکش که آزمایشگاه فیلم تجربی شده به شیوه و روشی کار می کند که خود آن را « کارگردانی کنش کارگردانی نشده » می خواند. « چهره های پاک شده » دستامد این شیوه کار است که او آن را با پسرش مارتین وارتانوف کارگردانی کرده است.

آندره تارکوفسکی، شعر و حقیقت
ادگاردو کوزارینسکی
فرانسه، 1999،27 دقیقه.


کوزارینسکی پس از ساخت فیلمی تجربی با نام « نقطه نقطه نقطه […] از آرژانتین به پاریس آمد و کار فیلم سازی اش را از نو در فضایی سرشار از مشاجره های سیاسی و آزمایشگری که برآمده از جانشینان موج نو بود آغاز کرد. او از آن پس و نیز به دلیل کوشش های ادبی اش به چهره بنیادی در حوزه روشنفکری سینمایی و فرهنگی بدل شده است: هم به خاطر ژرفای تحلیلی و هم به دلیل توانایی اش برای کار در حد فاصل مستند و داستان. شعر و حقیقت مقاله ای زیبا و روشنگر درباره بعد عرفانی تارکوفسکی است. این فیلم پیش از این تنها در مرکز فرهنگی ژرژ پمپیدوی پاریس و همچون بخشی از یادمان کامل تارکوفسکی (2002) به نمایش درآمده است.

ادگاردو کوزارینسکی

ادگاردو کوزارینسکی نویسنده و فیلم ساز در 1939 در بوینس آیرس زاده شد. او در 1970 به پاریس آمد از سال 1988 در این دو شهر زندگی کرده است. او نویسنده مقالاتی درباره چهره هنری جیمز و پیوند خورخه لویز بورخس با فیلم است. دیباچه نخستین داستان های کوتاه او « وودوی شهری » (1985) را سوزان سونتاگ و گیرمو کابرا اینفانته نوشته اند. کوزارینسکی در جایگاه فیلم ساز « ویولون روتشیلد » (1999)، « همشهری لانگلوا » ( 1994)، « اشباح تنجیه » (1998)، « سینمای کایه » (2001) و « نگهبان شب » (2005) و چند فیلم دیگر را ساخته است. انجمن منتقدان آرژانتین جایزه کندور را در سال 2004 به وی داد.

یک روز از زندگی آندره تارکوفسکی
کریس مارکر
فرانسه،2000، 55 دقیقه.

یک روز از زندگی آندری تارکوفسکی

فیلم به هنگامی آغاز می شود که پسر تارکوفسکی پس از دو سال که با بیرون آمدنش از شوروی مخالفت می شد به پاریس می آید. آندری از تخت بیمارستان به او خوش آمد می گوید و بی آنکه توان برخاستن داشته باشد آندریوشکای عزیزش را در آغوش می گیرد. تارکوفسکی به پشت دراز کشیده و به گروه فنی اش توضیح می دهد که تدوین و مراحل پس از تولید واپسین فیلم اش ایثار را چگونه پایان برند. این صحنه آغازگر فیلمی است که مارکر در آن بازنمایی زیبا، هوشمندانه و درخشانی از فیلم های تارکوفسکی به دست می دهد و پیوند ژرف و ناگسستنی زندگی و کارهای این فیلم ساز بزرگ روس را برجسته می سازد. فیلم مقاله استادانه ای در تحلیل سینمایی و تاملی بر « ایثار » فیلم ساز و زندگی اوست که نثارحقیقتی سینمایی می شود.

کریس مارکر

کریس مارکر، فیلم ساز، نویسنده و مسافر خستگی ناپذیر کار خود را با پیوستن به گروه « ریو گوش » (کرانه چپ) فرانسه آغاز کرد. کار او در زمینه فیلم سازی از دهه 50 آغاز شد و با نمایش فیلم کوتاه « اسکله » (1962) بود که به آوازه رسید. او دوشادوش فیلم سازان هم روزگارش چون یوریس ایونز، آنیس واردا و آلن رنه به کارپرداخته است. کریس مارکر که پیشگام سبک فیلم مقاله است « عینیت » پیش پنداشته مستند را برمی شکافد و به مخاطب آثارش از منظری ذهنی، نگره ای انتقادی از واقعیت سیاسی و اجتماعی می دهد. جشنواره آفرینش دیداری شنیداری ناوارا در سال 2000 یادمانی از آثار او به سرپرستی مرسدس آلوارز کارگردان برگزار کرد .

من و تارکوفسکی
الدار گریگوریان
آلمان، 2003،17 دقیقه.


من وتارکوفسکی


از آن زمان که مادربزرگ تارکوفسکی از روسیه به آلمان آمد هر روز کاری یکسان را تکرار می کند: او جلو پنجره آپارتمانش در شهر بنشایم در صندلی می نشیند و به بیرون به خیابانی معمولا خالی می نگرد. در زندگی این زن سالخورده همه چیز به گذشته پیوسته است حتی تارکوفسکی که یادش در اینجا همچون نمادی از دلتنگی برای روسیه نمود می یابد.

الدار گرگوریان

الدار گرگوریان زاده ریگا در لاتویا به سال 1982 در سن سیزده سالگی به آلمان آمد. او تحصیل در زمینه فیلم مستند را در مدرسه تلویزیون و سینمای مونیخ در سال 2002 آغاز کرد. او پس از نخستین فیلمش « من و تارکوفسکی »، مستند دیگری نیز با نام « فروشگاه تلفنی » (2007) ساخته است.

آرسنی تارکوفسکی: حضور جاودان
ویاچسلاو امیرخانیان
روسیه، 2004،114 دقیقه.


آرسنی تارکوفسکی، شاعر و پدر آندری تارکوفسکی بی شک چهره کلیدی زندگی او بود که در فیلم « آینه » نیز که فیلمی بر پایه شعرهای اوست یادش به روشنی زنده می شود. آرسنی تارکوفسکی زاده 1910، چهار سال بیش از فرزندش زیست. در این سالیان، آشنایی او با فیلم ساز جوان، ویاچسلاو امیرخانیان، وارث بازپسین تصاویر و تاملات زندگی او جایگاه وی در زندگی آندری تارکوفسکی را برجسته تر نشان داد. امیرخانیان نخستین بار در 1990 با فیلمی به نام « در میانه جهان » به چهره آرسنی نزدیک شد و در سال 2005 با فیلم « حضور جاودان » این تصاویر را کامل تر کرد. فیلم جایزه نخست جشنواره معتبر فیلم مستقل ماردل پلاتا در آرژانتین را در سال 2005 به دست آورد.

ویاچسلاو امیرخانیان

ویاچسلاو امیرخانیان در 1953 در گروزنی زاده شد. او در رشته کارگردانی در VGIK به راهنمایی آ. اس. کاچه توف در استودیوی آناتولی الکساندرویچ واسیلیف آموزش دید. نخستین مستند کوتاه او در این مدرسه « سفید، روز سفید » بود که در گونه سینمایی « چهره » جای می گیرد. امیرخانیان برای این فیلم نگاهش را بر زندگی روز به روز یک آرایشگر ارمنی تبار که در گروزنی زندگی می کند می نهد. او در 1986 مستند « این روز و ساعت » را ساخت و کار با الکسی گوئرمن را آغاز کرد که او را راهنمایی کرد و بر آن داشت تا موضوعی را پی گیرد که درون مایه بنیادی کار فیلم سازی اش شد: دنیای آندری و آرسنی تارکوفسکی. او در 1984 فیلمی در این زمینه « درباره آرسنی تارکوفسکی» ساخته بود، فیلمی که به زندگی این شاعر (1910-1990) و در اصل پدر آندره تارکوفسکی فیلم ساز می پرداخت. در 1990 او بار دیگر به این موضوع رونهاد و این بار فیلمی بلند با نام « در میانه جهان » ساخت. از آن پس بود که آرسنی عملا امیرخانیان را به فرزندی پذیرفت و به او اجازه داد که تنهایی و غم واپسین سال های زندگی اش را به فیلم درآورد. آرسنی در 1990 درگذشت اما تصاویری که امیرخانیان از او گرد آورده بود بدین معنا بود که وی بازهم می توانست چهره قطعی تری از آرسنی تارکوفسکی شاعربه دست دهد. این فیلم که در سال 2005 به پایان رسید « حضور جاودان » نام گرفت. فیلم برنده نخست جشنواره ماردل پلاتا در آرژانتین به سال 2005 شد. جشنواره روتردام ده سال پیش از آن که او این جایزه را دریافت دارد یادمان تقریبا کاملی از کارهای امیرخانیان را برگزار کرده بود.

لب ترک خورده
اوره لیان ورن لرموزیو
فرانسه، 2006،17 دقیقه.


لب ترک خورده


آندری تارکوفسکی یک بار به دخترش الگا کری گفت: « هیچ کس تو را آن گونه که من به فیلم درآورده ام به فیلم درنخواهد آورد ». الگا در چند فیلم پدرش نمودار شد اما این نمای درشتی از او با لب ترک خورده در فیلم « آینه » و آن چشم دوختن مستقیم به عدسی دوربین بود که اوره لیان ورن لوموزیو فیلم ساز جوان فرانسوی را به سوی خود کشید. او برگرد این تصویر، فیلم مقاله ای درباره الگا کری می آفریند، در این باره که چگونه می توان پس از تارکوفسکی او را به فیلم درآورد، فیلم مقاله ای درباره تصاویر نازدودنی. این فیلم نشان می دهد که نسل نوین فیلم سازان هنوز هم به تارکوفسکی چون نقطه ارجاع و گاه همچون قهرمان فیلم هایشان رو می کنند. این فیلم کوتاه نخستین بار در دسامبر 2006 همچون بخشی از کوشش ها برای بزرگداشت بیستمین سالگرد درگذشت تارکوفسکی که از سوی « دوستداران » کانون آندره تارکوفسکی برگزار شده بود به نمایش درآمد.

اوره لیان ورن لرموزیو
اوره لیان ورن لرموزیو تحصیلات دیداری شنیداری خود را در شهر تولوز انجام داد و مدرک کارشناسی ارشد فیلم سازی خود را با فیلمی درباره آینه آندره تارکوفسکی در سال 2004 به دست آورد. در سال 2006 همین مدرک را این بار در رشته کارگردانی مستند در سال 2006 گرفت. اوره لیان ورن لرموزیو چند فیلم کوتاه تجربی ساخته که از میان آنهاست: تخم ها، آب های خروشان، ذهنی. او دستیار کارگردان برادران گوور ناتوری و الیویر ریو بوده و در کنار آن مقالاتی درباره سینما در گستره رسانه ها به چاپ می رساند. اورلیان عضو کوشای « کانون دوستداران آندری تارکوفسکی » است. تازه ترین کار او فیلمی داستانی با نام « ناشناس » است.

برای آگاهی بیش تر درباره فیلم های ساخته شده درباره تارکوفسکی به اینجا بنگرید

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. لینک در هفتان و بلاگ نیوز داده شد.

ناشناس گفت...

من چندتا از فيلم هاي تاركوفسكي رو تونستم ببينم

از سولاريسش بيشتر خوشم مياد

راسي توو اين مطلب يه جا اومده كه به پسر آندري پنج سال رواديد داده نميشد و جاي ديگه اومده دو سال

با اين حال ممنونم از زحمتي كه واسه اين مطلب كشيدي