۵/۱۹/۱۳۸۶

مدار راس السرطان

مدار راس السرطان،ائوجنیو پولگوفسکی،مکزیک،2004

مستند در تلویزیون

مدار راس السرطان

11 اوت 2007،کانال تلویزیونی آرته،فرانسه

در دل بیابان سان لویی پوتوزی،واقع در مدار راس السرطان درمکزیک چند خانوارتنگدست به لطف اندک پوشش گیاهی منطقه و جانورانی که در پیرامون آنها یافت می شوند به زندگی خود ادامه می دهند.رامیرو پدر خانواده و اسرائیل پسر کوچک اوکاکتوس های حلقوی را ازخاک می کنند،مارها را می کشند، پرندگان وجوندگان را با تیرکمان شکارمی کنند... برخی حیوانات خورده می شوند و برخی در قفس نگه داری می شوند تا روزی که به بهای چند پزو درکنارجاده فروخته شوند،جاده ای که بیش تر کامیون های سنگین ازآن می گذرند اما گه گاه خودرو توریست ها نیزمی ایستند تا چیزی از آنها بخرند...

مردی بر زمین تفته گام برمی دارد.با تکه چوب بلند ونخی که بر یک سر آن بسته ماری را درمیان بوته ها می جوید. آوای زنگ دارو تهدید آمیز مار بر این صحنه.مرد سرانجام مار را به دام می اندازد و آن را به کمک همسرش در گونی می نهد.

صبحی مه آلود.نمای باز روستا.دراینجا یک یا دو خانوار بیش تر نمی زیند.بانگ خروس ها.روستایی گرمسیری.صدای موتورسیکلتی که می گذرد.

زن مار را به ریسمانی آویخته و با قیچی شکمش را می درد.صدای خنده بچه ها در زمینه.زن پوست مار را به آرامی از تنش می کند.همان روستا. دوچرخه ای از دور می گذرد.نمای بسته چرخ ها و پدال زدن.ادامه پوست کندن.زن تن مار را جدا می کند و می رود. برش به پسرکی بر دوچرخه.تصویری دیگر از او خوابیده بر زمین.پسرکی دیگر. اسرائیل، پسرک نخست،دام کوچکی را که نهاده وارسی می کند.زن پوست مار را خشک می کند.سرمار را قیچی می کند.با چند چوب خشک،پوست مار را پهن و گسترده نگه می دارد تا چروکیده خشک نشود.

نمای درشت دوچرخه،پدال،و قفسی کوچک بر فرمان دوچرخه.پسرک پیاده می شود.قفسی دیگر را در گوشه ای دیگر وارسی می کند.آن را برمی دارد.سایه او و دوچرخه برخاک. زن از خانه بیرون می آید.موتوری از روستا بیرون می رود.همه در نماهای باز و ایستا.پسرک به خانه باز می آید.قفس بزرگ جانوران را درحیاط خانه یکی یکی وارسی می کند.ماری مرده را جلو شاهینی می اندازد.پرنده پنجه می اندازد و مار را می درد.سراغ خوکی می رود.لاک پشتی در گرمای روستا پای کپرکنار جاده جاخوش کرده.زن به کنار جاده می رسد و پوست های خشک شده مارها را که به نخی سرخ بسته از قاب چوبی بزرگی کنار جاده می آویزد.در تصویر، زنی دیگر نیز به همین کار مشغول است.صدای بچه ای در زمینه تصویر.


پسرک در حیاط خانه قفس می سازد.مفتول های سیمی را در چوب می کند و با انبردست آنها را می برد.بچه های خرد سال در پس زمینه خاک بازی می کنند.پوست در آفتاب خشک می شود.زنی به دو جوجه سیاه غذا می دهد.جوجه ها در کارتنی گذاشته شده اند.دست های زن و دهان گرسنه جوجه ها.قفس پرندگان درحیاط خانه.وقت غذای جانوران است. صدای بال بال زدن پرندگان وگذر ماشین ها.




پسربچه درون خانه می رود.نمای بسته پوست های خشک شده مار.پسرک به حیاط می آید و با دوستش تیرکمان بازی می کند.نشانه گیری های دقیق.پسربچه به میان کاکتوس های بلند می آید.پی چیزی است. با تیرکمانی در دست.

پسربچه: -مادرش نیست.

لانه پرنده ای را می کاود.جوجه ای درلانه نفیر می کشد.پیش از این تصویر،برش به پرنده مادر در آسمان.چند مرد جوجه ای را از لانه اش در شاخ های کاکتوس ها برمی دارند و کنار جوجه های چندروزه دیگر می گذارند.پرنده مادر در آسمان.

-این مال منه.بذارش تو ساک.

-این قفس رو 50 پزو خریدم.

جوجه ها را در ساک می گذارند.

-این بزرگ ترین جوجه است.

پرنده ای از سر کاکتوسی می پرد.قفس ها را ترک موتور می گذارند.موتورهایی کهنه و قدیمی.دو موتور دور می شوند. همان ها در جاده.درون خانه.عکس بولدوزری رنگ و رو رفته بر دیوار خانه.برنامه ای تلویزونی که برفکی دیده می شود.پسربه زن های جذاب برنامه خیره شده.چند مدل بلوند وسکسی.تصویر روی بدن و لبهای شان تاکید می کند.پسرک محو تماشا می خندد.قفس پرنده ها و شکار.سه مرد به دور آنها.

-اینجا هیچی پیدا نمیشه.

قفس ها را روی دوش می برند و می گذارند بالای کاکتوس ها و دور می شوند.درهر قفس پرنده ای و طعمه ای است.سه مرد،همانجا.

چانه های گسترده خمیر را درهمین حال روی ذغال ها ی داغ گذاشته اند.نمای باز کاکتوس زار.با پس زمینه کوه ها بر روی موزیک آرام کلاسیک.برش به نمای درشت کاکتوس ها.پسرک قفسی را از درخت پایین می آورد.چند پرنده به دام افتاده اند.چند قناری خوش رنگ.

پسرک قفس بزرگی را زیر پارچه ای از گزند آفتاب دور داشته.می آید و پرنده ای دیگر را در آن رها می کند.نمای درشت پاهای او به قفسی دیگر می رسد.برمی دارد و آن را بر شاخه های درختی می گذارد با تکه سیبی و پرنده ای درون آن.یکی از درهای قفس باز است تا پرنده های دیگر را به درون بکشاند.مردی جوجه ای چند روزه را رها می کند.شاید به کارش نمی آید.یکی دیگر را هم.اما آخری را نگه می دارد.

-این با ما می آد.

موتورها در جاده و قفس جانوران بر ترک آنها.مرد پسرش را جلو نشانده و با هم می روند.تصویر از روی همین موتورسیکلت گرفته شده.به کاکتوسی کوچک و گرد می رسند.پدر آن را ریشه کن می کند.ریشه ها خشک و سفت اند.خاک هایش را می تکاند و کاکتوس را بر می دارد و می رود.آن را ترک موتور می بندد و دوباره راه می افتند.فیلم بردار سوار بر همان موتور.نماهای درشت آینه و اگزوز.

پاهای الاغ هایی که گاری ای را می کشند.عقب گاری همه خانواده جز پدر سوارند.بچه ها و مادر و اسرائیل پسربزرگ خانواده.یکی خواب است.یکی با اسباب بازی هایش مشغول است و اسرائیل به نقطه ای خیره شده و هیجان زده است.


پدر در کاکتوس زار.

پدر: یه چیزی دیدم.

پسر: صدایی شنیدی؟

پدر: اینجاست.جم نخور! روی درخت.گمونم از این طرف رفت.

پسر:سرشو بیرون آورد.یه سوراخ دیگه هم درست کرده.

پسر با تیرکمان نشانه می رود.پدرریشه های خشک کاکتوس را از خاک درمی آورد.

پسر:نگاه کن!نگاه کن!رفت بالا.

پدر:حیوان را می بینم.

پسر:اونجاست!

پدر:دیدمش!

پسر:نگاه کن بعد نشونه بگیر.

هردو با تیرکمان نشانه می روند.حیوان را به دام می اندازند.اره موش سفیدی است.پسر لاشه موش را در دست گرفته ولای درخت ها گام برمی دارد.به سوی پدر می رود و از میوه های کاکتوس خنده کنان می خورد.پدر و پسر در جاده خاکی رو به خانه در گرمای ظهر.

درخانه موش ها را با پیاز تف می دهند.لحظه ای تصویر تلویزیون را می بینیم.تصویری مبهم و برفکی.موش ها در دیگ می پزند.بیرون خانه.لباس های آویخته در باد.شب.آسمان آبی،سکوت آرامش.

پیرزنی با چهره شکسته و غمگین چون شبحی از دل تاریکی سربلند می کند.خطوط چهره اش را نورهای زرد بیرون تابیده از پنجره خانه برجسته تر ساخته.

-اشکم جاری میشه چون زیاد فکر می کنم.زندگی کردن کاری سخت و کمرشکنه.


روز.دیگی برآتش و دود.چند تخم مرغ در آب می جوشند.کپری پای جاده.جوجه ها در پیش زمینه و آن دور مشتریانی که می ایستند.جانوران گوناگون و کاکتوس هایی که به فروش گذاشته شده اند.چند زن در لباس های شهری دور و بر پرندگان یا بازی کنان با آنها.پسرک درجاده به مشتری ها کمک می کند تا خریدهایشان را در ماشین بگذارند.




راننده: اشکال نداره،صندوق عقب رو باز می گذارم چون جا نمیشه.

مرد به یکی از بچه ها:قبلا بهت دو پزو دادم.چی؟نمی شنوم.ببینم تو بلدی با تیرکمون شکار کنی؟آب می خوای؟از پول خبری نیست.

تصویر چند بچه روی خاک.

یکی ازخریدارها: عقاب ندارید؟

-نه.

شاهین چی؟یه عقاب و یه شاهین می خوام.

مشتری ها با هیجان به قفس پرنده ها نگاه می کنند

مرد به همان پسربچه قبلی: حالا هم آب وهم پول داری.

چند تصویر درشت از پرندگان بر زمینه صدای مشتریان و مرد که با همان پسربچه به مهربانی حرف می زند.

مرد:نه نه!شما بچه اید.پول بی پول!

مرد به آنها آب می دهد.

زن به یک مشتری که پوست مار می خرد:خوشبختی میاره.درد و بلا رو دور می کنه

چند تصویر از چک و چانه زدن مشتریان و بازار گرمی فروشنده ها.نماهایی ازپول گرفتن.بچه های خریداران در ماشین ها و برش به کودکان فقیر بدون تاکید خاص.مرد با مهربانی به همه بچه ها دست می دهد وبا آنها شوخی می کند.مشتری ها سوار شده می روند.کامیون های سنگین می گذرند.

-150 پزو.این آخرین قیمتمه.

-120.

تصویر کامیون های سنگین به پرنده ای بال گشوده در آسمان.زنان فروشنده کنار جاده.تاکید بر پوست چروکیده پیرزنی چشم به راه.پوست مارها.چشمان زن.موسیقی آرام و انتظارآلود.بساط را جمع می کنند.شب فرا می رسد.دوکودک در جاده در پی یک توپ.دست های چروک پیرزن.برش به پاهای زنی منتظر.خاک تفته.شاخه های خشک برخاک.می رسد به پرنده ای در بند.شاهینی،که به شاهین های آسمان می نگرد.سایه زنی بر خاک.زنی پای جاده چشم به راه خریداران. کامیون های سنگین می گذرند.زن ایستاده به امید ایستادن خودرویی.زن به سوی کپر بازمی آید.

ائوجنیو پولگوفسکی


Tropique du cancer
Directed by Eugenio Polgovsky
Mexico 2004
55 min

ARTE, France,10 Aout 2007

هیچ نظری موجود نیست: