۱۲/۱۰/۱۳۸۶

ما را از شریر رهایی ده


ما را از شریر رهایی ده، آرمی برگ، 2006، امریکا


ما را از شریر رهایی ده
محسن قادری


مستندی به کارگردانی آرمی برگ درباره کشیش کاتولیک کودک آزاری به نام الیور اوگرادی که به آزار جنسی صدها کودک در میانه سال های دهه 1970 تا 1990 پرداخت. فیلم جایزه بهتربن مستند جشنواره فیلم لس آنجلس را به دست آورده و همچنین برای دریافت اسکار بهترین مستند سال 2007 نامزد شده بود اما این جایزه به مستند « حقیقت آزاردهنده » داده شد که فیلمی درباره گرمایش زیستکره به کارگردانی دیویس گاگنهایم و با حضور ال گور معاون ریاست جمهوری پیشین امریکاست.

عنوان این فیلم برگرفته از « دعای پدر ما » در انجیل متی باب ششم آیه های نهم تا چهاردهم است. متن این دعا چنین است:

ای پدرما که درآسمانی، نام تو مقدس باد. ملکوت تو بیاید. اراده تو چنانکه در آسمان است بر زمین نیز کرده شود. نان کفاف ما را امروز به ما بده. و قرص های ما را ببخش چنانکه ما نیز قرصداران خود را می بخشیم. و ما را در آزمایش میاور بلکه از شریر ما را رهایی ده زیرا ملکوت و قوت و جلال تا ابد الآباد از آن تست. آمین.

فیلم سال های کشیشی پدر اوگرادی در کالیفرنیای شمالی و دست زدن او به این جرایم را روایت می کند. اوگرادی پس از آنکه مجرم شناخته می شود و هفت سال زندان خود را سپری می کند به ایرلند رانده می شود. در اینجاست که فیلم ساز در سال 2005 با او به گفت و گو می پردازد. اوگرادی بی هیچ تعارف از جرایم اش سخن می گوید. فیلم افزون بر این تصاویر، اسناد دادگاه را نیز به نمایش می گذارد که دربرگیرنده شهادت های ضبط شده ویدویی و مصاحبه های تلاش گران اجتماعی، دین پژوهان، روان شناسان و وکلایی است که اشاره دارند که مسئولان کلیسا نه تنها از جرایم او با خبر بوده اند بلکه گام های زیادی برای پرده پوشی در این زمینه برداشته اند.

فیلم با نمایش زندگی و جرایم پدر اوگرادی گوشه چشمی به کلیسای کاتولیک دارد و می کوشد سنت کودک آزاری در این کلیسا را به پرسش گیرد. برای این منظور فیلم ساز از شهادت قربانیان، گفت و گوها با کارشناسان و از تصاویر بایگانی بهره می گیرد. نگاه بنیادی فیلم بر پدر الیور اوگرادی، شناخته ترین کشیش کودک آزار کاتولیک امریکایی است که بر پایه آگاهی های این فیلم، صدها دختر و پسرنوجوان را در طی ماه ها مورد تجاوز و لواط قرارمی داده و نیز مادر یکی از قربانیان را در طی بیست سال آزار می داده است. در این میان، مسئولان کلیسا برای جلوگیری از رسوایی، پدر اوگرادی را از جایی به جای دیگر می فرستاده اند بدون آن که در پی مجازات وی برآیند. پدر اوگرادی هم اکنون در ایرلند به سرمی برد و آزاد و بی پروا به زندگی خود ادامه می دهد. گفت و گوی آرمی برگ کارگردان این فیلم با او نشان دهنده نگاه آسان گیر و بی دغدغه اوست. او با بی تفاوتی لب به سخن می گشاید و از اثرات اعمال خود بر قربانیان و خانواده های آنها هیچ احساس پشیمانی نمی کند در حالی که سخنان قربانیان درباره اعمال او آمیخته به خشم و واخوردگی است. رنجش آنها از اینجاست که راجر ماهونی، کاردینال لس آنجلس از جرایم این کشیش آگاهی داشته اما برای جلوگیری از رفتارهای او هیچ کار نکرده است. پس از دیدن و شنیدن شهادت های قربانیان درباره آنچه که رخ داده به آسانی می توان به خشم آنها پی برد و با آنها همدردی کرد. ماهونی همچنان کاردینال لس آنجلس است. فیلم همچنین می کوشد به فریبکاری و سرافکندگی پاپ بندیکت شانزدهم بپردازد که به سرپوش زدن بر این جرایم متهم است. بر پایه آنچه که فیلم می گوید، واتیکان از جورج بوش درخواست می کند تا مصونیت پاپی را درباره مجازات این کشیش ضمانت کند که همین گونه نیزعمل می شود. فیلم نشان می دهد که هنگامی که قربانیان و خانواده های آنها به رم می روند تا از پاپ درخواست چاره جویی و کیفر کنند بدون هیچ گوش شنوایی از واتیکان بازمی گردند. مسئولان کلیسا از گفت و گو در این فیلم خودداری کرده اند.

ما را از شریر رهایی ده، همچون بسیاری از مستندها هدفی روشن و آشکار دارد: کارگردان می خواهد بیننده را از وضعیتی ناپذیرفتی آگاه سازد. او پیام بنیادی خود را در گفت و گو با دین پژوهان، وکلا، روان شناسان و دیگر کارشناسان درباره کودک آزاری کشیشان، توان و مایه می بخشد. یکی از آگاهی های برجسته فیلم گفته های کارشناسان در این باره است که کلیسا تنها راه حلی که برای پایان بخشیدن به بحث های کودک آزاری روحانیان داشته سپربلا کردن کشیشان هم جنس گرا بوده است. گواینکه، از دید فیلم هیچ گونه کودک آزاری از سوی کشیشان هم جنس گرا دیده نشده است. همچنین به گفته یکی از قربانیان به نام لزلی سلون، مسئولان کلیسا اشاره دارند که آنها آزار جنسی پسران را عملی« زننده » می دانند اما آزار جنسی دختران را « گرایشی عادی » برمی شمرند.

ما را ازشریر رهایی ده به دلیل نشان دادن سرگذشت خیره کننده تک تک قربانیان و خانواده های آنها که از آزارهای جنسی اوگرادی به نابودی کشیده شده اند از چارچوب مستندهای اخلاق گرایانه بیرون می ایستد. سخنان باب جایونو درباره احساس رنج و گناه در این باره که تصور نمی کرده دوست و کشیش قابل اعتماد خانواده اش به دخترش تجاوز کند و اقرار دختر در این باره که به خاطر کاری که پدر اوگرادی با کرده نمی توانسته فراموش کند، ببخشد و یا ازدواج کند بسیار تکان دهنده است. فیلم با نگرش به موضوع کودک آزاری کشیشان – کاتولیک یا ناکاتولیک - در بیننده احساسی از خشم و اهانت اخلاقی برمی انگیزد.

پذیرش فیلم

روزنامه پرفروش آیریش ایندیپندنت کارگردان فیلم، آرمی برگ را به انتقاد گرفت زیرا از دید این روزنامه کارگردان از کودکان ایرلندی بدون آگاهی آنها فیلم گرفته است. فیلم اما پذیرش خوب منتقدان را به همراه داشت و بر پایه ارزیابی وبسایت گوجه های فرنگی های گندیده به گونه ای کمیاب از امتیاز صد درصدی برخوردار شد. این وبسایت که نام آن از کلیشه تکراری پرت کردن گوجه فرنگی یا هرچیز دیگربه بازیگران یا اجراکنندگان صحنه به دلیل جذاب نبودن اجراهای اشان برگرفته شده، نقدها، آگاهی ها و خبرهای همپیوند با فیلم ها و بازی های ویدیویی را گرد می آورد و این فرآورده ها را ارزیابی و امتیازدهی می کند. گرداننده این وبسایت، شرکت « شبکه بازی های خیال » است که دفتر آن در بریزبین در کالیفرنیا جای دارد. بر پایه ارزیابی این وبسایت، این مستند (در دسامبر 2007) جایگاه چهارم فیلم هایی را داشته که بهترین نقدها را دریافت داشته اند.


شناسه فیلم به انگلیسی
Directed by Amy Berg
Produced by Army Berg
Matthew Cooke
Frank Donner
Starring Thomas P. Doyle
Ann Marie Jyono
Mr and Mrs Bob Jyono
Adam and Becky M
Nancy Sloan
Oliver O'Grady
Music by Joseph Arthur
Mick Harvey
Running time 101 min.
Country U.S.A
Language English

پرندگان مرده


پرندگان مرده، رابرت گاردنر، 1964

پرندگان مرده
محسن قادری

پرندگان مرده مستندی از رابرت گاردنر[+] است که در 1965 درباره قوم دانی در گینه نو ساخت. این فیلم بخشی از یک سفر پژوهشی بود که از سوی « هاروارد پیبادی » یا موزه باستان شناسی و مردم شناسی دانشگاه هاروارد (بنیاد یافته در 1866) انجام گرفته بود. هدف این سفر پژوهش در کوهستان های گینه نو به هنگامی بود که این نقاط از گزند استعمار اروپایی در امان مانده بودند. فیلم به دلیل ارزش های قوم پژوهی نهفته در آن از سوی بایگانی ملی فیلم امریکا برگزیده و در شمار آثاری درآمد که ارزش نگهداری دارند.

قوم « دانی » آن گونه که این فیلم می نمایاند، بر این باورند که روزگاری مسابقه ای میان پرنده و ماری در گرفت. این مسابقه تعیین کننده زندگی آدمیان بود. به باور این مردمان مرگ پرندگان آدمی را از زندگی جاودان بازمی دارد. در حالی که مارها پوست می اندازند که نمادی از زندگی جادوان است. پرنده در این مسابقه پیروز می شود تا مرگ آدمی را رقم زند.

شناسه فیلم

Directed by Robert Gardner
Release date(s) 1964
Running time 84 min.
Country U.S.A
Language English

۱۲/۰۷/۱۳۸۶

باب مارلی از نگاه اسکورسیزی


باب مارلی، 1945-1981

باب مارلی زنده است. اما اگر بمیرد؟ جهنم! ریتا زنده است. جامائیکا زنده است. من اما…پایم می سوزد! می خواهم ساز بزنم… گیتارم کجاست؟ ریتا…
برگرفته از [+]

محسن قادری

پس از « نوری بتابان » مستند اسکورسیزی درباره کنسرتی از رولینگ استونز به همین نام، وی در پی ساخت مستندی دیگر، این بار درباره چهره برجسته موسیقی رگه، باب مارلی است. شرکت های تاف گانگ و شانگ ریلا تهیه کنندگان فیلم اند و برای این کار مجوز خانواده مارلی را دریافت کرده اند. گرچه فیلم هنوز بی نام است اما زمان پخش رسمی آن مشخص شده است: ششم فوریه 2010 که با شصت و پنجمین زاد روز باب مارلی همزمان است. زیگی مارلی فرزند این خواننده که مدیر تهیه فیلم خواهد بود اعلام داشت: « خوشحالم که خانواده مارلی همگی سرانجام امکان دادند که میراث پدرم با فیلمی مستند در اختیار جهانیان قرار گیرد. افتخار بزرگی است که این کار به دست آقای اسکورسیزی انجام می شود ». مستند دیگر اسکورسیزی که آغازگر جشنواره 2008 برلین بود در شانزده آوریل 2008 در فرانسه به نمایش درمی آید. باب مارلی در سال 1981 در سن سی و شش سالگی درگذشت.

اسکورسیزی تا آن زمان فیلم دیگرش شاترآیلند را خواهد ساخت که فیلمی داستانی است و به ماجرای گریختن زنی بیمار، راشل سولاندو، از بیمارستانی روانی می پردازد که تدابیر امنیتی سختی بر آن فرمان فرماست. این بیمارستان در جزیره شاتر آیلند در فاصله یک ساعتی بوستون جای دارد. فیلم در سال 1954 می گذرد و فیلم نامه آن اقتباسی از رمان شاترآیلند ( 2003) نوشته دنیس لهین است.

این فیلم چهارمین مستندی است که اسکورسیزی با درونمایه موسیقی می سازد. آخرین والس، فیلم دیگر او، مستندی بود که وی از « کنسرت بدرود » گروه راک کانادایی با نام « باند » ساخت. این کنسرت در 25 نوامبر 1976 در وینترلند بالروم در سان فرانسیسکو برگزار شد و چهره های شناخته شده ای چون اریک کلپتون، نیل دیاموند، باب دیلان، رونی هاکینز، نیل یانگ و بسیاری دیگر در آن گرد آمده بودند. کنسرت را اسکورسیزی به فیلم درآورد و مستندی از آن بیرون کشید که در 1978 پخش شد. این فیلم دربردارنده اجراهای کنسرت، صحنه های فیلم برداری شده در استودیوی ضبط و گفت و گوی اعضا گروه با اسکورسیزی است. آخرین والس یکی از بهترین کنسرت های به فیلم درآمده دانسته شده است. بنگرید برای نمونه، مقاله آخرین والس نوشته مایکل ویلمینگتون. با این همه، نوازنده طبل گروه، لی ون هلم، در کتابش این فیلم را از آن رو به نقد گرفته که فیلم ساز بیش ترین نگاه را بر روبی رابرتسن، نوازنده گیتار انداخته و دیگر نوازندگان را نادیده گرفته است.

اسکورسیزی در سال 2005 مستندی نیز درباره باب دیلان ساخت: راهی به خانه نیست. اما این فیلم کنسرتی فیلم شده نیست بلکه زندگی نامه است، یک زندگی نگاره. در این فیلم دیلان را بر روی صحنه می بینیم و نیز سکانس هایی با تصاویر بایگانی و گفت و گوهایی که روزهای آغازین کار پدید آورنده آهنگ « مانند یک رولینگ استونز » (1965) را پی می گیرند. در نوری بتابان اسکورسیزی به هم آمیزی رو می آورد: او کنسرت برگزارشده در نیویورک را به فیلم در می آورد و هم زمان نشان می دهد که چگونه این فیلم ساخته شده است و به این هردو، تصاویر بایگانی را می افزاید.

مستند اسکورسیزی نه تنها به موسیقی مارلی، نماد برجسته موسیقی رگه، که به کوشش های صلح خواهانه و ایمان او نیز خواهد پرداخت.

۱۲/۰۴/۱۳۸۶

فیلم شناسی کامل ژان روش





فیلم شناسی ژان روش
محسن قادری
این فیلم شناسی از سایت کمیته فیلم قوم پژوهی برگرفته شده که در سال 1953 در موزه انسان شناسی پاریس به سرپرستی هانری ولوآ (مدیر موزه از 1950 تا 1960) بنیان نهاده شد و انجمنی دولتی است. این انجمن خود بخشی از کمیته جهانی فیلم مردم شناسی و جامعه شناختی است که به کوشش یونسکو و نیز در پی کوشش های مستندسازان و مردم شناسانی چون ژان روش، لوک دواوش، آندره لوروآ گورهام و همانند آنها در 1952 بنیان نهاده شد. بخشی از وبسایت این کمیته، بازشناسی و آگاهی رسانی درباره زندگی و آثار ژان روش است. در نام فیلم های ژان روش گاه واژه های افریقایی به کار رفته که پیشنهاد می شود برای دیدن صفحه ای که این فیلم شناسی از آن بر گرفته شده اینجا را کلیک کنید تا ابهام های خود را از میان بیرید. روش فیلمی نیز در ایران کار کرده که در این فیلم شناسی گنجانده شده: « مسجد شاه در ایران » (1977). بی تردید فیلمی از ژان روش، فیلم ساز مردم شناس درباره یک اثرمعماری ایران باید دیدنی باشد. واپسین فیلم ژان روش « رویا بس تواناتر از مرگ » (2002) فیلمی است که برنار سوروگ پس از مرگ او که در کشور محبوبش نیجر در جاده رخ داد ساخته است.

1947
در سرزمین جادوگران سیاه (نیجر)، پیوست فیلم استرومبولی ساخته روبرتو روسلینی در 1949.

1949
آشنایی با رقص جن زدگان (نیجر). برنده جایزه بزرگ نخستین جشنواره جهانی فیلم های توقیفی، به سرپرستی ژان کوکتو.

جادوگران وانزربه (نیجر).

ختنه (مالی).

1950
گورستان صخره ای (مالی).

1951
نبرد بر روی رودخانه بزرگ (نیجر).
ینندی، مردانی که باران می سازند (نیجر).
ارزن کاران (نیجر).

1953
کودک آب (مالی و نیجر). فیلم بلندی که از تصاویر این فیلم ها حاصل آمده: باران سازها، ختنه، گورستان صخره ای، نبرد بر روی رودخانه بزرگ، کشت ارزن. پخش در نوامبر 1958.

1955
اربابان دیوانه (غنا). برنده جایزه بزرگ جشنواره دوسالانه سینمای ونیز در 1957.
یوزپلنگ (نیجر و غنا). نخستین فیلم بلند. پخش 1967.
مادر آب (غنا).

1957
غنا کوچولو (غنا).
[رقص] گومبه *( ساحل عاج).
مورو نابا (بورکینا فاسو).

1958
من یک سیاه (ساحل عاج). 12 مارس 1960.

1959
هرم انسانی (ساحل عاج). پخش 19 آوریل 1961.

1960
هامپی، « او آسمان را به زمین می آورد » (نیجر).
خاطرات یک تابستان (فرانسه). کارگردانی مشترک با ادگار مورن. برنده جایزه منتقدان جشنواره کن و جایزه های جشنواره های ونیز و مانهایم در 1961.
نیجر، جمهوری جوان (نیجر). با همکاری کلود ژوترا.

1961
نبرد نیجر (فرانسه).

1962
ابیجان، بندرماهیگیری (ساحل عاج).
نخل روغنی (ساحل عاج).
درخت نارگیل (ساحل عاج).
جشن های استقلال نیجر ( نیجر).
مجازات (فرانسه).

1963
آقای آلبر، پیغمبر(ساحل عاج).
ارزن (نیجر).
ساکپاتا (بنین). کارگردانی مشترک با ژیلبر برو.
رز و لاندری (ساحل عاج). کارگردانی مشترک با میشل برو. برنده جایزه سان جورجو از جشنواره دوسالانه سینمای ونیز.

1964
افریقا و پژوهش علمی (نیجر و ساحل عاج).
ایستگاه قطار شمال (فرانسه). طرح آغازین فیلم « پاریس ازنگاه کلود شابرول، ژان دوشه، ژان لوک گدار، ژان دانیل پوله، و اریک رومر». پخش 20 اکتبر 1965.
بیوه های پانزده ساله ( فرانسه).

1965
شکار شیر با تیر وکمان (نیجر). برنده جایزه شیر زرین بیستو ششمین جشنواره جهانی هنر سینماتوگرافیک « موسترا » در ونیز، 1965.
گومبه [= رقص] خوش گذران های جوان.
طبل ها و ویلون های شکارچیان سونگه (نیجر).
آلفای سیاه (نیجر).
جشن داکار (سنگال).
جشن های نوامبر در برگبو (ساحل عاج).
دونگو (نیجر).

1966
سازهای دونگون، عناصری برای پژوهش در ریتم (مالی). با همکاری علمی ژرمن دیترلن و ژیبر روژه.
کولی کولی (نیجر).
دونگو ینندی، گامکاله (نیجر).
دونگو هورندی (نیجر).
سیگویی 66 ، سال صفر (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.

1967
سیگویی: سندان یوگو (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.
فاران ماکا فوندا (نیجر).
دائودا سورکو (نیجر).

1968
ینندی گانژل، روستای صاعقه زده (نیجر).
سیگویی: رقصندگان تیوگو (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.
شیری که امریکایی خوانده می شود (نیجر).

1969
سیگویی: غار بونگو (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.

1970
کم کم (نیجر و فرانسه).
ینندی یانتالا (نیجر).
سیگویی: هیاهوهای امانی (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.
ینندی سیمیری یا خشکسالی در سیمیری (نیجر).

1971
تورو و بیتی: طبل های جلو (نیجر).
سیگویی: تپه شنی ایدیه لی (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.
معماران آیورو (نیجر).

1972
هورندی ( نیجر).
خاکسپاری در بونگو : آنای پیر(مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.
سیگویی: تن پوش های برگی یامه (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.
تاندا سینگویی (نیجر).

1973
خاکسپاری هوگون (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.
خاکسپاری زنان در بونگو (مالی).
وو یویو (نیجر).
پای زرافه (نیجر).
سیگویی: سرپناه ختنه (مالی). کارگردانی مشترک باژرمن دیترلن.
یادبود مارسل موس: تارو اوکاموتو (ژاپن).
دونگو هوری (نیجر).

1974
پام کوزو کار (نیجر).
دامای دامبارا: طلسم کردن مرگ (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.
توبوی توبای (نیجر).
504 و صاعقه زنان (مالی).

1976
زن و مردان پزشک (نیجر).
باباتو سه اندرز ( نیجر).
فابا توندی (نیجر).

1977
یادبود مارسل موس: پل لوی (فرانسه).
یادبود مارسل موس: زرمن دیترلن (مالی).
گریو بادی (نیجر). کارگردانی مشترک با یونوسا اوسینی.
ماکوایلا (موزامبیک). کارگردانی مشترک با ژاک آرتویز.
مسجد شاه در اصفهان (ایران).
فیلمنگاره مارگرت مید (امریکا).

1978
خاکسپاری آنای پیر در بونگو (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.

1980
ناخدا موری (ژاپن)
سینه مافیا (هلند).
1981
سیگویی: ترکیب (مالی). کارگردانی مشترک با ژرمن دیترلن.
فیلمنگاره ریمون دپاردون (فرانسه).

1983
حسن فتحی (مصر)، بخش نخست (بخش دوم تدوین نشده).

1984
دیونیزوس (فرانسه).

1986
انیگما (ایتالیا).

1987
دیوانگی معمول یکی از دختران شم (فرانسه). کارگردانی مشترک با فیلیپ کستانتین. داستانی.
کشتی یخ شکن (اپیزود یخ شکن). (فنلاند).

1988
دیپلم یا ازدواج (سنگال).
گردنبند زمان: برلین اوت 1945 (آلمان).

1989
ره پیمایی الهام یافته (فرانسه).

1990
آزادی، برابری، برادری و سپس… (فرانسه).
کشتی زیبا (فرانسه).

1992
داموره از ایدز می گوید (نیجر).

1993
خانم آب (نیجر و هلند).

1996
یک مشت دستان دوست (پرتغال).
من خسته بیدار، من در خواب (نیجر).

1997
کارت دعوت، موزه هانری لانگلوا- فیلمخانه فرانسه ( ژوییه 1997)، (فرانسه).

1998
نخستین سپیده دم جهان (مالی).

2002
رویا بس تواناتر از مرگ (نیجر). کارگردان برنارسوروگ.
گومبه، رقص محلی ساحل عاج است*

۱۲/۰۱/۱۳۸۶

ژان ویگو، زندگی و کارها

ژان ویگو، 1905-1934


به باورمن،ژان ویگو پدرسینمای مدرن فرانسه است

آندره تارکوفسکی،مستند زمانی برای سفر،1983


محسن قادری

ژان ویگوزندگی کوتاهی داشت.(1905 تا 1934).او تنها چهار فیلم ساخت که طول زمانی مجموع آنها به سه ساعت نمی رسد. ازمیان آثار داستانی او آتالانت و نمره اخلاق صفر به دلیل شاعرانگی و حس وحال شورش گرانه اشان دیدنی ترند و اثر مستند او « درباره نیس» ارزش هنری وبیانیه ای انکارناپذیر دارد.«دیدگاه مستند»،عنوانی که ویگو بر فیلم خود می نهد نشانگر نگاه دیگرگون او به مقوله مستند است.به این دیدگاه کم و بیش درهرنوشته تاریخی یا تحلیلی سینمای مستند اشاره شده است.در زمانی که تنها چهارسال ازبه کار گیری اصطلاح« مستند» از سوی جان گریرسون می گذشت شاید این نخستین باربود که یک فیلم سازمستند آن را آشکارا درباره فیلم و« دیدگاه» خود به کار می گرفت.با این همه، میان ژان ویگو و جان گریرسون هیچ پیوند آشکاری وجود ندارد و دوراست که ویگو فیلمی از جنبش سینمای مستند بریتانیا دیده باشد، جنبشی که گرایش به موضوعات و مشکلات زندگی اجتماعی بریتانیا داشت و چندان انگیزه و خواست جهانی شدن نداشت تا بر مستندسازان اروپایی اثرمستقیم بگذارد.گذشته ازاین، ویگو درباره نیس را نه « مستند» که « دیدگاه مستند» می خواند.او در این اثر و در دواثرداستانی خود نگاهش بسیار انسانی تر ازنگاه اجتماعی و انتقاد اجتماعی نخستین آغازگران جنبش مستند بریتانیایی است گو اینکه او دراین اثر از نقداجتماعی نیز رو برنمی تابد. او نیزچون آلبرتو کاوالکانتی( تنها ساعت ها، 1926) یا همچون والتر روتمن (برلین سمفونی یک شهر بزرگ، 1927) سمفونی شهری خود را می آفریند ومی کوشد با الگو ساختن شهرساحلی و تفریحی نیس، تضادهای فلسفی و انسانی نهفته درجامعه انسانی را بازنمایاند.کار او از آوانگاردیسم کاوالکانتی به دور و ازدید بازنمایی لایه های نهان جامعه انسانی وتضادهای نهفته در آن به والتر روتمن نزدیک است اما کار ویگو به تمامی چون کار روتمن هم نیست که یک سمفونی راستین شهری آفریده ونگاه شهر پردازانه را برگزیده و بر دو درونمایه « کار» و « تفریح» و بر شهر در دو بستر «روز» و « شب» تکیه دارد.او سرخوشی واحساس شادمانه شهر نیس را درزمانی دستمایه کارش می سازد که کاروان شادی سالیانه دراین شهر برپاست وویگو از رهگذرنمایش صحنه های این جشن می کوشد تضادهای انسانی را ازچشم اندازی نو بازشناسد.شادی زودگذر وفصلی شهر نیس برای این مسافر تابستانی جهان پرزرق و برق و پرنور و رنگ بهانه ای است تا اندوه خود را در آن فروشوید.همچون شهرفرنگی که خواسته یا ناخواسته به آن ره برده و گم گشته و پاره نادیدنی آن شده است.و زن و مرد مسافر چون عروسکان خیمه شب بازی بر این صفحه قمار فرود می آیند و دست موجودی ناپیدا و مسلط، آنها را ازاین صفحه جارو می کند؛ همچون موجی که خود را به ساحل می زند و باز به آغوش دریا می لمد تا دستی به این جهان انسانی رساند و خروش آفرینی کند. شهری پرحریفان و از هر طرف نگاری،با کبکبه و دبدبه طاوسان علیین و زنان و مردانی در جامه های رنگ به رنگ و با ناز و اطوارهای گونه گون در ساحل، که تصاویر نمادین ویگو از ایشان شترمرغانی می سازد یا نقشی نو از ایشان بازنمایاند در نقاب ها و صورتک های مسخره و خندان و خنده آمیزی که بر دوش و سر و روی ایشان بدین سوی وآن سوکشیده می شوند.و دریا و آسمان همه گاه خروشنده و نگرنده این دنیای پر جلوه انسانی است و از اینجاست که فیلم با نما های هوایی آغاز و با همین نماها به پایان می رسد. آسمانی نگرنده کاروان شادی فراگیر درگستره شهری پراز مردمان بیگانه که دارا وندار را به یکسان درلذات خود فرو می برد و زمینه ای است که فیلم ساز بربسترآن تضاد های زندگی و داشتن ها و نداشتن ها را پررنگ سازد.تصاویری از ثروتمندان و فقرا، اشراف نشسته درساحل و زنان رختشوی،محلات گران بها،هتل های مجلل، خانه های رقص،و کوی وبرزن های آلوده و نژند،جوانان بیکار، وکارگران کارخانه.موسیقی ( با غلبه نوای آکاردئون)که از آغاز تا پایان فیلم ریتم تصویر و مونتاژ را همراهی می کند در میانه فیلم و با آغازشدن کاروان شادی، معنا و نقش پررنگ تری می یابد.دراینجا موزیک با بافت و متن صحنه یگانه می شود و حس و حال و هوای صحنه ها را جانی دیگر می بخشد.فیلم از جلوه های تصویری چون دوربین نا متعادل، حرکات تند و کند دوربین،و از این دست جلوه های تصویری بهره می برد؛ واین چیزی است که در سال های دهه 30 همچنان می توانست برای فیلم سازان جذابیت داشته باشد. جلوه گری و بی تابی دوربین گاه میزانسن مردی با دوربین فیلم برداری را به یاد می آورد و این بی سبب نیست چرا که بوریس کوفمن ،فیلم بردار این فیلم یکی دیگر از برادران کوفمن ( دنیس/زیگا [+] و میخاییل) آن را فیلم برداری کرده است.

نمی توان از ژان ویگو سخن گفت وبه زندگی پدرش میگل آلمریدا اشاره نکرد که مرگ غمبارش درسال 1917 تاثیر ژرفی براو داشت. آلمریدا در 1883 زاده می شود و از پانزده سالگی به پاریس می رود و به کار عکاسی می پردازد.او به محیط های آنارشیست آمد و رفت دارد و خیلی زود به زندان می افتد، درآغاز به جرم دزدی سپس به جرم ساخت مواد منفجره و دیگر جرایم مطبوعاتی. آلمریدا با سباستین فور که چهره ای آزادی خواه است همکاری می کند. سپس نام اصلی اش ( اوژن بون آوانتور دو ویگو) را کنار می نهد و گمنام آلمریدا را برمی گزیند که چنین معنی می دهد:« این گه است!»

آلمریدا در 1903 با زنی مبارز به نام امیلی کلروآشنا می شود. پسرشان ژان ویگو، با نام کودکانه نونو در 1905 به جهان می آید. ژان هامبر(1890- 1986) زن آنارشیست و نومالتوزی،نخستین سال های زندگی او را در کتابچه ای روایت کرده است. پدر و مادرش در تیره بختی می زیستند. آنها برای گذران زندگی گاه ناگزیر به کاربرد سکه های قلب بودند. ژان هامبر نخستین بار ویگو را درپیچیده در پلاسی ژنده دراتاق مهمانخانه ای بسیار ارزان قیمت می یابد.او که مادر تعمیدی لاییک خوانده می شود گاه هفته ها از این بچه نگه داری می کند. درواقع، جزهنگامی که ویگو پایش به سالن های نشیمن کافه ها می افتد دوستانش تا چندین روز از او بی خبرند.همین وضع دشوار زندگی است که نتایج و اثرات زیان بار بر سلامت ژان باقی می گذارند.

آلمریدا پس از شرکت در کنگره ضدنظامی آمستردام، در1906 روزنامه لاگرسوسیال(مبارزه اجتماعی) را همراه با گوستاو اروه سوسیالیست انقلابی بنیان می نهد.او همچنین گارد جوانان انقلابی را پایه می گذارد که درخیابان ها با سلطنت طلبان درگیرمی شوند.وی همچنین روزنامه« آنارشی»(هرج و مرج) رابا اندیویدوالیست ها به چاپ می رساند. وی کم کم از ایده های آزادی خواهانه دوری می جوید و از آرامش خواه به مبارز انقلابی و سپس تنها به مبارز بدل می شود.در 1913 مجله لوبونه روژ(کلاه قرمز)را پدید می آورد که در سال 1914 از ورود فرانسه به جنگ پشتیبانی می کند.او دوست وزیر رادیکال، لویی مالوی بود.

لاگرسوسیال و سپس لوبونه روژ به موفقیتی فراوان دست می یابند.همچنین روند زندگی آلمریدا دگرگونی کامل می پذیرد: ماشین ها، اقامتگاه ها، معشوقه ها…در 1917، او با ملاحظه خسارت ها و آسیب های جنگ تغییر مشی می دهد و دیدگاه های آشتی جویانه می گیرد واز انقلاب روسیه پشتیبانی می کند. راست و راست تندرو تشنه خون اویند. از رهگذر او وزرای رادیکال چون کایو و مالوی هدف قرار می گیرند. پرونده یک چک خارجی بهانه ای برای دستگیری او می شود و در 13 اوت 1917 پیکرش مرده درسلول زندان یافت می شود.هیچ گاه معلوم نمی شود که این کاری جنایت کارانه بوده یا تنها ازسر رخداد بوده است(آلمریدا بسیار بیمار و نیازمند دارو بوده).

سباستین فور داوری بسیار تندی درباره آلمریدا انجام داده.او می نویسد:« او خود را آنارشیست می خواند،فکر می کرد آنارشیست است و برای چنین چیزی روزگار می گذراند.آیا او براستی آنارشیست بود؟برای من پذیرفتن این سخت است،چرا که برای من ناممکن می نماید که انسان واقعا،جدا،وعمیقا آنارشیست باشد و از آن دست بکشد.» به هررو،ژان ویگو درهمه زندگی اش تحت تاثیر عشق و ایمانی بود که به پدرش داشت اما شوربختانه او وقت کافی نداشت تا دراین باره اعاده حیثیت کند.

گابریل اوبس پدربزرگ مادری ویگو از دوازده سالگی سرپرست او می شود.اومی بایست هویت ژان را پنهان می داشت زیرا پرونده « لوبونه روژ» رسوایی بسیاری به بار آورده بود.ژان سال های بسیار دشواری را از سر گذراند: به بیماری سل گرفتار بود،از داشتن پدر محروم بود،دور از مادرش بود که علاقه ای به او نشان نمی داد و در مدرسه شبانه روزی غیرقابل تحملی گرفتارشده بود.دوره اقامتش در کولژدومیو درمیانه 1918 تا 1922 الهام بخش بیش تر صحنه های فیلم نمره اخلاق صفر شد.او از 1922 تا 1925 به دبیرستان شارتر می رود وازآنجا دیپلم می گیرد.به هنگامی که دوره درمان را در« فون رومو» می گذراند با لیدو( الیزابت لوسینسکا)، دختر یک صنعتگر لهستانی آشنا می شود.آن دو سپس در نیس ساکن می شوند.

درباره نیس


درباره نیس،1930

ژان ویگو« درباره نیس» را « دید گاه مستند» خوانده تا مستند.او دراین فیلم متاثر از ورتوف است.فیلم نگاه استهزا گونه به جهان مرفه تابستان گذران ها دارد. نیس شهری است که از بازی خانه ها و قمارخانه ها زنده است.ویگو به ما هتل های بزرگ، خارجی ها، بازی رولت، و جهانی را نشان می دهد که با محلات فقیرنشین در تقابل است. همه این جهان عاطل و باطل وقف مرگ شده است. این فیلم حاکی از یک نقد اجتماعی خشن است. چندین صحنه استعاری در فیلم وجود دارد: یک واکسی پاهای برهنه ای را واکس می زند، زنی خود را به ناگهان در صندلی اش لخت می یابد، مسافری تابستانی انگار به فلج گرفتارآمده است.


ژان تاریس یا شنا،1931

درحالی که نخستین فیلم ویگو موفقیت نسبی یافته بود وی توانست به کارخود همچون سینماگر با خوش بینی بنگرد.او در 1930 باشگاه سینمایی « دوستداران سینما» را در شهر نیس پدید می آورد. اعضا این باشگاه از میان موارد دیگر می توانستند فیلم های روسی را کشف کنند.در 1931 او فیلمی سفارشی در یازده دقیقه درباره ژان تاریس قهرمان شنا می سازد.این فیلم به ویژه از این دید ارزشمند است که درآن فیلم برداری زیرآب انجام شده،تجربه ای که ویگو سپس در فیلم آتالانت نیز به کار می گیرد آنجا که ژان قهرمان این فیلم به سودای بازیافتن معشوقه گم گشته اش به درون آب می جهد.درهمین سال ژان و لیدو دختری به دنیا می آورند،لوس.ژان ویگو سپس سفارشی برای ساخت یک فیلم کوتاه درباره هانری کوهه می گیرد اما پروژه رها می شود. او در1932 درپاریس با ژک لویی نونز آشنا می شود،تاجری دوستدار سینما که با ویگو هم حسی می یابد و می پذیرد که تهیه کننده اش باشد.

نمره اخلاق صفر


نمره اخلاق صفر،1933

درمیانه دسامبر1932 و ژانویه 1933 ویگو نمره اخلاق صفر را فیلم بردای می کند.مدیر فیلم برداری آن بوریس کوفمن، و آهنگساز آن موریس ژوبر است.این فیلم اثری خودنگارانه است زیرا زندگی کودکان یک مدرسه شبانه روزی را به تصویر میکشد که از آنچه بر خود ویگو در دوران مدرسه گذشته دور نیست.نظم و انضباط این مدرسه چنان سفت و سخت است که بچه ها تصمیم به انجام دسیسه می گیرند. تابارد دانش آموزی است که به معلم چرب زبانی که دستش را می فشرد گه خطاب می کند.او که به دفترمدیر مدرسه احضار شده و از توضیح بازمانده هیچ پاسخی ندارد جز اینکه بگوید: آقای معلم،به شما می گویم گه!» این پاسخ برگرفته ازتیتر درشتی در روزنامه لاگرسوسیال بود که آلمیریدا خطاب به دولت به چاپ رسانده بود:« به شما می گویم گه!» شورش سپس به خوابگاه می کشد.پرهای بالش ها درهوا چرخ می خورند،و ناظم به تخت بسته می شود. پس فردا، روز جشن مدرسه است. دانش آموزان که بر بام مدرسه جا گرفته اند هرچه به دست اشان می رسد به سوی مهمانان رسمی مدرسه( استاندار،کشیش، یک ارتشی) پرت می کنند.هرج ومرج همه جاگیر می شود،پرچمی با نقش مرده به بالا می رود،و بچه ها به بر پشت بام ها پا به فرار می گذارند و به درون روستا می گریزند.

قدرت وقت،نمره اخلاق صفر را به انتقاد گرفت. اعتراض های بسیاری به فیلم شد که مشخص تر از همه اعتراض گروه موسوم به پدران خانواده بود.آنها نمره اخلاق صفر را ستایشگر بی انظباطی می دانستند که به وجهه آموزگاران خدشه وارد می سازد. فیلم پس از یک بار پخش از سوی هیات سانسور ممنوع شد و سینما دوستان تا سال 1945 از دیدن آن محروم بودند. ویگو طرف بچه ها را گرفته بود که نمایندگان تخیل و آفرینندگی درسویه مقابل بزرگسالان، اشراف ریاکار و بدسرشتان بودند.فیلم با این همه اثری مانوی یا دوگانه گرا نیست زیرا کودکان نیزهمگی پاک نیستند: آنها نیز می توانند موذی و منحط باشند.نمره اخلاق صفر حساسیت آزادی خواهانه ژرفی دارد. شورش دراینجا دربرابرغل و زنجیرهاو قید وبندهای آزادی و خوشبختی،امری ضروری است.ژان ویگو صاحبان قدرت چون دولت، کلیسا، و ارتش را درقالب عروسکان خیمه شب بازی نمایش می دهد که باید دریک بازی بزرگ به تارومار آنها برخاست.

گریخته اززندان محکومین به اعمال شاقه


ژاک لویی نونز، با وجود سانسور همیشه به ژان ویگو اعتماد داشت و همیشه آماده ساخت فیلم جدیدی با او بود.ویگو چندین طرح داشت که یکی از آنها گریخته از زندان اعمال شاقه بود. این طرح اقتباسی از زندگی اوژن دیودونه، آنارشیست قانون گریز بود که با اعضا دسته بونو پیوند داشت.درپایان سال 1911 بونو و همراهانش درپاریس دست به خشونت درباره یک صندوق داربانک سوسیته جنرال زده بودند تا 20000 فرانک اسکناس و 5000 فرانک پول سکه از او بدزند.درمحیط های آنارشیستی دستگیری هایی گروهی صورت گرفته بود.دیودونه، کارگرنجار 27 ساله،آشنا با روزنامه آنارشی، دستگیر شد و صندوق دار تایید کرد که وی را به هنگام سرقت به جا می آورد درحالی که او خود اطمینان می داد که به هنگام رخ دادن این اعمال درشهر نانسی بوده است. هرچند ژول بونو پیش از مرگ وی را بی گناه شناخت، درپی نامه گارنیه و اظهارات ریمون لاسیانس در دادگاه، دیودونه به مرگ محکوم شد اما سپس بخشوده و به زندان محکومین اعمال شاقه در گویان فرستاده شد.

اوژن دیودونه دوبار کوشید از زندان بگریزد اما هردو بار دستگیر شد و به زندان بازگردانده شد. سومین بارفرارش کارگر افتاد و پس از آنکه مرگ چندین بار از بیخ گوشش گذشته بود، به برزیل رسید. او به بازگردانده شدن تهدید شد. روزنامه نگار مشهور آلبر لوندر به دفاع از او برخاست و بخشودگی او را به دست آورد.دیودونه به فرانسه بازگشت و دراینجا کارمبل سازی خود را ازسر گرفت.به هنگام برپایی دادگاه او در 1912، آلمریدا به پشتیبانی از او برخاسته بود. ژان ویگو دیودونه را به خوبی می شناخت زیرا هم او بود که مبل های آپارتمانش را ساخته بود.ویگو برآن بود که نخستین اقتباس سینمایی از روی متن آلبر لوندر را طرح ریزد.دیودونه پذیرفته بود که نقش خودش را بازی کند و ویگو در صد بود فیلم را در خود گویان بسازد.هرچند که این پروژه پیشرفت خوبی داشت اما رها شد زیرا خطرات سانسور و ریسک های مالی نیز بسیار بالا بود. در اوت 1933 نونز به ویگو فیلم نامه بسیار بسیار ساده ای پیشنهاد داد. سانسور دراین باره نمی توانست کاری کند و ویگو توانست از یک موضوع معمولی اثری شخصی بیافریند.این فیلم، آتالانت، شاهکار ژان ویگو شد ونیز واپسین فیلم اش.


آتالانت


آتلانت درمیانه نوامبر 1933 تا ژانویه 1934 فیلم برداری شد.ژان ویگو وآلبر ریه را، فیلم نامه آغازین ژان گینه را ازبنیان دگرگون ساختند.بوریس کوفمن نیزچون همیشه فیلم بردار کار بود.دوست آلمریدا، فرانسیس ژوردن طراحی صحنه آن را انجام داد.تدوین گر فیلم لویی شاوانس است که دیدگاه های آزاد سرانه داشت.بودجه این فیلم بیش از فیلم پیشین بود و بازیگران واقعی و کارآشنا داشت: میشل سیمون، دیتا پارلو، ژان دسته.

یک ملاح با دختری کشاورز ازدواج می کند.آنها درکشتی ای به سرمی برند که پیرمردی(میشل سیمون) کارهای آن را رسیدگی می کند.دختر با زندگی برروی کشتی سازگار نیست.هنگامی که کشتی به حومه پاریس می رسد زن به افسون شهر بزرگ دچار می شود ودرسودایی واهی شوهرش را وامی گذارد و می رود. هردو نومیدند اما یکدیگر را بازمی یابند وعشق خود را ازنو سرمی گیرند.ویگو از فیلم نامه ای بس معمولی شعری دروصف عشق دیوانه وار می سراید که خالی از نقد اجتماعی نیست. ژان ویگو مشکلات اجتماعی دوران خود را دستمایه می سازد: روستا را در گذارصنعتی نشان می دهد (دکل ها، زمین های بایر)، صف بیکاران، ستیزه های ملاح و صاحب کارش، ومردمی که با خشونت برسر دزدی می ریزند.اتاقک میشل سیمون دراین کشتی باربری پر ازخرت وپرت های سورئالیستی است: درآن عروسک های خیمه شب بازی و دست های بریده ای را یک بطری می بینیم، و فونوگرامی قدیمی که عروس جوان رابه شگفتی می برد. نگاه ویگو به این زوج، اخلاق گرایانه نیست.زن وشوهر یکدیگر را درک نمی کنند واگر زن می گریزد ازآن روست که می خواهد از ملال زندگی روزانه در رود.ملاح جوان که زنش او را تنها گذاشته ژرفای آب می جهد تا رخسار معشوقه اش را بیابد.تمثیل زیبایی که اودرآغاز فیلم از زن جوان می شنود اما به آن باور ندارد.



آتالانت،1934


آتالانت با نقدهای خوبی روبرو شد. بدبختانه، شرکت گومون، ازبیم سانسور وازآنجا که فیلم را چندان تجاری نمی دانست آن را با جرح وتعدیل بسیار به نمایش گذاشت. صحنه هایی ازفیلم درمونتاژ درآورده شد ( برای نمونه صحنه ای که درآن میشل سیمون سیگار برلب زنی می گذارد که نقشش را بر شکم اش خالکوبی کرده).موسیقی ژوبر جای خود را به آوازی مردم پسند داد که درفیلم به گوش می رسد وپخش کننده آن را همچون نام فیلم قرار داد:کشتی باری می گذرد.تنها چندسالی است که نسخه نزدیک به کار ویگو بازسازی شده است. کارفیلم سازی ویگو همینجا پایان می گیرد زیرا در اکتبر 1934 می میرد و پنج سال پس ازاین همسرش لیدو نیز.ژان ویگو هنگام فیلم برداری آتالانت سخت بیمار بود ونتوانست درهنگام تدیدن فیلم حاضر باشد.او کار را به تدوینگرش لویی شاوانس سپرد و مرگ امانش نداد تا فیلم خود را ببیند.



آتالانت،1934


ژان ویگو ازکودکی دشوار ویاد همیشگی پدری که درزندان کشته شد متاثر بود.ازاینجاست که او دربرابر جامعه ای ستمگر می شورد. او آمد و رفت با دوستان پدری اش را ادامه می دهد: فرانسیس ژوردن، فرنان دپره، ویکتور مریک، ژان هامبر.بسیاری از این افراد که مشتاق انقلاب روسیه شده بودند درجرگه حزب کمونیست درآمدند. ژان ویگو به این جرگه درنیامد زیرا او هوادار گردهمایی همه اشکال چپ بود.او پیوند خود با روزنامه های هرج ومرج خواه را پی گرفت که دعوت نامه نمایش فیلم هایش را برای آنها می فرستاد.ویگودر نشستی درشهر نیس درباره ژان هامبر شرکت جست و روزنامه او به نام لاگراند رفورم(اصلاح بزرگ) را با دقت می خواند.او در1932، درکوشش های انجمن نویسندگان وهنرمندان انقلابی شرکت جست.

پس ازبلوای فاشیستی درششم فوریه 1934، ویگو فراخوان همبستگی همه کارگران را که ازمیان بسیاری نیروهای دیگر روی سخن اش به اتحادیه آنارشیستی نیز بود امضا کرد.

هرسال، جایزه ژان ویگو به پدیدآورنده « فیلمی که با استقلال روحیه و ویژگی ساخت خود بازشناسی می شود» داده می شود.برای پایان بردن این سخن،جمله فرانسوا تروفو درباره ویگو را یادآور می شویم: « من افتخار کشف فیلم های ژان ویگو را در یک سئانس واحد دربعد از ظهر یک روز شنبه سال 1947 در «سه ور پاته» وبه لطف باشگاه فیلم « اتاقک تاریک» به کوشش آندره بازن یافتم… به سالن که پانهادم نام ژان ویگو را نادیده گرفته بودم اما خیلی زود ستایشی آتشین برای آثاری یافتم که طول زمانی همه آنها از دویست دقیقه فراتر نمی رفت».

دریادبود زندگی و کارهای ژان ویگو فیلم مستندی به نام « درباره نیس،ادامه» ساخته شده که فیلمی گروهی است.بخشی ازاین فیلم را عباس کیارستمی و پرویز کیمیاوی به نام « گزارش ها» کارگردانی کرده اند.درزیر شناسه این فیلم می آید

à propos de Nice,la suite 1995

Directed and written by Catherine Breillat, Costa-Gavras, Claire Denis, Raymond Depardon,Abbas Kiarostami & Parviz Kimiavi,Pavel Lungin and Raoul Ruiz.

۱۱/۲۶/۱۳۸۶

شرلی کلارک


شرلی کلارک 1919-1997 فیلم ساز مستقل، امریکا، دهه 50


شرلی کلارک
محسن قادری

شرلي كلارك چهره برجسته سينماي آوانگارد امريكا در سال هاي دهه 1950 و 1960 و پيشگام ويديو در سال هاي دهه 1970 زيبايي شناسي دیگرگونی را به آثار خود راه داد كه از آن به « رقص پردازي تصاوير » یاد مي شود. او در آثار ويديويي چون « تانگز » (1981-82) كه همكاري تئاتري توانمندي با سام شپارد و جوزف چيك بود با کاربرد تدوين رقص پردازانه و جلوه هاي فني به مانند یک زبان بياني دراماتيك ، به دستكاري تصاوير، زمان و مكان پرداخت.

كلارك پيش از آنكه فيلم ساز شود آموزش رقص ديده بود. فيلم هاي آغازین او چون « رقص در آفتاب » (1953) نشانگر آمیزه های ریتمیک حركات انساني و حركات و تدوين رقص پردازانه دوربين اند. كلارك همچون چهره برجسته و اثر گذارجنبش تجربي سينما وريته سال هاي 1950 امریکا، فيلم هاي بلند و مستندهاي دراماتيكي نیز پدیدآورده كه از میان آنها فيلم مستقل كلاسيك « دنياي بی احساس » (1963) است. او همچنين آفریننده مجموعه ای از قطعات ويديويي رقص بود. کلارک در 1964 با ساخت فيلم مستندش « رابرت فراست: عاشق در كشاکش با جهان » برنده جايزه آكادمي شد. و همچنين براي فيلم « اورنت: ساخت امريكا » ستایش شد.

شرلی کلارک با نام اصلی شرلی بریمبرگ فرزند یک خانواده لهستانی مهاجر و ثروتمند بود. ناکامی او در کار رقص وی را به روان پزشکی و سپس فیلم سازی گرایش داد. او رقص در آفتاب (1953) را از یکی از طراحی های رقص دانیل ناگرین اقتباس کرد. انجمن فیلم رقص نیویورک فیلم او را همچون بهترین فیلم رقص سال برگزید. کلارک فیلم سازی را به کمک هانس ریشتر در سیتی کالج نیویورک فرا گرفت اما پیش از این فیلم « در پارک های پاریس » (1954) را ساخته بود. او در 1955 به عضویت فیلم سازان مستقل امریکا درآمد و یکی از اعضا حلقه فیلم سازان مستقل در گرینویل ویلاج شد که دیگر اعضا آن مایا درن،[+][+] استن برکیج و یوناس مکاس بودند. کلارک در فیلم « لحظه ای از عشق » خط و رنگ را به گونه انتزاعی به کار می برد تا رقص را به شکل ناب به تصویر کشد. فیلمش « چرخ و واچرخ پل ها » نمونه برجسته ای از اکسپرسیونیزم انتزاعی در سینماست که دو نوارصدای گوناگون دارد، یکی موسیقی الکترونیک « لویی » و « بب » بارون و دیگری موسیقی جاز تئو ماچرو؛ اثرتجربی بنیادی و تمام عیاری که با مونتاژ و برهم نمایی تصاویر، رقص خیره کننده ای از پل های گوناگون شهر نیویورک را به نمایش می گذارد و از آنها (در نسخه جاز) جلوه ای از یک جنگل شهری و ( در نسخه الکترو اکوستیک ) جلوه ای از یک چشم انداز بیگانه و نا آشنا پدید می سازد. او دوربین را برای آفریدن حس حرکت به هنگام فیلم برداری ساختارهای بی جان به کارمی برد. کلارک در 1961« بیانیه سینمای نوین امریکا » را امضا کرد و در 1962 « شرکت فیلم سازان » را در نیویورک به گونه مشترک پایه گذاشت. چندین فیلم کلارک همچون آثار برجسته هنری شناخته شده اند. او غالبا تدریس می کرد و در سینماها و موزه های نیویورک به سخنرانی می پرداخت. ارتباط (1961) که فیلمی بر پایه نمایشنامه جک گلبراست و به نوازندگان جاز معتاد به هروئین می پردازد اثر برجسته ای در پیدایش جنبش فیلم مستقل نیویورک شناخته می شود. این فیلم پیشگام سبک نوینی بود که واقع گرایی سینمایی گسترده تری را به کار می برد و دستمایه هایش مقولات اجتماعی در قالب فیلم های کم هزینه سیاه و سفید بود. این فیلم همچنین از این دید برجسته است که سازنده اش نخستین آزمون ها در مبارزه موفقیت آمیز برای از میان بردن قواعد نوین سانسورایالت نیویورک را به کار درآورده است. این فیلم همچنین به مانند تفسیری درباره ناکامی های سینما وریته است، مستندی درباره یک شیوه زندگی، اما فیلمی که فیلم نامه اش با دقت بسیار نوشته شده است.

فیلم بعدی بلند او دنیای بی احساس (1964) نخستین فیلمی بود که داستانی درباره دسته های خیابانی سیاه پوست می گفت بدون آن که بر روی اخلاق گرایی هولیوودی تکیه کند و نیز نخستین فیلم تجاری بود که در مکان واقعی یعنی در هارلم فیلم برداری شد. این فیلم بر پایه رمانی از وارن میلر بود.

کلارک همچنین یک مصاحبه نود دقیقه ای به سبک سینما وریته را کارگردانی کرد که گفت و گویی با یک همجنس گرای سیاه پوست بود. این فیلم « سیمای جیسن » (1967) نام دارد و کند وکاو پُر بینشی درباره شخصیت « افراد » به شمار می آید و اثری است که همچنین نشانگر گستره دید و نیزمحدودیت های سبک سینما وریته است. او این فیلم را با تدوین دوازده ساعت مصاحبه فیلم شده پدید آورد. فیلم را مرکز پخش فیلم سازان پخش کرد که کلارک در 1966 خود یکی از پایه گذاران آن بود و در 1970 در پی ناتوانی مالی بسته شد.

کلارک در سال های دهه 1970 و اوائل دهه 1980 به تجربه با اجراهای ویدیویی و به خاستگاه های آموزشی خود در زمینه رقص رو آورد. او گروه تی وی ویدیو اسپیس (فضای ویدیوی تلویزیونی) را در آپارتمان خود در طبقه آخر هتل چلسا پدید آورد. در این گروه ویدیو پردازانی چون اندی گوریان، بروس فرگوسن، دی دی هالک، ویکی پولان، شرایدر باپات، وندی کلارک دخترشرلی کلارک و چند ویدیوساز دیگر عضو بودند. اعضای گروه پیشگام ویدیویی امریکا با نام ویدیو فریکس گهگاه به این گروه می پیوستند که برخی از آنها عبارت بودند از: دیوید کورت، پری تیزدیل، چاک کندی، اسکیپ بلومبرگ، بارت فریدمن و نانسی کین. این گروه در هتل چلسا و در پیرامون آن واقع در خیابان بیست و سوم نیوویرک کار می کردند و اغلب دوربین ها و مونیتورهای چندی در پشت بام یا در راه پله های هتل کار می گذاشتند. مشارکت کنندگان مهمان هتل چلسا، ویوا، آرتور س. کلارک و آنیس واردا بودند. گروه دیدارهایی از کالج ها و مراکز رسانه ای چون باکنل کالج در پنسیلوانیا به عمل می آورد و در آنجا با دانشجویان رشته نمایش و رقص در اجراهای خیابانی گسترده آنها در مرکز دانشجویی و در « سانی کورتلند » به همکاری می پرداخت و در اینجا بود که با دانش جویان هنرهای تجسمی یک دیوار نگاره ویدیویی آفرید. کلارک آموزگاری مشتاق و پشتیبان بود که بر نسلی از فیلم سازان ویدیونگار تاثیر گذاشت. او در سال 1975 استاد « یو سی ال ای » شد و تا سال 1985 در رشته فیلم و ویدیو در این دانشگاه تدریس می کرد.

کلارک در 23 سپتامبر 1997 کمی پس از جشن تولد هفتاد و هشت سالگی اش و در پی جدال با بیماری فراموشی (آلزایمر) در اثر حمله قلبی در گذشت.

فیلم شناسی شرلی کلارک

رقص در آفتاب و در پارک های پاریس (1954).
گاوبازی (1955).
لحظه ای از عشق (1957).
آسمان خراش و « حلقه های » بروکسل (1958).
چرخ و واچرخ پل ها (1959).
زمان ترسناک (1960).
ارتباط (1961).
دنیای بی احساس و رابرت فراست: کشاکش عاشق با جهان (1963).
سیمای جیسن و مردی در نواحی قطبی (1967).
ترنس، یک دو سه و میستریوم، آغاز (1978).
وحشی/عشق (1981).
تانگز( = زبان ها) (1982).
اورنت، ساخت امریکا (1985).

شناسه فیلم ها به انگلیسی

1954- A Dance in the sun & In Paris Parks
1955- Bullfight
1957- A Moment in Love
1958- The Skyscraper & Brussels “loops”
1959- Bridges-Go-Round
1960- A Scary Time
1961- The Connection
1963- The Cool World & Robert Frost: A Lover’s Quarrel with the World
1967- Portrait of Jason & Man in Polar Regions
1978- Trans, One Two Three & Mysterium, Initiation
1981- Savage/love
1982- Tongues
1985-Ornette, Made in America

پیوندها

شرلی کلارک در بانک اینترنتی فیلم