۵/۲۷/۱۳۸۶

مریض نشو وگرنه

پوستر سیکو،مایکل مور،امریکا،2007

مریض نشو وگرنه...
درباره سیکو ساخته مایکل مور
کارین لویزا بات
محسن قادری

سیکوی مایکل مور با تکه فیلم هایی آغازمی شود که نشان می دهند امریکایی هایی که بیمه درمانی نداشته اند چه بر سر شان آمده.مردی دو انگشتش را درپی رخدادی از دست داده و پول پیوند زدن آنها را ندارد وهمچون سلیمان پیامبر بر سر دوراهی مانده.زنی اشک ریزان عکس های همسرش را نشان می دهد که از سرطان خون مرده و اگر می توانست هزینه های درمان را بپردازد همسرش زنده می ماند.

آنگاه آگهی خنده داری به شیوه مایکل مور می بینیم:بس است دیگر این فیلم ها! این فیلم درباره مردمی نیست که بیمه درمانی ندارند بلکه درباره آنهاست که آن را دارند.همین چرخش موضوعی به فیلم مور تاثیر پدیده وارمی بخشد.آنها که بیمه دارند و آنها که ندارند درقایقی یکسان سوارند(چیزی که به راستی برابر تصویری آن را درپایان فیلم نیز می بینیم). نظام بیمه درمانی امریکا براین پایه است که به مردم گفته شود بازپرداخت هزینه های درمانی شان بسیار ناچیزاست: بیمه چنین کاری می کند.مور با ماموران بیمه های درمانی گفت و گوهای روشن گرانه دارد و آنها توضیح می دهند که به آنها یاد داده شده تا آنجا که می توانند از پذیرش درخواست های خسارت سرباز زنند.

سیکو همچون جستاری خلاقه وجنجالی که می خواهد نشان دهد نظام بیمه درمانی امریکا تا چه اندازه دیوان سالارانه، فریبکارانه و پوسیده است،فیلمی بس توانمند وبجاست.این فیلم پیامدهای منطقی این باور را به نمایش گذارد که« بیمه حق نیست»،این شعاری بود که یک دهه پیش دانش جویان رشته پزشکی دانشگاه شیکاگو دراعتراض به بازنگری های احتمالی کنگره در نظام بیمه درمانی این کشور سر داده بودند.


لبخندها و گل ها در انگلستان

همچون دیگر فیلم های مایکل مور این فیلم نیز می کوشد ذهنیت نهفته درپس مشکل را به هم ریزد.فیلم اوبیش تر کوشش برای ازمیان برداشتن باورها و پیش پنداشت های امریکایی ها درباره کشورهایی چون کانادا،فرانسه و انگلستان است که خدمات درمان دولتی و فراگیر دارند.به خلاف باورهمگانی،شهروندان این کشورها نه تنها با خدمات درمان همگانی از همتایان امریکایی خود آرامش بیش تری دارند که همچنین خدمات درمانی اشان اگر برتر نباشد دست کم بهتر است.همان گونه که مور تاکید می کند کانادایی ها سه سال بیش ترعمرمی کنند ومرگ ومیرکودکان دراین کشوربسیار کم تر است. مورحتی پزشکان پول دوست را نیز از نظر دور نمی دارد: پزشکان کانادایی حتی دو اتومبیل شخصی دارند!

با این همه سیکو کاستی های آشکاری دارد و این چیزی بود که منتقدان جشنواره کن نیز به آن اشاره داشتند و معتقد بودند این چیزی نیست که به هنگام نمایش آن در 29 ژوئن 2007 برکسی پوشیده بماند.

نخستین کاستی فیلم این است که مور برای آنکه خدمات درمان دولتی را امید بخش و درخشان جلوه دهد آگاهانه از برخی حقایق چشم می پوشد.روزنامه نگاران کانادایی هنگام مصاحبه مطبوعاتی مور درکن اعتراض داشتند که وی در این باره نادرست می اندیشد و درکانادا برای رفتن پیش پزشک باید مدت ها انتظار کشید.این موضوع آن گونه که مور در ورود سرزده به سالن انتظار مطبی در تورنتو نشان می دهد چندان هم آسان و بی دردسر نیست.یک روزنامه نگار کانادایی از روی دلسوزی به اومی گفت:« آخرمایکل چرا چرا چرا بزرگ نمایی می کنی؟ نیازی نیست نشان دهی که نظام ما 100 درصد بی نقص است.این تو را درمعرض حمله قرار می دهد!مراقب خودت باشید! سال هاست دارم این را به تو می گویم!»

در راستای همین موضوع جای پرسش دارد که چرا مور کوبا را پرچمدار نظام درمان برتر نشان می دهد؟کشوری که نظام های چپ و راست آن را کشوری می دانند که شهروندانش چنان نگون بخت اند که ازخارجی های نشسته در زیر درخت از بیم جاسوس بودن شکایت می کنند.درست است،این فیلم با فرار پرخطر درقایقی به سوی کوبا پایان می یابد، مور سه امدادگر رهیده از رخداد یازده سپتامبر را که توان پرداخت هزینه های درمان خود درامریکا را ندارند بر قایق سوار می کند تا از پزشکان گوانتانامو تقاضا کند این قهرمانان امریکایی را نیز به مانند زندانیان« تروریست»که در آنجا نگهداری می شوند درمان کنند.

تازگی خیره کننده این پایان،از سیکو شاهکاری پراحساس می سازد؛دراینجا امدادگران بازرسته از رخداد یازده سپتامبر را می بینیم که به جای گوانتانامو دربیمارستانی دولتی درکوبا به نحو احسن بستری می شوند.این موضوع مور را بار دیگر در معرض حمله قرار می دهد.چرا چوب لای چرخ امریکایی ها می گذاری؟ مور با کعبه آمال نشان دادن کوبا به عنوان کمونیست خیانت کار مورد انتقاد قرار می گیرد واین درحالی است که حتی کمونیست ها هم آرمان های کوبا را قبول ندارند.


موربا آن کلاه بیس بال درغرفه امریکا درکن ایرادهای فیلم اش را با صداقت وزیرکی خاص خود پذیرفت.او یکی از چند -و در واقع تنها-کارگردان کن بود که با روزنامه نگارانی که دائم می پرسند«می توانم ازتون سوالی بپرسم؟» ارتباط صادقانه داشت.این شیوه ارتباط که بسیاری از چهره های سرشناس کن از آن می پرهیزند تا از ارتباط آزاردهنده با مخاطبان جشنواره دوری کنند نکته ای است که باعث می شود مور با موضوع های فیلم هایش نیز راحت ارتباط برقرار کند.مور دوست دارد مجادلات اش زنده باشد.

استدلال او این است:


« من فیلم می سازم.کتاب نمی نویسم.من باید حرفم را در 108 دقیقه بزنم.چیزی که شما ساده انگاری می خوانید من شیوه بسیارمناسبی برای گفتن داستان می خوانم که ملال آور هم نیست.آیا آن روزنامه نگار کانادایی که آن روز می گفت چهار ساعت منتظر رسیدن اورژانس برای مادر 98 ساله اش بوده راست می گفت؟وقتی من با او صحبت کردم پذیرفت که این ناشی ازحق اولویت درمان بوده وبرای همین کاری از دستش برنمی آمده.موضوع واقعیت نداشت.گمانم شما روز نامه نگاران کانادایی درباره اتلاف وقت درکانادا چیزهایی می گویید اما حقیقت ناگفته می ماند- حقیقتی که وقتی من ته و توی اعتراض های تان را درمی آورم روشن می شود!»


از اینها گذشته،فیلم فیلم است:

«وظیفه من این نیست که سیاست گذاری کنم.من فیلم سازم و فیلم می سازم.کتاب نمی نویسم. دوست دارم درباره فیلم ساز بودن و روند ساخت فیلم صحبت کنم.من کتاب نمی نویسم.فیلم می سازم.من درباره حقایق فیلم خیلی مواظبم.حقایق بی نقص اند.حقیقت حقیقت است.اگر می گویم 50 ملیون نفر بیمه درمانی ندارند دارم حقیقیتی را به شما می گویم.9 ملیون کودک بدون بیمه اند،این یک حقیقت است.اما اگرمی گویم بیمه درمان خصوصی باید برچیده شود این نتیجه ای است که من به آن رسیده ام،یعنی دارم عقیده ام را بیان می کنم.فکر می کنم من وگروهم در بررسی حقیقت کارمان را به خوبی انجام داده ایم،کاری ندارم که شما مطالب تان را چگونه می نویسید.ازمن به ندرت شکایت می شود.برادر بمب گذار فیلم بولینگ برای کولومباین یک بار ازمن شکایت کرد،همین.باورکنید اگر درفیلم هایم چیزی گفته بودم که نادرست بوده همه از همه سو به من حمله می کردند.اما کسی چیزی نگفته.منتقدان تنها راهی که برای حمله به من دارند این است که به جای حقایق،عقاید مرا زیر سوال ببرند.»

حقایق حقایق اند اما نقل داستان چیزی است که او طرحش را می ریزد.مور درباره دستکاری های آگاهانه موضوع برای جلب توجه مخاطبان فیلم اش بسیار راحت برخورد می کرد.من اعتراض داشتم که تصویری که او از فرانسه به دست می دهد استوار به ارزش های مصرف گرایانه امریکاست-برای نمونه طرح موضوع به گونه ای که زندگی یک فرانسوی میانه حال بسیار سطح بالاتر و مرفهانه تر ازآنچه هست دیده شود.چرا؟ اگر اوبا خود خواهی امریکایی مخالف است چرا ازهمین ارزش های امریکایی بهره می گیرد تا تصویری خوش آب و رنگ ازکشوری خارجی به دست دهد درحالی که لحن فیلم اش نفی کننده همین ارزش هاست؟چرا او یک خانواده «میانه حال» پاریسی را نشان می دهد که با 8000 یورو در ماه زندگی می کنند درحالی که چنین درآمدی چهار برابر درآمد میانگین در فرانسه است؟چرا او پزشکی را نشان می دهد که دو اتومبیل در شهری دارد که من خود می دانم بیش تر مردم طبقه« واقعا» متوسط آن حتی یک اتومبیل هم ندارند؟

پاسخ مور:

« این فیلم همان گونه که درآغاز آن می گویم موضوع اصلی اش فقر نیست.من می خواستم امریکایی های طبقه متوسطی را طرف خطاب قرار دهم که فکر می کنند همه چیز روبراه است.می خواستم مردم کشورهای دیگری را نشان دهم که قابل مقایسه با مخاطب طبقه متوسط امریکایی این فیلم باشند.می خواستم یک پزشک طبقه متوسط را نشان دهم. می خواستم مخاطبان امریکایی خودشان را دراین تصویر ببینند.خواهرخود من در کالیفرنیا معلم مدرسه است و 4هزار دلار می گیرد.یعنی نیمی ازمبلغ 8000 دلار.می پذیرم که این فیلم درباره آدم هایی که همیشه ازشان دفاع می کنم نیست.»

درگفت و گویی در این فیلم با امریکایی های« معمولی»خارج نشین،یکی از دانشجویان پیشین ام به نام کاترین که در دانشگاه امریکایی پاریس درس می خواند را دیدم که از دانشگاه های بسیار گران پاریس با شهریه سالانه 40 هزار یوروست ونه تنها فرانسوی ها که هیچ خارجی معمولی در فرانسه توان پرداخت هرینه های آن را ندارد.

مور با ایرادهایی که به پایان فیلم اش می گیرند زیاد موافق نیست.برای نمونه آنجا که مور هزینه درمان همسر یکی از مخالفان شخصی و پدیدآورنده وبسایت «موربان»MooreWatch را مخفیانه با فرستادن چکی بی نام و نشان به مبلغ دوازده هزار دلار تامین می کند. این عمل آشکارا خیرخواهانه پیش و بیش ازهرچیز یادآور ترفند انداختن توپ درزمین حریف است ، یعنی ایفای نقش جانماز آبکشی که دست بالا می گیرد تا پس نیفتد.موراین موضوع را نمی پذیرد ومی گوید این کار را تنها از سرخیرخواهی انجام داده و درپی هیچ منظور یا نفع شخصی یا استفاده بعدی ازآن در فیلم اش نبوده.والبته می بینیم که دراین مورد خیلی خوب هم به عهدش وفا کرده!


با وجود حملات بسیاری که به این فیلم شد این اثر درجشنواره کن خوش درخشید و یکی از بهترین فیلم های به نمایش درآمده امسال بود.فیلم آوازه جهانی یافت و ارزش ساختن داشت.مور می گوید: «50 ملیون نفر بدون بیمه درمانی زندگی می کنند و این آشکارا بی عدالتی است.»بگذریم که آنهایی هم که این بیمه را دارند گاه نمی توانند به درستی از آن بهره مند شوند.




سیکو تنها برای مخاطب طبقه متوسط امریکایی ساخته نشده. روزنامه نگاران اروپایی با دیدن این فیلم به خود می گویند: «این فیلم برای ما روشنگرانه است.ما دگرگونی های ژرف در نظام خدمات درمانی خود درآلمان،هلند،و فرانسه دوران سرکوزی را می بینیم و این فیلم هشداری به ماست که راه امریکایی ها را نرویم.چیزی که به سر امریکایی ها آمده می توانست به سر ما بیاید و این نکته ای هراس آور است.»

مور درباره گوانتانامو

دولت بوش دارد درباره امدادگرانی که با ما به گوانتانامو آمدند بررسی می کند.برایم عجیب بود که چرا باید درباره این امدادگران تحقیق کنند.آنها برای درمان به آنجا رفته بودند.جدا شرم آور است.می خواهم این راعلنا اعلام کنم.بیایید درباره من تحقیق کنید،درباره این فیلم تحقیق کنید،اما این آدم ها را به حال خود بگذارید.من نمی توانم بگویم چطوربه آنجا رفتیم.ما در اکتبرگذشته ابتدا ازدولت بوش تقاضای همکاری کردیم.آنها مرتب قرار را عقب می انداختند.بالاخره شش ماه بعد در ماه مارس تصمیم گرفتیم به صورت روزنامه نگار برویم آنجا.هر روزنامه نگار یا مسئولی در این زمینه می تواند به آنجا برود.بنابراین ما به طورقانونی به آنجا رفتیم.آنها نمی دانستند که ما با قایق به آنجا می رویم.

وقتی به کوبا رسیدیم،برای امدادگران همان خدمات درمانی را درخواست کردیم که درگوانتانامو[به زندانیان] ارائه می شود.می توانستیم این امدادگران را به تک تک پایگاه های نظامی امریکا درسراسرجهان ببریم.تصمیم نداشتیم به کوبا برویم.نه،این فیلم تبلیغ کوبا نیست. کوبا نظام درمانی بسیارخوب و چه بسا بهترین نظام درمانی در جهان سوم را دارد. حتی وقتی دوربین خاموش بود پرستاربازهم به بیماران اش خوب رسیدگی می کرد.بیماران کوبایی که ما با آنها مصاحبه کردیم همان خدمات درمانی را گرفته بودند که امدادگران ما دریافت کرده بودند.اگربا این امدادگران صحبت کنید متوجه می شوید چه اندازه بابت خدماتی که دریافت کرده اند سپاس گذارند».

مور درباره فرانسه

درباره نظام درمان فرانسه حرف من این بود که آنجا یک مشکل وجود دارد،اینکه فرانسوی ها زیر بار مالیات اند. امریکایی ها دوست ندارند مالیات بدهند و من از این بابت آنها را مقصر نمی دانم.آنها چه چیز دریافت می کنند؟ما نظر دولت را در اداره بیمارستان دوست نداریم.در فرانسه و بریتانیا مالیات دهندگان نتایج عینی می بینند،درحالی ما چنین چیزی نمی بینیم.اگر امریکایی ها واقعا چنین نتایجی ببینند علاقمند می شوند که مالیات بدهند.ما امریکایی ها باید ذهنیت خود را تغییردهیم.آیا ما دوست داریم درصف بایستیم تا همه بتوانند در خدمات درمانی سهیم شوند؟نه.من نمی خواهم در صف بایستم.من این خدمات را همین الان می خواهم.فکر نمی کنم این ذهنیت گرهی از کار ما گشوده باشد. فکرمی کنم ما باید چطور سهیم شدن را یاد بگیریم.می گویند امریکا کشوری مسیحی است.من دوست دارم این را ببینم.هرچه بیس تربه این برسیم مردم آسوده ترخواهند بود.

مور درباره کانادا

بله من نگاه مثبت و امیدبخش به کانادا دارم.من امریکایی ام.بچه ها شانس بهتری برای زندگی در کانادا دارند،مردم آنجا سه سال بیش تر[از ما]زندگی می کنند.چیزی که می گویم اشکالش کجاست؟تعجبم چرا نمی توانید با صراحت بگویید یک امریکایی پیدا شده که کانادا را تحسین می کند!چرا درباره این موضوع مهم ترحرف نزنیم که کانادایی ها همه با هم تصمیم گرفتند که سلامتی یک حق است و حرف من این است که ما باید از این درس بگیریم.ما درامریکا مدام به این فکر می کنیم نظام درمانی کانادا چقدر وحشتناک است،چقدرباید انتظار کشید،چقدرآدم ها روی برانکاردر راهرو بیمارستان ها می میرند. بله این تبلیغات را هر روز توی گوش تان فرو می کنند و حالا به فردی برخورده اید که می گوید من این طور فکر نمی کنم،فکر نمی کنم اوضاع این قدرها بد باشد!فکر می کنم اساسا خیلی هم خوب است. بله مشکلاتی هست.در فیلم هم آنها را می بینیم.

مور درباره خودش

انتقادها نومیدم نمی کند.این انتقادها همیشه هست.تحملش را دارم.این نوع کار کردن را هیچ وقت کنار نمی گذارم


۵/۲۱/۱۳۸۶

اسکارهای مستند

هارلن کانتی،امریکا
باربارا کاپل،1976،امریکا

اسکارهای مستند
محسن قادری
بخش نخست

از دهه 1940 تا دهه 1980

جایزه اسکار یکی ازمهم ترین جوایزجهانی است که هر ساله به یک مستند بلند داده می شود.

جایزه بهترین فیلم بلند مستند قاعدتا یکی ازموضوعات بحث انگیز دراعطای جوایز اسکار است.آکادمی اسکار بسیاری از فیلم هایی که امروزه تاثیر گذارترین و به لحاظ تحلیلی شناخته ترین آثارمستند به شمارمی آیند را در دوره خودگزینش ننمود.برخی از مهم ترین این فیلم ها خط نازک آبی(ارول موریس،1988)،من و راجر(مایکل مور،1989)، و آرزوی حلقه(استیو جیمز،1994)بود.فیلم آخر درباره دو پسردبیرستانی امریکایی و آرزوی بازیکن حرفه ای شدن آنها در رشته بسکتبال است.بحث ها پیرامون این فیلم،آکادمی را واداشت تا شیوه رای گیری برای گزینش بهترین مستند را دگرگون سازد. خواه این دگرگونی ها سودمند بوده یا نه هنوزهم این بحث ها به جای خود باقی است، به ویژه هنگامی که فیلم Grizzly Man (ورنرر هرتزوگ،2005)که مستندی قوی است و از سوی بسیاری از منتقدان در فهرست ده فیلم برتر جای داشت کاندیدای اسکارنشد و حتی درفهرست 15 فیلم برتر خود آکادمی هم جای نگرفت.این فیلم به زندگی و مرگ تیموتی تریدول،بومگرا و پرورش دهنده خرس نایاب قهوه ای می پردازد و ازتصاویر گرفته شده با دوربین خود او و هم زیستی اش با خرس ها پیش از کشته شدنش و گفت و گوهایش با مردمی که او را می شناختند یا با او همکاری داشتند بهره می برد. حذف این فیلم دراصل به خاطر یکی از اصول آکادمی بود که برپایه آن فیلم های مستند ساخته شده از روی مواد بایگانی را به مسابقه نمی گذاشت.



افزون براین،بحث پخش تلویزیونی نیز درفرایند گزینش فیلم های اسکار مستند نقش دارد.فارنهایت 911 ساخته مایکل مور که در زمان خود پرفروش ترین فیلم مستند شناخته شده بود به اسکارمستند راه نیافت زیرا مور ناگزیر بود فیلمش را پیش از انتخاب 2004 در تلویزیون نمایش دهد.نکته متناقض آنکه «بازهم کودک گمشده دیگر» ساخته جان زاریتسکی، برنده سال 1982 اسکارمستند،با تدوین تصاویر بایگانی ای ساخته شده بود که وی برای برنامه تلویزیونی روزنامه نگاری پژوهشی کانادا به نام«ایالت پنجم » فیلم برداری کرده بود.






آنچه درپی می آید معرفی و مرور فیلم های مستند برگزیده اسکار از آغاز تا امروز ست

برندگان و کاندیداهای اسکار مستند از آغاز تا امروز

فهرستی که درپی می آید برپایه آراء آکادمی اسکار و سال دریافت جایزه گردآوری شده است(یعنی سالی که این فیلم ها پس ازتایید وپذیرش آکادمی به نمایش درآمده اند).درعمل،با توجه به پخش محدود مستندها،این فیلم ها چه بسا در سال ها و سالن های مختلف به نمایش درآمده باشند.یعنی گاه سال ها پس از پایان مراحل تولیدشان.

سال های دهه 1940

در 1942 تنها یک دسته بندی برای فیلم های مستند و چهار برنده وجود داشت:

نبرد میدوی ،(جان فورد1942)

این فیلم مونتاژی از تصاویر رنگی نبرد میدوی با صدای گویندگانی چون دانالد کریسپ، هنری فوندا و جین دیرول است.در نبرد میدوی درجنگ جهانی دوم، نیروهای امریکایی درکارزار با نیروهای ژاپن به پیروزی رسیدند.

خط مقدم کوکودا

یک فیلم تبلیغاتی استرالیایی محصول 1942 به تهیه کنندگی هیات اطلاعات و اخبار استرالیا و « سینه ساوند پروداکشن لیمیتد».این فیلم یکی ازچهار برنده بهترین مستند اسکار و نخستین فیلم استرالیایی برنده این جایزه است.این فیلم را عکاس استرالیایی دامین پری یر فیلم برداری کرد.

مسکو دوباره حمله می کند

مستند جنگی شوروی ساخته 1942.برنده اسکار،برنده جایزه بهترین مستند سال 1942 ازهیات ملی نقد فیلم نیویورک وبرنده جایزه بهترین فیلم حقایق جنگ ازانجمن منتقدان نیویورک.کارگردانان آن: لئونید وارلاموف و ایلیا کوپالین.


از 1943 دو دسته بندی برای برگزیدن مستند وجود داشت(مستند بلند و کوتاه).

پیش درآمد جنگ

پیش درآمد جنگ نخستین فیلم ازمجموعه فیلم های تبلیغات جنگی فرانک کاپرا با نام چرا می جنگیم است.



پیروزی صحرا

این فیلم که وزارت اطلاعات بریتانیا آن را تهیه کرده به نبرد متفقین علیه ارتشبد اروین رومل و نیروهای آلمانی موسوم به «افریکا کارپز» می پردازد.این مستند نبرد اروین رومل با ارتشبد برنارد مونتگومری را ازهنگام شکست آلمان در« ال آلامین» تا تریپولی پی می گیرد.همچون دیگر بخش های مجموعه چرا می جنگیم اثر فرانک کاپرا این فیلم نیزبیش از همه بر تصاویر بایگانی بدست آمده از آلمان ها استوار است.بسیاری از سکانس های شناخته شده این فیلم سپس درشبکه تاریخ(هیستوری چنل) و A & E به کار گرفته شدند.کارگردان این فیلم دیوید مک دانلد است که فیلم دیگری شبیه این به نام « پیروزی برمه» را نیز ساخته است.

نسخه کامل فیلم در گوگل ویدیو_بخش نخست
نسخه کامل فیلم در گوگل ویدیو_بخش دوم




بانوی جنگجو

این فیلم جنگی و تبلیغی را نیروی دریایی امریکا در 1944 ساخت. داستان این فیلم پیرامون زندگی دریانوردانی است که برعرشه یک ناو هواپیما بر بی نام و نشان-« بانوی جنگجو»- زندگی می کنند.معروف است که جنگ 99 درصد انتظار کشیدن است.تقریبا نیمی ازاین فیلم به بررسی جزییات ملال آور زندگی برعرشه ناو هواپیمابر درگذار از کانال پاناما به اقیانوس آرام و سرانجام رسیدنش به جزیره مارکوس می گذرد.

پس از رسیدن ناو به این جزیره،ماموران اطلاعاتی گزارش می دهند که ناوگانی از کشتی های ژاپنی در Trukنزدیک جزایر کارولین گرد آمده اند.بدینسان،بانوی جنگجو و برخی از نیروهایش به ماموریت « ضربت و گریز» اعزام می شوند تا حمله آنها را خنثی کنند و به جزیره مارکوس بازگردند بدون آنکه کوششی برای فرود به عمل آورند.پس از آنکه ناو از این ماموریت بازمی گردد به آب های بیرون جزایر ماریانا فرستاده می شود و در نبرد مشهورturkey shoot در ماریانا شرکت می جوید.در پایان،برخی از سربازانی که در فیلم نمودار شده اند باردیگر به ما معرفی می شوند و گوینده یادآورمی شود که کدامین شان در این نبرد کشته شده اند.

ارزش این فیلم در کاربرد تصاویر تکنی کالر است که با « دوربین های جنگی» گرفته شده اند،دوربین هایی که به هنگام نبرد می توان آنها را مستقیما بر روی توپ های دریایی نصب کرد.این کارجلوه ای بس واقعی به تصاویراین فیلم بخشیده است.از آن سو،پی گیری زندگی برعرشه ناو و زندگی روزمره کارکنان آن و پرداختن به تجربیات دریانوردان ازنام نویسی درارتش تا زندگی سخت سربازی،نبرد و مرگ برخی ایشان ازدیگر نمودهای این فیلم است.به دلیل محدودیت های جنگی، نام این ناو هواپیمابر به« بانوی جنگجو» تغییر یافت.تنها پس ازجنگ بود که نام اصلی آن فاش شد:

USS Yorktown (CV-10)


افتخار واقعی

این فیلم محصول مشترک اداره اطلاعات جنگ امریکا و وزارت اطلاعات بریتانیاست و پیروزی در جبهه غرب از نورماندی تا فروپاشی رایش سوم را مستند می سازد.گرچه بسیاری از افراد درساخت این فیلم سهیم بوده اند اما معمولا کارول رید فیلم ساز بریتانیایی کارگردان آن شناخته می شود.دراین فیلم این عبارت تبلیغی به چشم می خورد:« حکایت پیروزی شما...به نقل ازفاتحان آن».

اهمیت این مستند درکاربرد روایت های چندگانه اول شخص درگفتار متن آن است.تا پیش از این،گفتار تنها از زبان سرباز امریکایی یا بریتانیایی روایت می شد اما دراینجا یک کانادایی،یک عضو جنبش مقاومت فرانسه، یک خانواده پاریسی،یک مسلسسل چی تانک از خاستگاه افریقایی امریکایی و چندین و چند راوی زنانه چون پرستار و چند عضو روحانی نیز به گفتار افزوده شده اند.فیلم را ژنرال دوایت د آیزنهاور فرمانده کل نیروهای متفقین در اروپا معرفی می کند وسپس بسیاری افراد دیگر ازجمله ژنرال جورج اس.پاتن درآن نمودار می شوند.

نسخه کامل این فیلم درگوگل_بخش نخست
نسخه کامل این فیلم درگوگل_بخش دوم
نسخه کامل این فیلم درگوگل_بخش سوم

1946(فیلمی انتخاب نشد.)

1947 تعیین شده برای مرگ
اطلاعاتی درباره این فیلم یافت نشد.

1948 سرزمین رازآمیز
اطلاعاتی درباره این فیلم یافت نشد.

1949 سپیده دم اودی Udi
اطلاعاتی درباره این فیلم یافت نشد.

سال های دهه 1950

1950تیتان:سرگذشت میکل آنژ
اطلاعاتی درباره این فیلم یافت نشد.

کن-تیکی

کن-تیکی مستندی نروژی درباره سفر پژوهشی کن-تیکی به سرکردگی کاشف و نویسنده نروژی تور هیردال در1947 است که در1950 به نمایش درآمد.این فیلم دربیست و چهارمین دوره اسکار،بهترین جایزه مستند را به سال 1951 دریافت داشت.این تنها فیلم بلند درتاریخ سینمای نروژ است که جایزه اسکار گرفته.

1952: دریای پیرامون ما
درباره این فیلم اطلاعاتی یافت نشد.

صحرای زنده

مستندی محصول سال 1953 است که شرکت والت دیسنی ساخت و زندگی روزانه جانوران صحرای جنوب غرب امریکا را نشان می دهد.این فیلم را جیمزآلگار،وینستون هایبلر،جک موفیت، و تد سیرز نوشتند و الگار آن را کارگردانی کرد.گوینده این فیلم هایبلراست.در سال 2000 کتابخانه کنگره امریکا این فیلم را دارای« ارزش فرهنگی» خواند و آن را برای نگهداری در بایگانی ملی فیلم برگزید.

1954: مرغزار رو به زوال

مستندی تولید شرکت والت دیسنی.

هلن کلر بازیگر سرگذشت خویش

این فیلم(با نام دیگر« شکست ناپذیر»)مستندی درباره زندگی هلن کلر است که در1954 ساخته شد.این فیلم از خود هلن کلر و همچنین از بسیاری تصاویر بایگانی دیدار او با دوایت آیزنهاور،مارتا گراهام و دیگران و همچنین از یادمان های شخصی او بهره می برد.بیش ترصحنه های فیلم در پیتزبورگ(پنسیلوانیا)فیلم برداری شده.


جهان خاموش

جهان خاموش که نام فرانسوی آن « le monde du silence»است مستندی فرانسوی به نمایش درآمده در سال 1956 است که عکاس نامدار فرانسوی ژاک ایو کوستو با همکاری لویی مال جوان ساخت.جهان خاموش یکی ازنخستین فیلم های رنگی فیلم برداری در زیر آب برای نشان دادن ژرفای اقیانوس است.عنوان این فیلم برگرفته از کتابی است که کوستو به همین نام در 1954 انتشار داد.فیلم برعرشه کشتی کالیپسو ساخته شد.کوستو و گروه غواصانش 25 کیلومترفیلم در زمانی دو ساله در دریای مدیترانه، دریای پارس،دریای سرخ، واقیانوس هند گرفتند که تنها 2.5 کیلومتر از این فیلم ها در نسخه نهایی به کار رفت.

این فیلم درپی آسیب هایی که این گروه فیلم سازی به زیستبوم وارد ساخته بود با انتقاداتی روبرو شد.در یکی از صحنه های فیلم کارکنان کشتی کالیپسو گله کوسه ها را که به سوی لاشه نهنگی کشیده شده اند کشتارمی کنند.درصحنه ای دیگر،کوستو در نزدیکی دیواره مرجانی دینامیت به کاربرد تا تصویر کامل تری از زندگی دریایی نهفته براین دیواره مرجانی به دست دهد.کوستو سپس ازکوشندگان زیستبوم های دریایی شد و حتی از سوی تد ترنر« پدرجنبش زیست محیطی» لقب گرفت.

جهان خاموش نخستین مستند از دو مستند کوستوست که که اسکار بهترین مستند را دریافت داشت.مستند دوم جهان بی آفتاب که در 1964 ساخته شد نخستین کوشش بلندپروازانه برای آفریدن زیستگاهی بود که انسان بتواند آنجا در کف دریا زندگی و کار کند.جهان خاموش همچنین برنده نخل طلای جشنواره کن 1956 شد و تنها مستندی بود که تا پیش از فیلم فارنهایت 911 اثر مایکل مور(جشنواره کن 2004) برنده این جایزه شده بود.

برای آگاهی بیش تر دربار این فیلم بنگرید
جهان خاموش ژاک کوستو


آلبرت شوایتزر

مستند ی آلمانی محصول 1957 ساخته جروم هیل که به زندگی آلبرت شوایتزر،خداشناس،موسیقی دان،فیلسوف و فیزیک دان آلزاسی برنده جایزه نوبل 1952 می پردازد.


بی کران سپید

این فیلم را شرکت دیسنی در 1958 ساخت.اهمیت این فیلم در تصاویر پرشکوه وگسترش افسانه خودکشی لمینگ یا موش قطبی است.این فیلم را جیمز آلگار کارگردانی کرد و گفتار آن را وینستون هایبلرخواند.این فیلم درمکان های واقعی در کانادا درطی سه سال فیلم برداری شد.بی کران سپید صحنه ای را درخود دارد که ظاهرا می خواهد مهاجرت گله ای از موش های قطبی را نشان دهد.این صحنه با جهش مرگ زای موش ها به درون اقیانوس قطبی به پایان می رسد.واقعیت این است که کل این سکانس بازسازی و ساختگی است و نشانگر رفتار واقعی موش های قطبی نیست.

درحقیقیت این مهاجرت به هیچ رو رخ نمی دهد.این سکانس را جیمز آر.سیمون در آلبرتای کانادا فیلم برداری کرده که که هیچ موش قطبی در آن(و در اصل در هیچ اقیانوسی) یافت نمی شود.برای آفریدن این صحنه،فیلم سازان موش های قطبی خریداری شده از بچه های اسکیمو در مانیتوبا را در این صحنه به کار گرفته بودند.چندین وچند موش قطبی بر روی میزی چرخان و بزرگ پوشیده از برف رها شده و از زوایای گوناگون فیلم برداری شده بودند تا این مهاجرت انبوه به تصویر کشیده شود.در پایان این صحنه باشکو(!) موش های به دام افتاده گله گله از روی صخره ای به درون دریا رانده می شدند.گوینده دراینجا به ما یاد آوری می کند که موش های قطبی خود را به دریا می افکنند تا خودکشی کنند.نسل بچه مدرسه ای هایی که با دیدن فیلم های حیات وحش دیسنی از تلویزیون بزرگ می شدند افسانه خودکشی موش های قطبی را تا امروز زنده نگه داشته اند.

برای آگاهی بیش تر دراین باره بنگرید
بی کران سپید
این فیلم در یو تیوب


سرنجتی نباید بمیرد

مستندی آلمانی درباره پارک ملی سرنجتی در تانزانیا به کارگردانی برنهارد گرزیمک.فیلم بردار این فیلم مایکل گرزیمک هنگام فیلم برداری این کارمستند جان باخت.

سال های دهه 1960

اسبی با دم پرنده

مستندی درباره شرکت فیلم سازی دیسنی که در سی و سومین دوره اسکار برنده بهترین مستند شد.

آسمان بر فراز سر وگل و لای در زیرپا

عنوان فرانسوی این فیلم «آسمان و گل و لای»است.

روباه سیاه: ظهور و سقوط آدولف هیتلر

مستندی ساخته 1962 به کارگردانی لویی کلاید استومان که ظهور و سقوط آلمان نازی را به تصویر می کشد.

رابرت فراست: کشاکش عاشق با جهان

مستندی ساخته 1963 به کارگردانی شرلی کلارک و با شرکت رابرت فراست شاعر امریکایی.


جهان بی آفتاب

دومین مستند ایو کوستو محصول 1964(عنوان فرانسوی:« le monde sans soleil).این دومین فیلم کوستو پس از فیلم جهان خاموش،جایزه اسکار بهترین مستند را برایش به ارمغان آورد.این فیلم نشان گر ایده کوستو برای آفریدن فضایی مناسب برای زندگی انسان در زیر آب است.

سرگذست الئنور روزولت

مستندی درباره زندگی آنا الئنور روزولت رهبر برجسته امریکایی و نخستین بانوی کوشای امریکایی درمیانه سال های 1933 تا 1945 که درتبلیغ سیاست معامله جدید همسرش فرانکلین د.روزولت و به عنوان وکیل درتقویت حقوق مدنی نقش فعال داشت.

بازی جنگ

بازی جنگ فیلمی تلویزیونی محصول 1966 درباره جنگ اتمی است.این فیلم را پترواتکینز برای برنامه « نمایش چهارشنبه» بی بی سی نوشت،کارگردانی و تهیه کرد که مجموعه درام منتخبی درفاصله 1964 تا 1970 بود وبه تاثیر حمله اتمی شوروی بر بریتانیا می پرداخت و موجب نگرانی ها درون شبکه بی بی سی و دولت شده بود.این فیلم برنامه ریزی شده بود تا در 6 اوت 1966 ( سالگرد حمله اتمی به هیروشیما)پخش شود اما تا سال 1985 پخش نشد و در این زمان از سوی مسئولان شبکه بی بی سی اعلام شد که« قضاوت بی بی سی این بوده که تاثیراین فیلم بررسانه تلویزیون بسیار دهشتناک است». پیش از آنکه بی بی سی نسخه ویدیویی این فیلم را پخش کند مردم نسخه های تهیه شده به وسیله کارگردان آن را تماشا می کردند.این فیلم در سال 1966 اسکار مستند را به دست آورد.

این فیلم 50 دقیقه ای که سیاه و سفید ساخته شده از سبک برنامه های خبری امروزی،گفتار متن، و مصاحبه با« مردم کوی و برزن» پیروی می کند.این فیلم یک دوره 4 ماهه تا روز حمله اتمی فرضی را دنبال می کند.









جوخه اندرسون

(عنوان فرانسوی: La Section Anderson) مستند شناخته شده ای ساخته پیر شوئندورفر درباره جنگ ویتنام است.

در تابستان 1966،پیر لازارف کارگردان برنامه خبری فرانسه موسوم به « فرانس سوآر» (=اخبار شبانگاهی فرانسه) و تهیه کننده شبکه دولتی ORTF به پیر شوئندورفر،گزارشگر و کارگردان فیلم های مستند جنگی پیشنهاد داد که مستند جنگی« ناتمام» خود را که در 1954 آغازبه ساخت کرده بود تکمیل کند.شوئندورفر در این سال جنگ هند و چین را برای بخش سینمایی ارتش فرانسه موسوم به SCA پوشش می داد.وی در ستاد دین بین فو به فیلم برداری از نبرد میان نیروهای «اتحاد فرانسه» و « ویت مین» مشغول بود که نیروهای فرانسوی به محاصره درآمدند وفیلم هایش توقیف شد.

پس از بازگشت نیروهای فرانسه از ویتنام در 1956 ارتش امریکا جای آنها را گرفت و جنگ بار دیگر ادامه یافت و بدینسان جنگ ویتنام از جبهه امریکا ازسرگرفته شد.(این جنگ در فرانسه« جنگ دوم هندوچین» خوانده می شود).

لازارف با این استدلال که« جنگ همان است،تنها امریکایی ها جای فرانسوی ها را گرفته اند»شوئندورفر را راضی ساخت تا همچون فرصتی برای تکمیل مستند جنگی اش به ویتنام بازگردد.

شوئندورفر، فیلم بردار جنگی فرانسه و سرباز قدیمی جنگ نخست هندوچین که از پیش به خاطر شاهکارش« جوخه 317» مشهوربود به ویتنام بازگشت.

در یکم اوت 1965 نخستین لشکر هوایی امریکا به ویتنام جنوبی فرستاده شد. یک سال بعد در سپتامبر شوئندورفر به این نیروها پیوست و دسته ای 33 نفره از سربازان امریکایی را دنبال کرد که سرکردگی آنها را تا اکتبر1966 ستوان سیاه پوست جوزف ب. اندرسون به عهده داشت.

جوخه اندرسون در بیش از 20 کشور جهان به نمایش درآمده و چندین جایزه ازجمله اسکار را در 10 آوریل 1968 به دست آورده است

سفر به درون خویش

در چهل و یکمین مراسم اعطای اسکار در 14 آوریل 1969« جوانان امریکایی» به عنوان برنده اسکار بهترین مستند بلند اعلام شد. در 7 مه 1969 پس از آنکه مشخص شد این فیلم در اکتبر 1967 به نمایش درآمده از آن سلب اعتبار شد و تندیس اسکار به جای آن در 8 مه 1969 به « سفر به درون خویش» داده شد.در این فیلم استنلی کریمرحضور دارد وساخته بیل مک گو است.

آرتور روبینشتاین-عشق به زندگی

عنوان فرانسوی این فیلم:«L'amour de la vie-Arthur Rubinstein است و مستندی است که به پیانیست لهستانی امریکایی آرتور روبینشتاین می پردازد.

سال های دهه 1970

وودستاک

خرده عنوان این فیلم چنین است:« سه روز صلح و موسیقی».وودستاک مستندی است محصول سال 1970 که به جشنواره سال 1969 وودستاک می پردازد.فیلم را مایکل وادلی کارگردانی کرده و از جمله تدوین گران آن مارتین اسکورسیزی و تلما شون میکر است که در بیش ازپنجاه و پنج فیلم با اسکورسیزی همکاری داشته است.این تدوین گر خود ازبرندگان اسکار است.افزون بر جایزه اسکار،مستند وودستاک جایزه بهترین صداگذاری را نیز دریافت داشت.تدوین نهایی کارگردان آن 225 دقیقه است.






گاهشمار هلستروم

گاهشمار هلستروم فیلمی امریکایی است که در 1971 به نمایش درآمد و با ترکیبی از عناصر مستند و علمی تخیلی می کوشد تصویری جالب و مهیج از جدال داروینی بقای آدمیان و حشرات ارائه دهد.کارگردان این فیلم والون گرین و نویسنده آن دیوید سلتزر است که به خاطر فیلم نوشته اش جایزه اتحادیه نویسندگان امریکا را به دست آورد.چندین فیلم بردار این فیلم را به روش فیلم برداری اتک عکس با لنزهای میکروسکوپیک و تلسکوپیک فیلم برداری کردند.آنونس این فیلم بیشتر به اعلان یک فیلم علمی تخیلی شبیه است. این فیلم الهام بخش رمان علمی تخیلی فرانک هربرت با نام کندوی هلستروم شد.

مارجو

مارجو مستندی به کارگردانی و تهیه کنندگی هاوارد اسمیت و سارا کرنوکان درباره زندگی مارجو گورتنر،مبلغ مذهبی است.مارجو کودک با استعداد خارق العاده و شم موعظه گری زودهنگام بود که در امریکای جنوبی شهرت فزاینده یافت.والدین او تا زمانی که وی تازگی کارش را از دست نداده بود پول زیادی از قبل وی کسب کردند.مارجو برای گذران زندگی درجوانی به پیشه کشیشی رو آورد.اما او نه تنها مومن نبود که دغل کار و نیرنگ بازی بیش نبود.فیلم مارجو واپسین تلاش های او تا پیش از آنکه آشکارا همچون شیاد شناخته شود را بررسی می کند.به هنگام به نمایش درآمدن این فیلم وی باز هم در مطبوعات چهره ساز شد اما فیلم هرگز در سالن های سینما درایالت های جنوبی امریکا به نمایش درنیامد زیرا پخش کنندگان آن بیم ان داشتند که این فیلم در این نواحی مذهبی خشم و خشونت برانگیزد.

گرچه این فیلم به صورت وی اچ اس پخش شد اما تا مدت ها از آن نسخه برداری نمی شد و کیفیت خود را از دست داده بود.در سال 2002 نگاتیو و دیگرمواد این فیلم درصندوقچه ای در نیویورک یافت شد. پس رفع موارد حقوقی آن،این اثر با سرمایه انجمن علوم و هنرهای سینمایی بازسازی و آسیب زدایی شد. در 15 نوامبر 2005 مرکز IFC که خانه هنر و هم اکنون بخشی از کانال تلویزیونی فیلم مستقلIndependent Film Channel است مارجو را به عنوان پایان بخش مجموعه فیلم های مستند خود به نام « شگفت تر ازخیال» به نمایش درآورد.این مرکز در برنامه خود این فیلم را «گوهر گمشده» خواند.نسخه بازسازی شده این فیلم را می توان به صورت دی وی دی به دست آورد.

برای آگاهی بیش تر درباره این فیلم بنگرید
مارجو

کابوی بزرگ امریکا

مستندی محصول 1973 ساخته کیت مریل.این فیلم درباره نبرد دو ستاره رودیو(مسابقات گاوچرانان و کمند اندازان) برای کسب قهرمانی جهان است.این دو یکی کهنه سربازی به نام لری ماهان و نوآمده ای به نام فیل لاین است.

قلب ها و ذهن ها

این فیلم مستندی به کارگردانی پتر دیویس درباره جنگ ویتنام است.این مستند نخستین باردرجشنواره کن به نمایش درآمد و سپس در سال 1974 اسکار بهترین مستند بلند را از آن خود کرد.درامریکا پخش تجاری این فیلم به دلیل تهدیدها و دعاوی حقوقی و به ویژه شکایت والت راستا،مشاور پیشین امنیت ملی که درفیلم با وی مصاحبه شده بود به تاخیر افتاد. پس از آنکه شرکت کلمبیا از پخش این فیلم سرباز زد برت شنایدر تهیه کنند ه و هنری جاگلوم کارگردان امریکایی حقوق آن را خریداری کردند و در مارس 1975 از طریق شرکت فیلم سازی برادران وارنر به پخش رساندند.

به هنگام دریافت جایزه اسکار، برت شنایدر گفت« خنده دار اینجاست که ما درست در زمانی اینجا گرد آمده ایم که ویتنام تازه دارد رهایی می یابد.» و سپس «تبریکات دوستانه به همه مردم امریکا» را از طرف دولت ویتنام شمالی روخوانی کرد.

برای آگاهی بیش تر درباره این فیلم بنگرید
قلب ها و ذهن ها
راهنمای فیلم های مستند

مردی که اسکی کنان از اورست به زیر آمد

مستندی درباره یوچیرو میورا کوهنورد ژاپنی که در 1970 اسکی کنان از کوه اورست فرود آمد.او ارتفاع 6600

پایی(2000متری) را در 2 دقیقه و 20 ثانیه اسکی کرد.کارگردانان: بروس نیزنیک و لارنس شیلر.

هارلن کانتی،امریکا

مستندی محصول سال 1976 که کوشش های 180 معدن چی ذغال سنگ و اعتصاب آنها در هارلن کانتی درایالت کنتاکی به سال 1974 به تصویر می کشد.این فیلم را باربارا کاپل کارگردانی کرد که سالیان دراز وکیل درزمینه حقوق کارگری بود.هارلن کانتی،امریکا در نگرش به اتحادیه کمتر از فیلم بعدی همین کارگردان به نام رویای امریکایی ضد ونقیض است.رویای امریکایی شرح اعتصاب کارگران صنایع غذایی هارمل در شهر آستین در مینه سوتاست که طی آن کارگران در اعتراض به دستمزدهای پایین و شرایط نامساعد زندگی خود یکی از بزرگ ترین اعتصاب های سال های دهه 1980 امریکا را به راه انداختند.

کاپل و عوامل سازنده این فیلم سال ها با خانواده های به نمایش درآمده در فیلم به سر بردند تا دشواری ها و مصائبی را به تصویر کشند که آنان به هنگام اعتصاب برای دستیابی به شرایط بهتر،عملکرد ها ی عادلانه کارگری و افزایش دستمزدها با آنها رویارو می شوند.فیلم ساز آنها را اعتصاب کنان تا جلو بازار بورس نیویورک دنبال می کند و مصاحبه ها با افراد مبتلا به ذات الریه را به فیلم در می آورد و یک خودکشی را به نیز به ثبت می رساند.

مهم ترین موضوعی که سبب اعتصاب های هارلن کانتی شده بود اصرار شرکت تجاری برگنجاندن بندی تبصره ای بود مبنی بر اینکه کارگران طبق قرارداد حق اعتصاب ندارند.کارگران می دانستند که پذیرش چنین پیش فرضی نفوذ آنها را بر شرایط کار محلی کاهش می دهد.

شخصیت محوری این مستند لوئیز اسکات ،زنی پرجنب و جوش است که نقش اساسی دربرانگیختن این اجتماع کارگری برای برپایی اعتصاب ایفا می کند.ما چندین بار وی را می بینیم که به توبیخ کسانی می پردازد که در صفوف اعتصاب حاضر نبوده اند.این فیلم افزون بر دریافت اسکار،برای نگهداشت دربایگانی ملی فیلم امریکا نیز برگزیده شد.

برای آگاهی بیش تر بنگرید
هارلن کانتی،امریکا

دبولت ها که هستند؟و 19 بچه را از کجا به فرزندی پذیرفتند؟

مستندی محصول 1977 درباره دوروتی و باب دبولت،زوج امریکایی که 14 کودک را به فرزندی پذیرفتند.برخی از این کودکان که معلولیت شدید داشتند کودکان یتیم جنگ بودند.آنها پیش از این کارمسئولیت بزرگ کردن پنج کودک اصلی خود را نیز به عهده داشتند.در پخش وی اچ اس و دی وی دی این فیلم ،عنوان آن کوتاه تر شده و نام آن به«دبولت ها که هستند؟»تغییر یافته.

فیلم را هنری وینکلر روایت می کند که مدیرتهیه فیلم نیزهموست.این فیلم افزون بر جایزه اسکار،جایزه اتحادیه کارگر دانان امریکا و جایزه علوم انسانی را در 1979برای کارگردان آن جان کورتی به همراه آورد.یک نسخه 50 دقیقه ای از این فیلم در دسامبر 1978 در بی بی سی به نمایش درآمد و جایزه امی Emmy را به خاطر« دستاورد برجسته فردی» در1979 به همراه داشت.

فیلم با سفر آقا و خانم دبولت از خانه شان در کالیفرنیا به نیویورک آغاز می شود.آنها در نیویورک 14 بچه خود را که شامل کودکی نابینا و نوجوان معلولی به نام J.R است به فرزندی خواهند پذیرفت.فرایند فرزندخواندگی برای J.R ،سازگاری او با خانواده،و کشاکش او برای رسیدن به توانایی بدنی لازم برای بالا رفتن از پلکان های خانه بهعنصری وحدت بخش بدل می شود تا نشان دهد خانواده بولت چگونه کودکانی « با نیازهای ویژه» را به فرزندخواندگی پذیرفته اند و چگونه نگرش های فردی آنها بر این پرورش نامعمول خانوادگی تاثیرمی گذارد.

فیلم به معرفی این کودکان می پردازد، جزییات کارها و وظایف روزانه آنها را به نمایش می گذارد،رویدادهای ویژه خانوادگی را به تصویر می کشد و مصاحبه هایی دارد با برخی کودکان بزرگ تر و دختر باب.وب سایت خانواده دبولت اشاره دارد که پنج تن ازعوامل فیلم دو سال و نیم برای فیلم برداری این کار با آنها زندگی کرده اند.

رودر رو ترساندن!

مستندی ساخته آرنولد شاپیرو که در1978 به نمایش درآمد.

این مستند درباره گروهی نوجوان بزهکارو تلاش برای بازداشتن آنها ازرفتارهای بزهکارانه با نمایاندن واقعیات عینی به ایشان است.این مستند که درزندان ایالتی Rahway (زندان ایالتی جرسی شرقی درایالت نیوجرسی امریکا)می گذرد گروهی زندانی به نام«حبس ابدی ها» را نشان می دهد که برای آن که گوشه هایی از واقعیات خشن و زننده زندگی در زندان را به این جوانان شرورنشان دهند به آنها پرخاش می کنند،برسرشان فریاد می کشند و ترس به جانشان می افکنند تا ( همان گونه که ازنام فیلم برمی آید)آنها را«رو در رو بترسانند».درپایان فیلم،این نوجوانان برآن می شوند که هیچگاه به زندان سروکار نیابند.گفتارمتن این فیلم را پترفالک هنرپیشه نامدار امریکایی می خواند که با مجموعه تلویزیونی کلمبو به آوازه رسید ونگاه نامعمول چشمانش از ویژگی های بازیگری اوست.

شاپیرو پس از این فیلم«ترساندن رو دررو، داستان دیگر»(1980)،«ترساندن رو در رو،ده سال بعد»(1987) و (درشبکه های MTV و UNP)« ترساندن رو در رو 20 سال بعد»(1999) را ساخت.پاره آخراین فیلم ،با حضور دنی گلاور(بازیگر، کارگردان و فعال سیاسی امریکایی)نشان می دهد که بیش تر نوجوانان فیلم آغازین در واقع از این« ترس رو در رو»درس گرفته وبه زندگی خوشبخت و سازنده خود ادامه می دهند.

این مستند در واپسین سال های دهه 1970 درتلویزیون به نمایش درآمد و مستندی بود که بدون سانسور پخش می شد و نخستین بار واژه Fuck را در پخش تلویزیونی بسیاری از شبکه ها رواج داد.این فیلم برنده جایزه مستند بلند اسکار سال 1978 وبرنده جایزه برنامه دستاورد وآگاهی رسانی برجسته فردی و برنامه آگاهی رسانی برجسته ازجشنواره Emmy شد.

درپی نمایش این فیلم بسیاری از ایالت های امریکا برنامه های« ترساندن رودر رو» را برای بازپروری بزهکاران جوان به کار گرفتند.تاثیرچنین برنامه هایی برای نمونه با پژوهش گسترده آنتونی پترسینو بر روی هفت بخش ازاین سلسله برنامه ها به پرسش گرفته شد. برپایه این پژوهش آشکار شد که برنامه های« ترساندن رو در رو» نه تنها بازدارنده بزه نیست که در بنیان برانگیزنده رفتارهای ناشایست است.

پژوهش آنتونی پترسینو را از اینجا برگرفته و بخوانید.

البته باید به یاد داشت که این برنامه برخاسته ذهن یک فیلم ساز بوده و نه پژوهش روان شناختی تخصصی ای در زمینه بازپروری بزهکاران.از این رو،فیلم سازنگاه خود را براین دوخته که آیا می توان با به فیلم درآوردن گروهی زندانی بزرگ سال و خشن که بزهکاران کم و بیش نوجوان و کم سن و سال را می ترسانند به ارزشی تئاتری (=نمایشی) دست یافت؟

میانگین سنی نوجوانان در مستندهای سال های 1978 تا 1980 سیزده تا نوزده سال بود و اغلب دست به جرائمی زده بودند که دزدی های کوچک و مست کردن درجاهای همگانی تا قماربازی،جعل سند،وباجگیری را دربرمی گرفت.باید یادآوری کرد که هیچ یک از آدم های به نمایش درآمده درمستند آغازین در زمینه جنایت محکومیتی نداشتند و بیش ترشان ازایالت های سه گانه کانکتیکات،نیوجرسی ونیویورک بودند وپذیرفته بودند که به جای گذراندن دوره محکومیت یا مجازات تعلیقی و انجام خدمات همگانی دست به این تجربه بزنند.سازندگان این مستند به جوانانی درخواست همکاری داده بودند که ازمحلات فقیرنشین یا ازحومه های ثروتمند نیویورک برخاسته بودند.میانگین ارتکاب جرم هردو دسته کم تر از 10 درصد بود.دسته اصلی نمایش داده شده دراین فیلم، این نوجوانان بزهکار را دربرمی گرفت: موادفروش و جاعل سند اهل وستچستر کانتی(میکی سی)،عضو دسته تبهکار اهل شهر جرسی( جروم واتز)،آتش افروز و سازنده بمب اهل بریج پورت( جان شیپیرو)،پسر خبرچین یک گروه مافیا( کارلو گالو) و یک خرده فروش 17 ساله موادمخدر ودزد اتومبیل اهل برانکس( خوزس رودریگز).

گل پسر،ایرا هول،1979،امریکا

گل پسر

مستندی محصول 1979 ساخته ایرا هول.این فیلم در دوره خود با تحسین بسیار روبرو شد و جوایز بسیاری چون جایزه بهترین اسکار مستند را در1979 به دست آورد.

این فیلم به فیلی هول،پسرعموی فیلم ساز که ناتوانی ذهنی دارد می پردازد.فیلی 52 ساله است وبا پدرومادرپیرش زندگی می کند.ایرا پسرعمو و عموی اش را وامی دارد که تصورکنند دیگر درکنار فیلی نیستند و ازهم اکنون باید آماده روزی شوند که فیلی آنها را درکنار خود ندارد.فیلی ازاین پس درکلاس هایی در نیویورک نام نویسی می کند تا یاد بگیرد چگونه از خود پرستاری کند.

پدر فیلی،ماکس هول،به هنگام ساخت فیلم می میرد.مادرش،پرل،نیز در 1980 درگذشت.فیلی اکنون مرد هفتاد هشتاد ساله ای است که درخانه ای با دیگران می زید و یادگرفته که چگونه کارهایش را خود انجام دهد و پرستارخود باشد.

درسال 1997 پاره دوم این مستند نیز ساخته شد که نامش چنین بود:« گل آقا:« گل پسر» وهمه ما،20 سال بعد».

برپایه مطلبی در دانشنامه ویکیپدیای انگلیسی

۵/۲۰/۱۳۸۶

زمین بی نان

زمین بی نان،لوییس بونوئل،1932

زمین بی نان،لوییس بونوئل،1932
محسن قادری

«مجذوب آن کوه های بی تناسب شده بودم، وآن تنگدستی و شعورساکنان شان.در شگفت بودم چرا این گونه سخت به این برهوت چسپیده اند،به این« زمین بی نان».درواقع،نان تازه از چیزهای ناشنیده بود تا آن که کسی پاره نان خشکی از اندلس می آورد».
لوییس بونوئل،واپسین دم*

بودجه این نخستین وتنها فیلم مستند لوییس بونوئل که لاس هوردس(زمین بی نان)نام گرفته درآخرین روز فیلم برداری به پایان رسید.مارانیون،محقق و رییس شورای تصمیم گیری فیلم لاس هوردس مجوزلازم برای پخش آن را صادر نکرد. مانیون می گفت:«چرا می خواهید این همه زشتی را به دیگران نشان دهید؟باور کنید آنقدرها هم اوضاع بد نیست.من در لاس هوردس گاری های انباشته ازگندم دیده ام.چرا زیبایی ها را نشان نمی دهید،مثلا رقص های محلی را.»بونوئل اما به این« جلوه های مهوع ناسیونالیزم بی قواره»علاقه چندانی نداشت و بیش تر می خواست فلاکت و بدبختی مردمانی را نشان دهد که رژیم بی مبالات پیشا فرانکویی نادیده اشان گرفته بود.همسانی های این فیلم با شب و مه آلن رنه غیرقابل انکار است:تصویرپردازی عالی،حرکات حساب شده دوربین ومشخصا گفتارطعنه آمیز آن.

بونوئل با لاس هوردس یک باردیگر ازسوی فالانژ،گروه سیاسی ناسیونالیست افراطی که در سال 1933 به وسیله خ. پریمو دریورا بنیان یافته بود تهدید شد.این گروه در1975 پس ازمرگ فرانکو از میان رفت.امروزه،سرزمین بی نان کم تربه خاطر تصاویر سیاسی خود و بیش تربه سبب باژگونه سازی طعنه آمیز سبک مستند از سوی لوییس بونوئل به یاد می آید.

پژوهش مشتاقانه بونوئل برروی این جغرافیای انسانی اشاره به این دارد که سرزمین بی نان سرزمین بی خداست.اگر نان همان مائده آسمانی یا غذای خداست پس درنزد هوردها پاره کردن آن کاری ناشدنی است.نان،منبع اولیه همه ابنا بشر در سرزمین بی نان به خاطر شرایط ارضی آن کالای کمیابی است.همان گونه که عنوان بندی آغازین فیلم اشاره دارد« لاس هوردس حتی در اسپانیا ناشناخته بود تا آنکه در سال1922 نخستین بارجاده ای برای آن ساخته شد.هیچ کجا آدمی لازم نیست به مبارزه ای چنین نومیدانه دربرابرنیروهای دشمن خوی طبیعت دست زند.»


سرزمین بی نان اثری دشواراست زیرا همانگونه که پالین کیل درگزیده نقد فیلم اش Going Steady می گوید بونوئل یک انسان دوست خشمگین است،آرمان گرای مایوس و واخورده ای که کمدی انزارخود را می آفریند.»چه می توان گفت درباره جمجمه های بر نشانده در راه های ورودی شهر،زیورآلات ارزان رنگ و وارنگ آویخته ازکودکان و مراسم عروسی وحشیانه این شهرستان.شگفت نیست که بونوئل هوردها را مردمان سده های میانه می داند.با این همه بونوئل بیش از آن که از ایشان منزجر باشد از سرشت غیرعقلانی مصیبتی خشمگین است که این مردمان بدان گرفتارند.گفتار متن عالی آبل جاکوئین نیاز به خواندن هندسه درکلاس درس را به پرسش می گیرد چراکه« کودکان بی سرپرست پابرهنه »بیش ازهرچیز نیاز مبرم به غذا دارند.

اگر اصول فیلم سازی مستند،شواهد عینی را به کار می گیرد تا بر اصالت انگشت گذارد،بیانیه سیاسی بونوئل با بدگویی اش ازاین رویکرد عینی به تحقق می رسد.گفتار جاکوئین بر تصویر درغلتیدن بز کوهی از سرکوه و مردنش چنین می گوید« گوشت بز را تنها پس از این رخداد می توان خورد».(با نگاه به زوایای گوناگونی که بونوئل دراین صحنه به کار می برد گمان براین است که عوامل فنی فیلم به عمد چندین بز را برای این سکانس کشته اند).تماشاگر ناگزیراست نگرش غالب را رد کند و نه تنها مسئولیت مستند ساز که طرزبیان طعنه آمیزو درستی و نادرستی این تصویر مستند را به پرسش گیرد.بونوئل به خاطر تفسیر سیاسی اش واقعیتی تلخ را به کمک بازنمایی ناواقعی همین واقعیت به ترسیم درآورده است. دختری بی کس و بیمار در کنارجاده آرمیده است. یکی ازعوامل فنی فیلم گلوی بیماراو رامعاینه می کند و گفتار جاکوئین اعلام می دارد که گروه فیلم برداری دریافته که او دو روز بعد مرده است. استری را دسته ای زنبور زنده زنده خورده اند و دخترکی نوزاد برآب رودخانه ای شناور است تا به آرامگاه ابدی اش برسد(تصویری که شباهت هول آسا به سرگذشت انجلیلی موسای نوزاد دارد که جریان رود نیل با خود می بردش).

مرگ، یکنواختی زندگی هوردها را به هم می زند و سرزمین بی نان با کنار هم نهادن تصاویراین هستی خشن به کمک گفتارکم و بیش بی طرفانه به فراخوان ترس آوری برای برگرفتن سلاح ومبارزه مبدل می شود،گفتاری خیره کننده و متنی آزاد و رها که دربرابر خوانش ساده مقاومت می کند و مفهوم پیشرفت بشری را به پرسش می گیرد.

*در ایران : با آخرین نفس هایم