۲/۱۰/۱۳۸۶

پیک مستند


پیک مستند
محسن قادری

پیک مستند سایتی تخصصی در زمینه سینمای مستند ایران است که به کوشش روبرت صافاریان و پیروز کلانتری راه اندازی شده است.در این وبسایت خبری تحلیلی که چند ماهی است راه اندازی شده به موضوعاتی چون گفت و گو و نقد و خبر و مقالاتی درباره مستندهای شناخته شده ایرانی یا خارجی برمی خوریم. پیک مستند کوششی فردی و تلاشی برای باز شناساندن ارزش های سینمای مستند ایران و کار مستندسازانی است که چه بسا کوشش های هنری وفکری شان به بسترنقد و بررسی اینترنتی درنیافتاده وبی شک پرداخت های تحلیلی نومی طلبند.

تاریخ سینمای مستند ایران با وجود کوشش های ارجمند نویسندگانی که پیش تر به شناسایی آن کوشیده اند همچنان به تاریخ نگاری های نو،نقدهای نو وتحلیل،شناخت وموشکافی بیش تر نیازمند است.بررسی مستندهای ایرانی،نقد دیدگاه ها و جهان بینی مستندسازان ایرانی،ارزیابی دوره های پربار و کم بار سینمای مستند ایران،ریشه های پویایی این سینما در دوره ای و افول یا کم کاری آن در دوره دیگر،بررسی خواست ها و انتظارات مستندسازان ایرانی،نگاه به موضوع در مستندهای ایرانی،مباحث حقوقی و انسانی موضوعات درمستندهای ایرانی،نقش مستندسازان و کارهای شان در آگاهی اجتماعی،سیاسی و فرهنگی یا علمی و دریک کلام بررسی مشکلات و مصائب یا همواری ها و ناهمواری های مستند سازی درایران،واکاوی موضوعات مورد پسند یا پرگرایش دراین سینما وبازشناسی وکشف استعدادهای جوان و پرداختن به کارهای نسل نوین ایرانی برخی ازمواردی هستند که همچنان پژوهش های تحلیلی تازه می خواهند.

ازآنجا که کوشش های فردی در بیشتر زمان نتایجی بس پر باردربردارند و از دست وپاگیری تلاش های نامستقل یا دولتی به دورند امید می رود کوشش ارزنده پیک مستند در گذر زمان به نتیجه منطقی خود برسد و تلاش نویسندگان کوشا و خوش فکر آن ره به سر منزل مقصود برد.چه بسا این کوشش ها درکنارکوشش های خود مستندسازان بتواند تکانه ای نو به چشم انداز نسبتا آرام سینمای مستند ایران بخشد و چهره جهانی آن را ازگمنامی نسبی به درآورد و ازدیدگاهی جهانی، جایگاهی همسنگ با کارهای خوب سینمای داستانی ایران به آن بخشد.

مستندهای ایرانی به یقین جایشان در تلویزیون های غربی بس خالی است و این بدبختانه میدان پخش و عرض اندام آزاد و بی پروا به کارهای بسیارسست و یک سو نگر وبه تعبیر نیمایی« بدآهنگ»می بخشد که بیش تربه دست آدم های نا اهل با فرهنگ و ساختارهای اجتماعی ایران یا به دست آنان که به این فرهنگ بدبین اند یا ایران هراسی دارند یا به ستیزبا آن برخاسته اند ساخته می شوند و دربیش تر زمان هیچ نیستند جز پیروی از دیدگاه های مدیرفلان شبکه اروپایی که می کوشد به انگیزه های سیاسی خاص، موج ایران ستیزی درذهن بیننده اش به راه اندازد.اینها کارهای«گزارش گونه»اند که در لوای مستند به نمایش درمی آیند وهمه جا درتکاپو و وسوسه نقادی و پروپاگاند یا هیاهوی سیاسی، موضوع اصلی خود را قربانی می سازند و چهره واقعی مردم و فرهنگ ایرانی را نه تنها به نمایش نمی گذارند که به لب تیغ تیزتحریف بیمارگونه می برند وبدخواهانه تصویری بس واپس گرا،خام نگر،ناپویا و نادرست از جامعه و مردم ایران به نمایش می گذارند.یقینا نمی توان مستندهای واقع بینانه که جنبه های گوناگون فرهنگ و جامعه ایرانی را به درستی به نمایش می گذارند وهرازگاه درهمین شبکه ها ودرلابلای این تبلیغات آزاردهنده پخش می شوند را نادیده گرفت اما تعداد این آثار چنان اندک و ناچیر است که در گرد وغبار سهمگین« مستندهای غیرقابل اعتماد»فرومی میرند.

امید است کوشش صافاریان و کلانتری و همه دوستداران و پژوهندگان و سازندگان مستند بتواند برگام های فکری برای فراتربردن جایگاه مستند و ارزش های اجتماعی،فرهنگی و آموزشی آن بیش از پیش بیافزاید.درپایان از این دودوست و همکاری گرامی برای معرفی وبلاگ مستند « سینه داک»که هنوز درآغاز راه است بی نهایت سپاسگذارم.

۲/۰۵/۱۳۸۶

حرف های رییس،هارون فاروقی

هارون فاروقی

حرف های رییس،1967
هارون فاروقی
محسن قادری

سوارکشتی بودم و این به داستان می ماند: در2 ژوئن 1967 راهی ونزوئلا می شدم و شاه ایران داشت به برلین غربی می آمد.اعتراض هایی وجود داشت، دانشجویی کشته شده بود و شکل نوینی ازجنبش مخالف پا به میان نهاده بود.ایده این فیلم برعرشه کشتی به ذهنم رسید.ساختارآن مانند یک آگهی تبلیغی است.فیلم درواقع استعاره ای را درخود دارد: اینکه کلمات می توانند سلاح هایی باشند.فیلم همچنین نشان می دهد که این سلاح ها کاغذی اند.سلاح هرچیزی را برای شاه و همسرش برباد می دهد.آنها پاکت های کاغذی برسرنهاده اند که رویشان تصویر صورتشان کشیده شده،ازهمان پاکت هایی که دانشجویان ایرانی هنگام تظاهرات روی صورتشان می کشیدند تا ساواک شناسایی شان نکند. هنگامی که این فیلم را در اواخر دهه شصت به بینندگان نشان می دادم با تحسین زیادی روبرو شد.گمان می کنم مردم درک می کردند که در این وضوح وصراحت نیز طعنی نهفته است.این ظرفیت چند سال بعد از بین رفت و فکر می کنم امروز دارد بر می گردد.

هارون فاروقی زاده 1944 در جمهوری چک ،فیلم ساز شناخته شده آلمانی است.او بیش از 90 فیلم ساخته که بیش تر آنها مستندهای کوتاه تجربی اند.فاروقی از 1966 تا 1968 در آکادمی فیلم وتلویزیون برلین درس خواند و از 1993 تا1999 در دانشگاه برکلی تدریس کرده است.فیلم حرف های رییس را اینجا دانلود کنید.


۲/۰۱/۱۳۸۶

جشنواره هات داکس2007،تورنتو


جشنواره مستند هات داکس تورنتو،2007

129فیلم در 11روز
محسن قادری

جشنواره جهانی هات داکس کانادا 19 آوریل 2007 آغاز به کار کرده و در یازده روزبرپایی خود، برگزیده بهترین فیلم های مستند جهان ازسی کشورگوناگون را به نمایش می گذارد.جشنواره امسال،نگاهش را به فیلم های اروپای مرکزی و شرقی بیش تردوخته وبرنامه هایی چون«ساخت برزیل»را دردستورکار خود دارد.همچنین دراین دوره آثارمستند سازان برجسته محلی چون کوین مک ماهون و هدی هونیگمان برنده جایزه دستاورد برجسته 2007 مرورخواهد شد.ازدیگر برنامه های موضوعی امسال !Doc the vote است.

صحبت از رای دادن شد یادآوری می شود که بسیاری از فیلم های امسال،واجد شرایط دریافت جایزه تماشاگران هستند که از سوی « هیستوری تله ویژن» پشتیبانی مالی می شود.بدینسان به تماشاگران جشنواره این امکان داده شده تا همزمان بیننده،عضو هیات داوران ومنتقد باشند.این امکان با طراحی بخش نظرسنجی در پشت ورقه بلیط به آنها داده شده است. در محل های برگزاری جشنواره نیز ازهمکاری تماشاگران بهره گیری می شود.پر کردن بخش نظر سنجی این امکان را به تماشاگرمی دهد تا در صورت برنده شدن، بلیط سفر دونفره به مونرئال را دریافت دارد.

O Lamor Natural


بسیاری از سازندگان آثار می توانند پس از نمایش فیلم با بینندگان آثارشان پرسش و پاسخ کنند.برخی ازایشان می توانند آثارشان را درجلسات عمومی با نام میزگرد هات داکس به بحث بگذارند. این بحث های زنده موضوعات جالبی چون فیلم سازی سیاسی،فیلم سازی اول شخص،و هنر گفت و شنید (مصاحبه)با موضوع را در بر می گیرد.


برای آگاهی بیش تر درباره فیلم های امسال،محل و ساعات نمایش آنها می توانید جدول فیلم ها یا برای دیدن همین صفحه به فارسی اینجا را ببینید.

جایزه دستاورد برجسته

هدی هونیگمان

آثارهدی هونیگمان،مستند ساز شناخته شده و برنده «جایزه دستاورد برجسته» ، امسال در این بخش مرورخواهد شد.شش فیلم از ارزشمندترین آثار اودر جشنواره امسال به نمایش درمی آیند که نخستین آنها O AMOR Natural امروز به نمایش درخواهد آمد. جدید ترین فیلم هونیگمان فیلم دیدنی« برای همیشه»است که در برنامه امسال جشنواره گنجانده شده.فیلم های غیر داستانی زیبا، شخصی و ساده هونیگمان غالبا به نقش هنر و به ویژه موسیقی در حافظه عاطفی ما می پردازند.این فیلم ها که شخصیت های گوناگونی چون راننده تاکسی اهل پرو تا مهاجر ایرانی ساکن پاریس را در بر می گیرند زیبایی متعالی،غم،گمگشتگی و طنزآدمیان را به نمایش می گذارند.برای اطلاعات بیش تر در باره این بخش اینجارا کلیک کنید.




بخش اسپات لایت
بخش اسپاتلایت جشنواره امسال، نگاه خود را به اروپای مرکزی و شرقی دوخته و دراین بخش 14 مستند به یادماندنی از این کشورها به نمایش درمی آید که نشانگر درآمیختگی نیروهای گوناگون سیاسی،اجتماعی، و فرهنگی هستند که این نقطه ازجهان رابا شتاب دستخوش دگرگونی می سازند.فیلم های راه یافته به این بخش،ساخته فیلم سازان نه کشور اروپایی چون بلغارستان،جمهوری چک،استونی،مجارستان،لاتویا،لیتوانی،لهستان،رومانی و اسلاواکی هستند.

چگونه انجام شد


برنامه بخش اسپات لایت امروز 21 آوریل با نمایش فیلم «چگونه انجام شد»آغاز به کار می کند.

جشنواره مستند تورونتو 2007،بخش دوم

جشنواره مستند تورونتو2007،بخش دوم
محسن قادری

قهرمان بالکان
کارگردان:رکا کینسز

زمان:87 دقیقه

ساخت:آلمان،مجارستان


قهرمان بالکان،برنده جایزه مستند هفته فیلم2007 مجارستان کوشش فیلم ساز برای درک خط سیر یک دون کیشوت اردلستانی * یعنی پدر خود اوست.کینسز،کارگردان فیلم که در رومانی زاده شده و تبارمجارستانی دارد می گوید: «پس از انقلاب،پدرم نائب رییس ناحیه ما شد.او سخنرانی پرشوری علیه سکیوریتت، سرویس مخفی رژیم پیشین ایراد کرد و گفت که شخصا دست به مبارزه خوهد زد تا آنها را پشت میله های زندان بیندازد.این یک خودزنی سیاسی بود». گزینه پدر کینسز وفشارهای آنها برخانواده اش بدون در نظر گرفتن تناقض های عمیق یک کشور،تنش آشکار دنیای شخصی و سیاسی را نمایان می سازد.این کشور رومانی است که به تازگی ازاعضا اتحادیه اروپا شد.سرگذشت خانواده کینسز،همچون نمایشنامه خانوادگی پیچیده ای است که بر پسزمینه ای از نیروهای تاریخی آشتی ناپذیر به اجرا درآمده باشد.

*اردل یا اردلستان(به جای « ترانسیوانی»)نام منطقه ای در بخش غربی رومانی است.

خیانت کامل
کارگردان:فلوریان اوپتیز
زمان:94 دقیقه
ساخت:آلمان،2006

آیا تجربه خصوصی سازی همچون جنگ افزاری شده که ما را ازویژگی های انسانی تهی می سازد وبه آمار و ارقام صرف تنزل می بخشد؟جوزف استیگلیتز،برنده جایزه نوبل اقتصاد واقتصاد دان برجسته پیشین بانک جهانی قطعا چنین دیدگاهی دارد،و البته بونگانی، برقکارعاصی شهر سووتو در افریقای جنوبی که به گونه غیرقانونی برق خانه افراد فقیری را وصل می کند که توان پرداخت قبض های سرسام آور اداره برق را ندارند.سیمون،راننده قطاری که پس از خصوصی شدن شرکت مورد علاقه اش«بریتیش ریل»ده ها باریونیفرم شرکت های جور واجور را به تن کرده به کاهش خدمات وایمنی و افزایش شدید تصادف های صورت پذیرفته اشاره می کند.در فیلیپین،کشوری که خصوصی سازی خدمات بهداشت و درمان به مهاجرت پرستاران و پزشکان انجامیده،میندا برای پرداخت هزینه های دیالیزکلیه فرزندش و حفظ جان او سخت درتکاپوست.ازآن سو درشهرکوچابامبا دربولیوی درپی اعتراض مردم به خصوصی سازی آب، حکومت نظامی اعلام می شود.فیلم با ارائه تصویری جذاب از موضوعی پیچیده،نگاهی همدلانه و تامل برانگیزبه تاثیرات انسانی اقتصادهای جهانی است.

بیلی دکید

کارگردان:جنیفر وندیتی
زمان:84 دقیقه.
ساخت:امریکا،2007

بیلی دکید تصویری احساسی و طنزآمیز به شیوه سینما وریته ازبیلی پرایس 15ساله است که درشهرستان «مین»زندگی می کند.بیلی از بسیاری جهات،ازپیداکردن دوست دختر نومید است وامیدواراست بتواند بازیگر و ستاره موسیقی راک شود.اما او ازجهات دیگری ممتاز است.گذشته ای سخت و دشوار با مقولات رفتاری بیلی را انگشت نما ساخته.او نمی خواهد قربانی این تفاوت های شخصیتی شود وبه خاطر شخصیتش پوزش نمی خواهد.همینطور که خود می گوید«سیاه نیستم،سفید نیستم،خارجی نیستم،...فقط ذهن متفاوتی دارم. افکارمتفاوت،همین.»بیلی با توجه به سنش شاد،رک گو و به نحو عجیبی معقول و به شدت صاف و پوست کنده است.بیلی با وصل کردن یک میکرفن بی سیمی دست و پاگیر به خود،به جنیفر وندتی امکان می دهد تا او را در مدرسه دنبال کند و شاهد گفت و گوهای رک و پوست کنده او با مادرش باشد وعشق نوخواسته او به هیتر پیشخدمت 16 ساله بار رابه تصویر درآورد.او هیتر را با اعتقاد راسخ دنبال می کند اما از خود می پرسد ایا عصبیت او دختر را آزارخواهد داد؟بیلی دکید بینندگان را وامی دارد تا خودمان را ورای برچسپ ها وعناوین تصور کنیم.

من و بدن ساز
کارگردان:برایان فریدمن

زمان:90 دقیقه.
ساخته:کانادا 2007

چندسال پیش، بیل فریدمن 59 ساله، وکیل خستگی ناپذیر، همسر،و پدری همیشه غایب بود که خانه بزرگی درحومه شهر تورنتو داشت. اوپس از طلاق دومش از آنجا که به افسردگی شدید گرفتار بود،خانه اش را فروخت،کار وکالت را رها کرد وکاری دیگر را آغاز کرد. بیل به بدن سازی مسابقه ای رونهاد.برایان فریدمن کارگردان این فیلم که او را موضوع جذابی برای مستندی دیده بود موضوع خود را کمی ناراحت کننده می یافت زیرا این مرد درشت هیکل عضلانی با ا ندام برنزه و تنومند پیش از آنکه خانه و زندگی را اینگونه به حال خود بگذارد پدرش محسوب می شد.ساخت این فیلم برای برایان همچون پیوند دوباره با مردی بود که ازسنین کودکی پدرش را دیگر ندیده بود.بررسی علائق پدر درقالب فیلم هرچند برای برایان آمیخته به مقولات لاینحل و دردبار است اما به او امکان می دهد تا این دیوار 26 ساله جدایی را ساده تراز میان بردارد.موضوعاتی چون جست جوی کمال جسمانی،برنامه های روزانه طراحی رقص و جلسات برنزه سازی،این را را به اثری تامل برانگیز، جذاب وتاثیرگذار درباره کنار آمدن با شکست بدل کرده که موضوع اصلی آن خانواده و بخشش اکراه آمیزاست.


کنار رودخانه
کارگردان:ماگدا کوالچیک
زمان:12
دقیقه
ساخته:لهستان

صبح است.اندام های سایه وار آدم ها در بوته زار نمایان می شوند.به نظر به کاری مشغولند.صدای شکستن شاخه ها به گوش می رسد. پس ازمدتی،حرکت تبرها را می بینیم.ورشو در ان سوی رودخانه ویستولا نمایان است.در ورشو،شهر رشد و توسعه دینامیک،آیا مدرنیته هنوز می تواند با زندگی ای در تقابل قرار گیرد که حالت سده نوزدهمی دارد؟فیلمی زیبا به سبک سینما وریته

۱/۳۰/۱۳۸۶

جشنواره فیلم مستند هات داکس،تورنتو

پوستر جشنواره مستند هات داکس،تورنتو

جشنواره فیلم مستند هات داکس،تورنتو
محسن قادری

ازامروز 19 تا29 آوریل 2007 جشنواره فیلم مستند هات داکس بزرگ ترین جشنواره مستند امریکای شمالی در تورنتو برگزار می شود.جشنواره سال 2006 از 28 آوریل تا 7 مه برگزار شد و بیش از 100 فیلم ازسراسر جهان در آن به نمایش درآمدند.این جشنواره درسال 1993به کوشش«سازمان فیلم مستقل کانادا»که انجمن ملی مستند سازان مستقل این کشوراست آغازبه کار کرد.هات داکس سالیانه با همکاری بیش از 200 داوطلب برگزار می شود و بسیاری ازفیلم های موفق آن هرسال می توانند ازپشتیبانی های این داوطلبان بهره مند شوند.جشنواره هات داکس همچنین برگزارکننده بازارعمده فیلم مستند امریکای شمالی است که«همایش مستند تورنتو»Toronto Documentary Forum نام دارد. در جدول فیلم های امسال جشنواره به طیف وسیعی ازموضوعات گوناگون برمی خوریم.آنچه درپی می آید معرفی برخی از فیلم های امسال این جشنواره است که معرفی آنها در روزهای آینده نیز پی گرفته می شود.

سه طلاقه
کارگردان:ابتسام صالح مرعنا
زمان:70دقیقه
ساخت:اسرائیل

این فیلم به مشکلات خطام زنی متولد غزه می پردازد که در پی ازدواجی طرح ریزی شده با مردی عرب و اسرائیلی کارش به جدایی می کشد و قوانین اسلامی او راموظف می دارد که کودک شش ساله اش را به همسرش بسپارد که مردی بددهن و پرخاشجواست.گره کار زن هنگامی پیچیده تر می شود که تابعیت اسرائیلی اش سلب می شود و او با دادگاهی مردسالار رویارو می شود که حقوق زنان را نادیده می گیرد و سرانجام نیز چون تبعه ای غیر قانونی برشمرده می شود. تلاش های دشوار او برای به دست آوردن سرپرستی کودک و حقوق شهروندی اش به جایی نمی رسد وخطام تصمیم به دزدیدن کودک می گیرد.کارگردان نگاهی حساس و عاطفی به موقعیت دشوار و نومید کننده شخصیت فیلمش دارد.


آخشیج های چهارگانه
جیسکا ریکل
زمان:89 دقیقه

ساخت:هلند


این فیلم نگاهی ژرف به پیوند جاودان انسان با جهان طبیعی دارد.چهارآخشیج بنیادی که زندگی انسان را شدنی می سازند درچهارپاره این فیلم به تصویردرآمده اند: آب، باد، خاک، آتش…آتش کوشش های چتربازان آتش نشان سیبری رابه تصویر می کشد،آب به صید شاه میگو در آلاسکا می پردازد، خاک ما را به ژرفای تاریک کار معدن چیان آلمان می برد و باد آماده سازی فضاپیما ها در روسیه و قزاقستان را نشان می دهد.فیلم برداری خیره کننده و نگاه تیز بینانه این فیلم،نه تنها تصویرزیبایی از تناقض و وابستگی چندسویه میان این چهار آخشیج که از پیوندهای انسانی ما با یکدیگر و با زیستبوم به دست می دهد.جدال انسان برای رسیدن به توازنی میان سروری ویرانگرانه وکاوش آفریننده ،درکانون نگاه فیلمی است که می کوشد به یادمان آورد تا چه میزان ازخاستگاه های خویش به دوریم.


هتل نه ستاره
کارگردان:ایدو هار
زمان:78 دقیقه

ساخت:اسرائیل،
2006

والدین ایدو هار،کارگردان این فیلم درشهری درمرکز اسرائیل زندگی می کنند که به یادشان می آید آنجا«خطی در میانه بزرگراه زن و مرد را از هم جدا می ساخت…ومن می خواستم بدانم چرا این خط کشیده شده بود.»این فیلم توانمند که سبکی چون سینما وریته دارد و بیش تر شخصی است تا سیاسی،بررسی پیوندهایی است میان گروهی ازمردان فلسطینی که در اسرائیل کار غیر قانونی می کنند.آنها که در طی روز مجتمع های آپارتمانی لوکس می سازند وشب ها خود را در چادرهای موقتی ازچشم ماموران دور می دارند، بر سر یک سفره می نشیندد و زندگی همبسته و پیوسته ای دارند و پس از چهار سال در گذر از جوانی به بزرگسالی می رسند.دراین بسترناهموارو توان فرسا که به شوخی« هتل نه ستاره»می نامندش به احمد و محمد دو شخصیت اصلی فیلم برمی خوریم.هار،کارگردان فیلم می گوید«یکی ازسخت ترین چیزها درساخت این فیلم دیدن جوانانی بود که پر از اشتیاق به زندگی و سرشار از انرژی و تحرک بودند،چیزی که در گذرزمان نه تنها از سوی اسرائیل که از سوی سلیقه ها و گرایش های فرهنگی نیز سرکوب می شود.»


کردار آدمیان
کارگردان:کیکو گویفمن
زمان:75 دقیقه
ساخت:برزیل

کردار آدمیان فیلمی پر احساس و تاثیرگذار است که به شبکه درهم تنیده اخاذی و حق السکوت،آدم ربایی، فروش مواد مخدر و قتل و کشتارهایی می پردازد که جنایات زیرزمینی برزیل را سازماندهی می کنند.شهربایکسادا فلومیننس در حاشیه ریو دو ژانیرو منطقه ای خطرناک و پر از دشواری های اجتماعی است که به خشونت و فساد شهره است.درماه مارس سال 2005 در اینجا 29 تن به دست گروه های آدم کش محلی به گونه دردناکی کشتار شدند.کیکو گویفمن کارگردان این فیلم تحت تاثیراین جنایت و عدم پیگرد قانونی آشکار مرتکبان آن،پس زمینه های فراموش نشدنی وغم انگیز این رویداد را بررسی می کند و آن را در بستر روان شناسی شکننده جامعه محلی می نهد.بیننده هنگامی حس آشکار خطر را درک می کند که کارگردان با بازیگران پشت صحنه جنایت در این کشمکش مرگبارقدرت گفت و گو می کند.فیلم که در یک جنگل شهری درندشت و کثیف می گذرد با نشان دادن این ماجراهای شخصی هرچه بیش تر روشن می دارد که عدالت دراینجا چیزی نایاب است و اخلاق به اندازه کشمکش روزمره برای بقا ارزشی ندارد.در بایکسادا فلومیننس پاسخ های معدودی می یابیم و ازآن سو به پرسش های بیش تری می رسیم در این باره که چه چیز هولناک ترین کردارهای انسانی را دامن می زنند و چگونه دراین کشمکش های تلخ،خشک و تر با هم می سوزند.


آلدونا ویزنیوسکا
کارگردان:پیوتر ویزوسکی
زمان:16 دقیقه
ساخت:لهستان،2006

برداشتی نوین از داستان عاشقانه ساده ای در لهستان.الدونا،زنی دگرباش است که می خواهد به معشوقش«دارک» وفاداری وعشقی آشکارنشان دهد . دوربین آرام و با دقت،آرایش کنان او رانشان می دهد که از زندگی زیبای خود با معشوقش می گوید.اما چیزی بر لحن آرام او و تصویرزندگی خانوادگی اش سایه می افکند: دغدغه هویت جنسی وترسی که دربرابر دوربین فوران می کند وازجامعه ای نشان دارد که با خود بیگانه است و دوعاشق درمیانه آن گرفتار آمده اند.





همه چیز دراین چای
کارگردان:جینا لیبرشت،
لس بلانک
زمان:70 دقیقه
ساخت:امریکا،2007

گشتی همراه با راهنما دردنیای شگفت انگیز چای موضوع جدیدترین فیلم مستندسازنام آشنا لس بلانک و جینا لیبرشت است که زندگی و کار واردکننده چای امریکا دیدوید لی هافمن را در برخی از دورافتاده ترین نقاط چین و جست وجوی بهترین چای دنیا را به بررسی می گذارد.هافمن که حامی وفادار کوشش های منطقی و سودمند برای محیط زیست است،قهرمان چایکاران مستقلی است که تا به امروز به روش های کهن و دست ساز به کار می پردازند .اوبا بیان توازن ظریف میان هنر وعلم در کاشت برگ چای براین امید است که چای های چین را به بازارجهانی بیاورد اما خط مشی های تجاری کارخانه های بزرگ چای، او را نومید می سازند.با این همه،اوقدرت پزشکی،فکری،و دگرگون سازنده چای را آشکار می سازد و ارتباط ملموس آن با خاک و رابطه جاودان آن با نسل های گذشته را بیان می دارد.جینا لیبرشت دوست دیرین لس بلانک وهمکاراو دراین فیلم و نیز ورنر هرتزوگ عاشق چای، درجایی از فیلم ظاهر می شوند تا فنجانی ویژه از چایی بنوشند که«مزه جنگل دارد،جنگلی با برگ های ریخته برزمین،وبارانی تازه باریده،بارانی تازه بند آمده، خیس، وگام برمی دارید و انگارهمه چیزی در این چای نهفته است.»
وبسایت لس بلانک


امینه
کارگردان:خدیجه السلامی
زمان:75 دقیقه
ساخت:یمن

این فیلم که با دسترسی قابل ملاحظه به زندگی امینه، شخصیت اصلی آن تهیه شده،شرح حال تکان دهنده جوخه مرگ زندان زنان یمن است.امینه،مادر سه فرزند که یازده سال پیش ازدواج کرده درپی محکومیت به اعدام بخاطر قتل همسرش منتظر اجرای حکم است.السلامی که درآغازبه موضوع خود دسترسی نداشته رفته رفته اعتماد او و همچنین اعتماد مسئولان زندان را جلب می کند. فیلم با به کارگیری اسناد دست اول وبازسازی دراماتیک، زندگی روزانه امینه در زندان را شرح می دهد واو را نشان می دهد که در کنارفرزندانش در زندان به سر می برد.فیلم همچنین دوبار فرار او،لغو حکم اعدامش درآخرین لحظات، و کوشش های دائم برای وادارکردن او به پذیرش جنایتی که می گوید مرتکب نشده را به نمایش می گذارد.


فرشتگان مرگ
کارگردان:آسترید بوسینک
زمان:33 دقیقه
ساخت:مجارستان،هلند،انگلیس

می گفتند به آنجا نرو چون اگرشوهر بدرفتاری کند کشته می شود.برای یکی از ساکنان ناگیرف،روستایی آرام و ساکت در نواحی دهقانی مجارستان،این هشدارنخستین برخورد او با این روستا بود.در اینجا همه از 140 مردی سخن می گویند که سال ها پیش ازخوردن مرگ موش جان باخته بودند.از آنجا که زنان هم سرکوب می شدند وهم اجازه طلاق گرفتن نداشتند چنین قتل هایی می توانسته بیش از آنکه سرکشی به شمارآید، گونه ای گریز خوانده شود.درآن روز قابله ای فرا خوانده می شود و انباری آشپزخانه به آزمایشگاه بدل می شود تا درپشه کشی کاغذی نسخه ای کشنده درپیچیده شود.روستاییان با توضیح شاعرانه خاطرات خود و با طنزی گزنده جزییات مبهم این قتل را درچشم انداز ساکت روستا به یاد می آورند.شرح مبارزه تاریخی و خانوادگی ایشان که می تواند نشان گر آزادی بیان برای هردوجنس باشد با تصاویر ظریفی از زندگی روزانه روستا درآمیخته می شود اما گذشته مبهم ضیافت شام همچنان ناگفته هایی را در خود باقی نگاه می دارد.
وبسایت این فیلم
وبسایت مستندساز


بهشت آرتور
کارگردان:لوک بوشام
زمان:50 دقیقه

ساخت:کانادا،2006

بهشت آرتور که برداشتی دریافت گرایانه و شاعرانه،خشن و درهم و برهم وخنده دار و خیال پردازانه به موضوع خود دارد دریک کلام چیزی جزمستند ی متعارف نیست.هرروز صبح آرتور به خوک ها و مرغ های دام پروری اش به همراهی صدای زیبا و سحرآمیز ویکتوریا روسلینی خواننده اپرا غذا می دهد.او آهنگ ها را از روی یک صفحه قدیمی 33 دور پخش می کند.فیلم برداری عالی فیلم ،زاده شدن بچه خوک ها، قطع هرروزه دم توله های نوزاد،شست و شوی اندام های جنسی و دندان های حیوانات،جفت گیری ماده خوک و انتخاب خوک های جوان برای کارخانه را همچون برخی از کارهایی نشان می دهد که آرتور با حوصله و دقت به انجام شان می رساند.همه چیز خوب پیش می رود تا روزی که صفحه گرامافون گم می شود وهمه چیز به هم می ریزد.فیلم از اینجا قالبی خیال گونه به خود می گیرد: خوک ها اعتصاب غذا می کنند،مرغ ها علائم آزاردهنده ازخود نشان می دهند وآرتور دیوانه وارمی کوشد هماهنگی پیشین را با پخش موسیقی دیگری به فضا بازگرداند.فیلم ازموسیقی وطراحی ص
دای فوق العاده توانمندی برخوردار است که جای گفتار را می گیرد و اصالتی ویژه به این فیلم می بخشد.
وبسایت فیلم

آنونس این فیلم رااینجا ببینید.

پی گرفت

۱/۲۹/۱۳۸۶

بولینگ برای کولومباین


بولینگ برای کولومباین
محسن قادری

انجمن ملی اسلحه فیلمی درست کرده که به طور حتم رضایت عمیق شما رو برآورده می کنه.بیاید ببینیمش.صبح بیستم آوریل 1999 بود. روزی درست مثل هرروز دیگری درامریکا.کشاورز به کارهای معمولش رسیدگی می کرد.شیر فروش محموله هاش روتحویل می داد. رییس جمهور دستوربمباران کشور دیگری رو می داد که اسمش راهم نمی توانیم تلفظ کنیم. بیرون فارگو در داکوتای شمالی، کری مک ویلیامز به پیاده روی روزانه اش می رفت.درمیشیگان،خانم هوگز به دانش آموزانش برای شروع یک روز درسی دیگه خوش آمد می گفت.ازآن سو در شهرکوچکی در کولورادو دو پسر بچه ساعت شش صبح به بازی بولینگ می رفتند.بله روزی کاملا معمولی در ایالات متحده امریکا بود.


-می توانم کمکتان کنم؟
-خوب راستش می خواستم یه حساب باز کنم.
-بسیار خوب.چه جور حسابی باشه؟
-هوم.حسابی باشه که ... بتونم اسلحه مجانی بخرم.
-بسیارخوب.

یه آگهی در روزنامه محلی میشیگان دیدم
که میگه اگه یه حساب در بانک نورث کانتری باز کنید

-بانک به شما یک اسلحه میده
-سفته می گذارید واسلحه رو تحویل می گیرید.

اینجا بروشور کاملی هست
که می تونید از روش انتخاب کنید
وقتی پیشینه وبقیه چیزها بررسی شد

-اسلحه بهتون تعلق می گیره.
-خیلی خوبه.محشره.

-خوب راستش این همون حسابیه که می خواستم باز کنم
هیچی نباشه ما یه انباری داریم که توش می تونیم
- اسلحه گرم نگهداری کنیم
-پانصدتایی از این اسلحه ها.
-توی انباری تون؟
-بله درانباری مون.

عجب!

باید پیشینه رو بررسی کنیم.
-همینجا در بانک؟
-بله همینجا.
- آخه ما فروشنده مجاز اسلحه گرم هستیم.
-جدا؟خود شما؟یعنی شما هم بانک وهم فروشنده مجاز اسلحه گرم هستید؟
-«نژاد»روچی قید کنم؟«سفید»،«قفقازی»،چی...؟
-قفقازی.
-قفقازی.
-گمون کنم اینجوری هجی بشه...قف-قا-زی.
-همینه؟
-بله درسته.
-ازاین نظرگمون نکنم اشکالی بگیرن.
-آیا تابه حال به عنوان معلول ذهنی شناخته شدید؟
یا با یک موسسه درمان روحی سروکار داشتید؟
-نه تا حالا سروکار نداشتم؟
-منظوراز«آیا تابه حال به عنوان معلول ذهنی شناخته شدید؟»چیه؟
-به جرم مربوط میشه.
خوب اگه من به طورطبیعی معیوب ذهنی باشم اما جرمی نکرده باشم چی...
-کاملا درست می گید.
-می تونید اسلحه بگیرید مایک.
-آه.خیلی خیلی ممنون.جانمی!

بخشی از گفتارمتن و گفتارهای فیلم«بولینگ برای کولومباین»،مایکل مور2002

۱/۲۶/۱۳۸۶

آتش ها برافروخته شدند



آتش ها برافروخته شدند
همفری جنینگز،1943
محسن قادری

بسیاری در پاسخ به این پرسش که بهترین کارگردان بریتانیایی چه کسی است چه بسا بی درنگ آلفرد هیچکاک،دیوید لین، یا مایکل پاول را نام ببرند.با این همه،شاید برخی نیز ازهمفری جنینگز یاد کنند که لیندسی اندرسون زمانی او را تنها شاعر راستین سینمای انگلیس خوانده بود.«آتش ها برافروختند» شناخته شده ترین فیلم او بی شک شاهکار بی مانند سینمای مستند است.

جنینگز شاعر و نقاش بود و هم ازاین رو آدمی بود که براستی از گسترده ترین فرهنگ ممکن برمی خاست.اومی دانست چگونه همه چیزی را درفیلمی مستند چنان به خوبی درآمیزد که پس از سالیان دراز همچنان پویایی و قدرت آن به یادگار ماند.هنگامی که در1950 درجوانی درگذشت تنها 17 سال کار فیلم سازی کرده بود.فیلم های اوهمان اند که امروزه مستند-درام docu-dramaخوانده می شوند.

آتش ها برافروختند بلند ترین فیلم اوست که در1943 ساخت اما این تنها فیلمی نبود که برای واحد فیلم سازی GPO پیش از جنگ جهانی دوم و برای واحد فیلم سازی «کراون»(تاج) و وزارت اطلاعات بریتانیا در کشاکش این جنگ ساخت.

درحالی که بسیاری ازفیلم های این دوره تنها سویه تبلیغاتی داشتند و درپی تقویت روحیه ملی بودند، در فیلم های جنینگز تصاویر بریتانیا اغلب چنان پویا و توانمند بودند که مردم از دیدن آنها به گریه می افتادند.

حس نهفته در تصاویر او را می توان به خوبی در شعری یافت که جنینگز درسال ساخت« قلب بریتانیا» و« حرف هایی برای جنگ»سروده است:

هزاران چشم انداز غریب در خیابان های لندن می بینم.
ساعت کلیسای« باچرچ» را می بینم که روزهنگام می سوزد.
مردی یک پا می بینم که عصا زنان از آتش می گذرد.
سه سیاه می بینم و زنی با پودرصورت سفید که در سه و نیم صبح آواز می خواند.
دختر پرستاری می بینم با بازوانی پر از گل سرخ.
طبل های فیلارمونیک را می بینم که در آتش می سوزند.
برگ های سبز« لینکونل شایر» را می بینم،
که در لندن بر بدنه هواپیمایی سرنگون به رقص درمی آیند.

جنینگز فیلم هایش را«دوربین سروده ها»می خواند.شخصیت های فیلم« آتش ها برافروختند» مردان و زنان آتش نشان «مرکزآتش نشانی کمکی» بودند که در باراندازهای لندن کار می کردند،جایی که بیش از همه زیر بمباران شدید بودند.

دستاورد جنینگز درزمینه فیلم سازی را دیوید تامسون به درستی اینگونه بیان داشته:«آتش هایش که چون آتش های ویلیام بلیک * زبان جان بودند بسا هنجارهای خوب انگلیسی را نیز می توانستند به کام خود برند.»

صحنه های آغازین فیلم، هشت شخصیت فیلم را به ما معرفی می کنند.هریک از ایشان راوی داستانی است که بازیگران اش آتش نشانان واقعی اند.یک دوره کار 24 ساعته در فیلم به نمایش درمی آید.سپیده دم، مردان از خانه و مشغله های روزمره اشان دست می کشند تا به سرکار روند.

نیروی تازه نفسی از راه می رسد.ماه کامل است و همه گوش به زنگ حمله سنگینی اند که درپیش است.با فرارسیدن شب آژیرها به صدا در می آیند.دسته آتش نشانان به انباری ساحلی فراخوانده می شود تا آتشی را فرونشانند که زبانه های اش می تواند کشتی مهمات را در اسکله به کام خود برد.فرونشاندن آتش آغازمی شود و سرانجام زبانه ها خاموشی می گیرند.یک کشته و زخمی های چند.کشتی سرانجام بندر را سپیده دمان بریال موج پشت سرمی نهد.

پی ریزی داستان چنان است تا چهره ای خسته و به ستوه آمده از بریتانیا به دست داده شود که درعین حال همبستگی و صمیمیت ژرفی درآن نهفته است.آتش نشان های جنینگزخدمات چیانی با چهره های خشک و وظیفه شناس از آن گونه که در فیلم های پس از جنگ جهانی می بینیم نیستند.

درست است که دراین فیلم نگاه جنینگزبه آدم هایش به شیوه معمول انگلیسی مهرآمیز و درعین حال خشک و رسمی است اما طنزوکنایه نیز در فیلم او دیده می شود؛برای نمونه درسکانسی که آتش نشان ها یک یک به اتاق استراحت می آیند برت،پیانیست گروه، قطعه « یک نفر رفته درو» و دیگر ترانه های مردم پسند آن روزگار را می نوازد.صحنه های آتش نشانی وعواقب آنها جذاب و دیدنی اند و فیلم برداری و تدوین شان خالی از هرگونه جنبه های ملودراماتیک است.

جنینگز جنبش مشاهده همگانی را بنیان نهاد که درباره شیوه زندگی بریتانیا اطلاعات گرد می آورد، درست همان گونه که مالینکوفسکی رفتار جزیره نشینان دریای جنوب را به ثبت رسانده بود.او نتایج این تجربه را به گونه شایسته در آتش ها برافروخته شدند ودر دیگر فیلم هایش به کار برد که از جمله آنها مشخصا می توان به فیلم معروف«به بریتانیا گوش بسپار» و «خاطراتی برای تیموتی» اشاره کرد.

جنینگز بدینسان به گونه شایسته کلیشه های طبقاتی آن دوران را تعریفی دوباره می بخشد ونشان می دهد که جنگ چگونه می تواند مردمان جدامانده از هم را یگانگی بخشد وبه اندیشه مان وامی دارد که اگر این ستیزه به گونه دیگر به سرانجام می رسید چه چیزها از دست می رفت.

*شاعر انگلیسی،1757-1827

۱/۱۸/۱۳۸۶

گفت وگوی رابرت گاردنر و مارتینا کودلاچک درباره مایا درن

مایا درن

گفت و گوی اینترنتی رابرت گاردنر ومارتینا کودلاچک
درباره ساخت فیلم درآینه مایا درن
با نگاه به زندگی، آثار و اندیشه مایا درن،فیلم سازآوانگارد
محسن قادری

بخش دوم
پیوند بخش نخست

در فیلم،جهان را به رقص می آورم.
مایا درن

25 ژوئن 2002

رابرت عزیز

الان که در آپارتمانم در« ایست ویلاژ» جلوی کامپیوترم نشسته ام هوا بیش از 90 درجه فارنهایت است.تا چند روز دیگر به پراگ می روم،اما پیش از آن دوست دارم سوالی ازشما بپرسم:در دانشگاه بوستون،در« مجموعه های ویژه کتابخانه موگار» که مادر مایا درن یادمان های دخترش را پس از مرگ زودهنگامش در آنجا سپرده است،درحالی که داشتم چهل جعبه از مواد بایگانی را واررسی می کردم به نامه کوتاهی خطاب به« باب عزیز»برخوردم.گمان کردم این نامه خطاب به شما باشد.اودیدگاه هایش در این باره که فیلم سازی تان می بایست درآینده چه مسیری در پیش گیرد را بیان می دارد.من احساس کردم او به گونه زیبا به شما یادآوری می کند که شاعر باشید وبه جست و جوی بیان و آفرینندگی صادقانه برآیید. می توانید بگویید در چه سنی و چه شرایطی به لحاظ حسی و فکری با آثار مایا آشنا شدید و واکنش آنی شما به آنها چه بود؟

رابرت گاردنر:این دقیقا همان چیزی است که من از شما پرسیدم!دقیقا یه یاد نمی آورم به چه مناسبت نخستین بارمایا را به واقع دیدار کردم.با این حال نخستین برخوردم با آثارش را به خوبی به یاد دارم: سال1950 درسیاتل در واشنگتن که انسان شناسی تدریس می کردم در یکی از نمایش فیلم های بسیاری که بعدا به نگارخانه هانری در دانشگاه واشنگتن منتقل شد.یک گروه کوچک از ما مرتب به دیدن فیلم هایی می رفتند که بعدا به فیلم های آوانگارد یا مستقل موسوم شدند.هیچ راه دیگری برای دیدن این فیلم ها وجود نداشت و از همین رو همه ما احساس ویژه ای داشتیم.درآن زمان،در مراحل کاملا اولیه خودآگاهی خود به عنوان فیلم ساز بودم اما مطمئنم که این فیلم ها تاثیر گسترده ای بر تکامل کارم داشتند.چیزهایی وجود داشت که دیدنشان ستایش ونومیدی ام را برمی انگیخت.گرایش های خودمن بیش تر به سویه واقعیت تغزلی یا شاعرانه بود تا تجربیات شدیدا نمادین و درون کاوانه که مایا درن و استن براکیج راهگشای آنها بودند.

یک بار،مایا به سیاتل آمده بود تا پخش کننده فیلمش را ببیند که با من هم کار می کرد و اومدت زیادی با من به گفت و گو نشست و از تجربیاتش درهائیتی گفت.یادم است افراد دیگری هم نشسته بودند که او برایشان با جدیت و به گونه نمایشی مراسم وودو را با حرکاتی بس زنده توضیح می داد.فکر می کنم ما بیش ترعناصر لازم را داشتیم جز عنصر اصلی.مایا در این دوره پر از خوش بینی بود و من نیزچون اوسرشار از پیش بینی ها درباره تکمیل فیلمش درباره هائیتی بودم. این فیلم او را به قلمرو واقعیت می کشاند،فیلمی که آیین و دیگر حرکات نقش بنیادی درآن ایفا می کردند.یادم است که احساس می کردم در مسیر سینمایی یکسانی هستیم، گو اینکه من به جاهای بسیار دورتری از او رفته بودم.مایا را پیش از مرگش دیگر ندیدم اما درباره او به عنوان مولف« سوارکار آسمانی»آگاهی کامل داشتم،کتابی که جای فیلم را گرفت.

مارتینا از مایا درن همچون انسان شناس یاد کردی.چه ویژگی های ذهنی یا چه وظایفی وجود دارند که سبب می شوند کسی را انسان شناس بخوانید؟


مارتینا کودلاچک:امیدوارم به من کمک کنید تا بحث راش های فیلم هائیتی مایا درن را که در زمینه انسان شناسی بصری است روشن سازم.در طی سالیان،مایا تبدیل به یک متخصص آیین وودو شد اما او به موضوع خود به عنوان هنرمند نزدیک می شد.مایا در مناطق روستایی با کشاورزان و روستاییان زندگی کرد وبا بورژوازی هائیتی وار و فرانسوی پورت اوپرنس کاری نداشت.او در وودو مجموعه عقاید و باورها و عملکردهای پیچیده یافت.این تجربه معنوی او را عمیقا تحت تاثیر قرار داد زیرا وی خود را بی دین می دانست و با ریشه های یهودی و مذهب خود پیوند نمی گرفت.مایا آشفته بود.او با این واقعیت در کشاکش بود که درفیلم تنها می توان حضورمادی یک آیین رانشان داد و نه گوهرمقدس و نادیدنی آن را.او پس از آشنایی با وودو احساس می کرد درزمینه چگونگی درک مخاطب از این آیین ها وظیفه ای برعهده دارد.ایده اصلی خود او انجام پژوهش فیلمی مقایسه ای در زمینه آیین ها و بازی های کودکان از طریق مونتاژتصاویرخود با تصاویر گرگوری بیتسون و مارگرت مید از آیین های خلسه در جزیره بالی(در اندونزی) و نیز تهیه تصاویر جدیدی بود که فیلم برداری آنها را پیشنهاد می داد.مایا تحت تاثیر کار میدانی گرگوری بیتسون قرار داشت. آنها با وجود آنکه هردو متاهل بودند اما با یکدیگر سر و سری عاشقانه نیز داشتند. برنامه ریزی کرده بودند تا با هم به هائیتی بروند اما بیستون درست پیش از عزیمت به این رابطه پایان داد.مایای دلشکسته به تنهایی با کشتی به هائیتی رفت. این سال 1947 بود؛ او نخستین بورس بنیاد گوگنهایم را برای« کار خلاقه در زمینه سینما»دریافت کرد.مایاعاشق این جزیره، مردم و ارواح شد.او دریک آیین جمعی وودو شرکت کرد و با این مردمان به رقص پرداخت. ارزولی،الهه عشق،مایا را برگزید وبا او خود را به تجلی رساند.

باید اشاره کنم که مایا در 1942 به عنوان منشی شخصی کاترین دانهام، رقاص و رقص پرداز، به کار پرداخت که در زمینه انسان شناسی در دانشگاه شیکاگو به تحصیل پرداخته بود و نخستین بار به مخاطبان امریکایی موسقی و رقص اصیل کارائیب را معرفی کرد.دانهام در 1936 از هائیتی دیدن کرده بود و درآنجا از آیین ها و رقص ها فیلم برداری کرده بود.مایا گاهی در کلاس های رقص او حاضر می شد که در آن بهترین دهل زن های کوبا و هائیتی ریتم ها را اجرا می کردند.مایا در مدت زمانی که با دانهام همکاری می کرد،مقاله ای به نام« تسخیر مذهبی در رقص» نگاشت.او در سال های بعد، برای ساخت«فیلم- سروده ها»ی خود رقاصان دانهام را به همکاری گرفت.او از طریق دانهام با انسان شناسانی چون ملویل هرسکویتس،مشاور دانهام،و با هارولد کورلاندر آشنایی یافت.

مایا مراحل گوناگونی را پشت سرگذاشت تا فیلم هایی را که در هائیتی گرفته بود به نتیجه برساند.از آنجا که او پیش از ساخت فیلم دست به نوشتن کتابش برده این تصور وجود دارد که وی از کارش به عنوان فیلم ساز ناتوان مانده بوده است. جوزف کمبل،اسطوره شناس،با مصاحبه با مایا به او کمک کرد تا چارچوبی مکتوب به نوشته خود بدهد.کمبل او را واداشت تا نه تنها به آنچه به عنوان غریبه دیده بود بلکه همچنین آنچه را که به عنوان آشنا احساس و درک کرده بود مفهوم بخشد.مایا دو گام نخست آشنایی آیینی را با کسب عنوان زن روحانی پشت سرگذاشت.روایت او ازتجربه تسخیر پایان بخش فصل بازپسین«سوارکار آسمانی»با نام«تیرگی سفید» است.کوشش مایا برای ارتباط با«احساس»خودیکی از دشوارترین وجوهی است که بایستی در فیلم یا نگاشته قوم پژوهی گنجانده شود.او نمی خواست احساسات پیچیده به جا نهد.امروزه این کتاب اثری کلاسیک در زمینه اصول کیهان شناسی وودو به شمار می رود.اما در زمانه خودش به خاطر قوم پژوهی ذهنی نویسنده اش چه در زمینه نگارش و چه در زمینه به فیلم درآوردن موضوع مورد انتقاد قرار داشت.مایا به«سراسقف سفیدپوست آیین وودو»شهره شد وکارش در هائیتی،نامتعارف و مبهم ارزیابی شد.باتوجه به مرگ زود هنگامش در 1961 نمی دانیم چگونه می خواسته تصاویر فیلم هائیتی اش را به انجام رساند.

رابرت گمان می کنم شما این تصاویر تدوین نشده را دیده باشید.فکر می کنید آیا مایا سرانجام می توانست نسبت به این آیین ها بینشی به دست دهد؟یا فکر می کنید کتابش درزمینه انسان شناسی اهمیت بیش تری دارد؟


رابرت گاردنر:احساس می کنم پرسش تان به دو مقوله مجزا اما مرتبط به هم مربوط است:مقوله دستیابی به « بینش» در فیلم سازی و مقوله « اهمیت» آکادمیک از راه کوشش ادبی.البته پاسخ کوتاه من به هر دو بخش پرسش تان « بله» است اما موضوع به لحاظ منطقی در همین جا خاتمه نمی یابد.

گمان نمی کنم مایا درن زیاد در این اندیشه بوده که آیا فیلم برادریش از آیین هائیتی عملی بینش جویانه بوده یا کوششی بوده برای سهم جستن درزمینه انسان شناسی، چرا که درنگره او هردو رویکرد با وجود اختلاف روش هایشان نتایج و اهداف یکسان داشته اند.

همچنین گمان می کنم گرایش نهفته او به سوی معنای آیین بوده تا زندگی آدم هایی که آن را تجربه می کنند، که از دید من، این نه تنها ادراک انسان شناختی ستودنی که میدان خلل ناپذیری برای تجربه فیلم است.افزون بر این،گمان می کنم که او عمیقا متوجه این مساله بوده که چگونه حرکات و اطوارهایی را به تصویر کشد که ریشه در آیین داشته اند چرا که این یکی از شیوه های اصلی فراهم ساختن بیان بصری است.او باید می دانسته که شیوه فیلم برداری اعمالی که می دیده می توانسته به انتقال یا انتقال نیافتن شرح بصری آنچه می دیده منجر شود.بینش های حاصله،هرمیزان ازموفقیتی که دربرداشته باشند،چه در انسان شناسی سخاوتمندانه وچه در سینمای اندیشه ها سهیم خواهند بود.

من اکنون پرسشی از شما دارم.آیین چه ویژگی هایی دارد که شما را وامی دارد تا آن را مشخصا سینمایی یا بیانگر ماهیت انسانی بدانید؟

مارتینا کودالچک:برای من آیین هنگامی رخ می داد که داشتم صدها حرکت تکرارشونده را برای به کارگیری و سامان دهی فیلم های مایا درن در بایگانی ها انجام می دادم.پس از صرف ساعت های بسیار زیاد احساس می کردم که به خلسه درافتاده ام.یکی از فیلم های گمشده او را درقوطی بدون برچسبی درگوشه تاریکی ازمرکز بایگانی های منتخب فیلم یافتم که اسمش« همنوازی برای خوابگرد ها» بود و مایا درآن رقصنده ها را به صورت نگاتیو در صحنه ای شبانه وسیال فیلم برداری کرده است.همچنین تکه های ازهم گسیخته فیلمی را که در قوطی قهوه نگهداری می شدند و مایا را نشان می دادند که دارد با دوربین بولکسش« همین چشم شب»را فیلم برداری می کند به هم پیوند زدم.به شگفتی درافتاده بودم.آیین از ابزارها یا الگوهای مادی بهره می گیرد تا دنیا را وادارد که خود را جلوه گر سازد.پاسخ درهر ایما واشاره نهفته است زیرا هرایما و اشاره ای با ایما و اشاره دیگرهمپیوند است.ماده خود به تنهایی وبه خودی خود با شما سخن ها دارد.

دوبار پیش ازآنکه فیلم برداری را با گروه آغاز کنم به هائیتی رفتم.سرنخی نداشتم که بدانم چگونه افرادی را بیابم که مایا را می شناختند.پورت او پرنس،پایتخت هائیتی،شهر بزرگی با زاغه های مایوس کننده است.این جزیره زیبا جمهوری ای متشکل از سیاهپوستان است که دربرابر برده داری به پا خاستند ودر1804 کشور مستقلی ایجاد کردند.هائیتی را عکاسان بزرگی چون آلکس وب،مجی استبر،فیلیس گالمبو،بروس گیلدن وشانتال رنو به من معرفی کردند.همه آنها به من می گفتند که در هتل معروف« اولوفسان»بمانم که یکی از وعده گاه های پورت او پرنس است و اینکه تحقیقم را از آنجا شروع کنم.این هتل به خاطر رمان گراهام گرین« کمدین ها»معروف شد و امروزه آن را ریچارد مورس،موسیقی دان و رهبر گروه موسیقی پاپ هائیتی موسوم بهRAM اداره می کند.او درباره مایا درن شناخت داشت و مادرش، رقاص و خواننده Emerante de Pradine حتی با او ملاقات کرده بود.آنها خیلی کمکم کردند.بیرون از پورت او پرنس، نقاش و روحانی آیین وودو،آندره پیر،که مایا پس از دیدن نقاشی دیواری هایش او تشویق کرده بود که به نقاشی روی بوم رو بیاورد،منبع قابل اعتمادی برایم بود.او مرا به پرستشگاه های گوناگونی فرستاد که مایا درآنها خدمت کرده بود.شگفت زده شده بودم از دیدن آدم هایی که او را به یاد می آوردند.و آنها نیز از دیدن من درشگفت بودند.پیرمردی در هائیتی مرا زن سفیدپوست جوانی می خواند که با دوربین در پی ردپاها و روح اوست.درآن روزها،هنگامی که مایا در جماعت سهم می جست و با روحانیان کار می کرد، دوره پربار وفرخنده ای بود.آنها امید داشتند که به روح او وبه این دوره به کمک من جانی دوباره دمیده شود.از من انتظار داشتند تا مراقب نیاکانم باشم.

درآغاز،عکس نمی گرفتم،فقط می ایستادم و گوش می دادم.دومین بار به هائیتی سفر کردم چون به یک مراسم خانگی دعوت شده بودم شبیه مراسمی که دراصل مایا فیلم برداری کرده بود و این به من کمک فوق العاده زیادی کرد تا تصاویر او را درک کنم.آنها برای این مراسم تقاضای دوربین کرده بودند.لحظاتی جادویی را تجربه کردم.این مراسم از نظر درام وخصوصیت نمایشی اشان درپیوند با رقص و دهل کوبی،لباس و رخساره پردازی،لوازم تزیینی،پرچم های آیینی، بطری های باده افشانی،و طراحی های آیینی موسوم به Veve که با آرد یا خاکستر مردگان بر روی زمین کشیده می شوند فوق العاده سینمایی اند.آتش وآب نیز به عنوان ارکان و عناصراین مراسم کاربرد دارند.دربرخی ازاین مراسم، نذری های جانوری چون مرغ ها،بزها،خوک،و گاه به ندرت گاو نر نیزبه درگاه خدایان پیشکش می شود.

رابرت گاردنر:با نگاه به تصاویر هائیتی مایا درن آیا می توانید در شیوه فیلم برداری او متوجه هرگونه تاثیرپذیری از آموزش رقص یا کشش غریزی اوبه رقص شوید؟درباره فیلم های دیگرش که درآنها چه بسا مسئولیتی دربرابر تصویر سازی اصلی نداشته چه فکر می کنید ؟

مارتینا کودلاچک: مایا احساسی غریزی به رقص داشت.این را می توانید در همه فیلم هایش ببینید.اهمیتی ندارد که آیا بینش او با همکاری فیلم بردار یا تدوین گرش به دست آمده یا نه.این چیزی است که درباره دیگر کارگردانان نیز صدق می کند.اوفیلمش« مطالعه ای در رقص پردازی برای دوربین»را که گوهری یکتا درحوزه رقص سینمایی است با همکاری تالی بیتی رقاص ساخت.مایا می توانست رقاص باشد.این رقص او در یک مراسم بود که در جامعه هائیتی را بر روی او گشود.او با رقصیدن با آنها بخشی ازآیین جمعی شد.رقص درآیین وودو کارکرد عبادت حرکتی را نیز دارد. خادم با ضرب آهنگ به الوهیتی ویژه پیوند می یابد.به هنگام مراسم، آشنا شوندگان گرد می آیند و می رقصند اما دیگران می آیند و تماشا می کنند.

دوستان او را چون کنترل کننده و تصرف کننده توصیف می کنند؛رقصیدن به نظر می رسد مایا را با شهودش پیوند می داد و او را ازذهنش آزاد و رها می ساخت.هنگامی که مایا درهائیتی در مراسمی خانگی در سال 1947 فیلم برداری می کرد،مثل یک رقصنده و شرکت کننده با دوربین بولکسش به جنبش درآمده بود. به نظر من این سکانس ها جادویی اند. من ریتم آیینی را به گونه ای بصری احساس می کنم. مایا از حرکت آهسته استفاده کرده،و آدم این تاکید را احساس می کند و می بیند که همه به ریتمی همگانی و فراگیر پیوند خورده وچون یک تن به جنبش درآمده اند.این رویکردی ذهنی وخلسه ای است که به ندرت در فیلم های قوم پژوهی می یابید.این چیزی حسی است.تصویرپردازی حالتی خلسه وار دارد، خصوصیتی شناور.من احساسم از آن این بود که زیر آبم،کاملا آگاه از مایه تکرار شونده آب و دگردیسی مایا.

درتجربیات شخصی خود مایا با مراسم تسخیر،فردیت کنترل کننده اش دقیقا به زانو درآمده و تسلیم شده.او پس از نخستین سفرش به هائیتی،فیلم« تامل بر خشونت» را برپایه الگوهای تمرین هنرهای رزمی وو تانگ و شائولین ساخت. برای او این مهم بود که فرم بیرونی،جنبه تکرارشونده آیینی، تجربه ای درونی را برمی انگیزد.و او این تجربه را به فیلم درآورد. مایا آیین گرایی بود که فیلم راهمچون ابزار به کارمی گرفت.درغلبه روحی فراتر درآمدن تجربه ای می تواند باشد که جنبه ای خشونت آمیز را درخود دارد.نیرویی توانمند نابود و دگرگون می شود تا چیزی نو رخ دهد. از این زاویه، خشونت وجهی مثبت می یابد.مایا« تسخیر» را نو به نو شدن هویت می دانست نه رها گشتن از هویت خویش.

رابرت گاردنر:در شکل گیری تان به عنوان فیلم ساز،مشخصا کارهای چه کسانی مورد علاقه یا الهام بخش تان بود؟ برخی از این چهره ها کدامند وشما کدامیک از فیلم هایشان را از این نظر مهم ترمی دانید؟

مارتینا کودلاچک:نمی دانم آیا این تاثیر آثارفیلم سازان دیگر برمن بوده که فیلم سازبشوم یا نیازم به داستان گویی و ارائه بینش بوده که بر آنم داشت تا این رسانه پیچیده را انتخاب کنم که کم و بیش بسیاری ازهنرها را درخود نهفته دارد.من تا حدی به رسانه فیلم رویکرد فلسفی دارم...شاید گفتن ماجرایی درباره پنج سالگی ام کمی شخصی باشد.دوستی داشتم که در دریاچه ای کنار مزرعه کوچک مادربزرگم غرق شد.به من گفته بودند که دراین دریاچه یک آکواریوس[=دلو در صور فلکی که آبرسان است] با پریانش زندگی می کند و در مواردی نادر ازآدمیزاده ای درخواست می کند تا با اودر آب زندگی کند.درمیانه این دریاچه، درزیر آب،سنگ بزرگی نهفته است که بومی ها به آن سنگ آکواریوس می گویند. این ناحیه به خرسنگ های بزرگ و رازآمیزش که از دوران قدیم در سراسر این چشم انداز پراکنده اند معروف است. یک روز دوست من، پسر کشاورزی که به ندرت حرف می زد اما لبخند مهربانی داشت،با پسر دیگری پیدایش شد. دستی برایم تکان داد و به سمت ساحل دریاچه رفت.دیگرندیدمش تا زمانی که داشتند ازآب بیرونش می کشیدند وتلاش می کردند دوباره به او جان بخشند.آب از دهانش بیرون می ریخت.تکانی نمی خورد جز در سیل ضرباتی که کوشش کنان به او وارد می شد تا به زندگی باز گردد.گوشم را روی سینه اش گذاشتم وگوش سپردم.چیزی جز صدای امواج برساحل نمی شنیدم.نورانی شده بود.درگوشش زمزمه کردم« به درون گوش بسپار».اوبه ارواح زیر آب پیوسته بود. مادرم می گفت که آکواریوس درآن روز بد اخلاق و گرسنه بوده.چندین باربه درون آب رفتم و به جستن دوستم به سنگ آکواریوس خیره شدم تا او یا یکی از پریان آب را دیدارکنم.گاهی احساس می کردم قدرتی ازآن زیر،انگشتان پاهایم را لمس می کند.چه خوب است دعایی بلد باشیم،اما درست هنگامی که نیازش دارید بلد نیستید.این نخستین آگاهی من از زندگی و مرگ بود.ودر هائیتی به خوبی پی بردم که انسان نیاز به تغذیه ارواح دارد.

۱/۱۷/۱۳۸۶

گفت و گوی رابرت گاردنر ومارتیناکودلاچک درباره مایا درن

مایا درن،عکس از الکساندر حمید

گفت و گوی اینترنتی رابرت گاردنر ومارتینا کودلاچک
درباره ساخت فیلم درآینه مایا درن
با نگاه به زندگی، آثار و اندیشه مایا درن،فیلم سازآوانگارد
محسن قادری


بخش نخست

درفیلم،جهان را به رقص می آورم
مایا درن

پیشگفتار
درآغازلازم است بگویم که همیشه درپی فیلم هایی هستم که همانگونه که بسیاری از نویسندگان با نفوذمستند می گویند موید این ایده باشند که امکان کاربرد خلاقه واقعیت وجود دارد.این دیدگاه گذشته ازموارد دیگر،به این نکته اشاره دارد که فیلم هایی که دل و جان مردم را دگرگون می سازند همیشه آثارداستانی نیستند.ایده دیگری که مدنظردارم این است که درقلمرو فیلم سازی ناداستانی، خلاق بودن مستلزم خواست و اراده برای دگرگون سازی نگاه به چیزها و یافتن راه های نوین دیدن به کمک منابع قابل ملاحظه ای است که در رسانه سینما وجود دارند.

یکی از نوابغ برجسته ای که به این کار دست یازید مایا درن بود. او یکی ازنخستین و مهم ترین تجربه گران فیلم سازی مستقل بود که واقعیت، منبع اصلی خیال پردازی آن به شمار می رفت. برای مایا درن،واقعیت همه نوع تجربه را دربرمی گرفت،از تجربه خودآگاهانه یا ناخوداگاهانه گرفته تا تجربه رویا و واقعیت.او برآیند زیبایی شناسی ای بود که سخت از هیجان آن روزگار نسبت به سورئالیزم تاثیر می پذیرفت و به گونه گریزناپذیری مجذوب قدرت روان کاوی و آیین ووودو در هائیتی بود. حساسیت های گسترده درن گرایش هایی چون رقص و مجسمه سازی را در هنرهای تجسمی دربرمی گرفت وافزون براین درفنون ادبی نیز سرآمد بود.درن درحقیقت چهره کاملا برجسته ای است که دوستان و ستایش گران گسترده ای ازهمه سنین دارد که از کارهایش تاثیر عمیق می پذیرند.یکی ازتازه ترین این دوستداران مارتینا کودلاچک است که تا زمانی که فیلمش« در آینه مایا درن» را ندیده بودم درباره اش چیز زیادی نمی دانستم،فیلمی با تدوین هنری هیلز و فیلم برداری ولفگانگ لنر.

مارتینا دراین فیلم می خواهد نشان دهد که درن چگونه از بستر انگیزه ها و تکانه های چندسویه اش درسیمای هنرمند- شاعر،رقصنده،نویسنده،فیلم بردار،و به ویژه تدوین گر-به کار پرداخت وهمه اینها را با اعتقاد وموفقیتی درخورتوجه به انجام رساند.احساس می کردم با دیدن این فیلم گویی به دیدار آدمی می روم که ایده ای را که پیش تر اشاره کردم درک می کرده و مد نظر داشته است.هنگامی که مارتینا از من درخواست مصاحبه کرد با خرسندی پذیرفتم.آنچه در پی می آید حاصل پاسخ ها به برخی از پرسش هایی است که با ای-میل برایم فرستاده شده است.از آنجا که ما هردو یکدیگر را با فیلم های مان می شناسیم،گفت وگوی این چنینی آزمون راستین اعتقاد متقابل ما به قابلیت های کاربرد خلاقه واقعیت است- و اینترنت-به همان جایی رسیده که هستیم.

22ژوئن 2002

مارتینای عزیز

جالب است که با یکدیگر این گونه دیدارمی کنیم،-در فضای مجازی-و نه در فضای عینی؛دوست دارم به این فکر کنم که مایا که خود غالبا به چنین فضاهای نوینی گام می نهاد از چنین دیداری خرسند خواهد بود.شاید بهتر باشد گفت و گو را خیلی ساده آغازکنیم.آیا برایتان دشوار بود که بیان شخصی ویژه خودتان را به میزان زیادی کنار نهید تا بتوانید به کند وکاو در درون بینی های قابل ملاحظه فیلم سازی دیگر-فیلم سازی توانمند- بپردازید؟


مارتینا کودالچک

23 ژوئن 2002

رابرت عزیز

بسیار جالب است که ما یکدیگر را هیچگاه ندیده ایم اما من فیلم هایتان را دیده ام و حال و هوای کارهایتان را به یاد می آورم و این به من اعتماد به نفس می دهد تا به شما به گفت و گو بنشینم.

در پاسخ به پرسش شما،من خود را هیچ گاه در رقابت با آثار سینمایی مایا درن نمی بینم.« در آینه مایا درن» پیش از هر چیزساخته ای است که ازدیدگاه من برآمده است.من ساختار،زبان و سبک هریک از فیلم هایم را برهمین پایه گسترش می دهم.این نخستین تجربه من درزمینه ساخت فیلم درباره فردی بود که به تاریخ پیوسته و این برایم همچون زنده ساختن مرده بود.من با موضوع ام در گفت و گوی پیوسته بودم و این بخش جداناپذیر زندگی ام شده بود.گمان می کنم فیلمی برپایه زندگی وبینش فردی که دیگر زنده نیست گونه ویژه ای ازفیلم در سینمای مستند است. ازجهاتی این گونه فیلم سازی بیش تربه فیلمی داستانی همانند است.در این گونه فیلم سازی همه عناصر عینی اند اما گزینش و چینش آنها خلاقه وحسی است. از سویی،می بایست بیننده ای که مایا درن را نمی شناخت را به سفری احساسی در زندگی او برد و از سوی دیگرمهم بود که با احساس وشهود خود فیلم ساز پیوند گرفت.این کوششی خلاقه است.

من زندگی و هنر درن را سراسر بررسی کردم.این گونه ای کارفکری است که ازآن لذت فراوان می برم.در آغاز میزان مواد خامی که می بایست به کار گیرم را برآورد کردم.مایا شخصیتی بس پیچیده و چند لایه دارد.دربایگانی ها، کتابخانه ها، موزه ها،مجموعه های خصوصی-حتی زیر رختخواب افراد -می گشتم.خاستگاه های یهودی روس او را در زادگاه اش کیف در اوکراین جست و جو می کردم و نیز به روستای برف پوشیده وبه شدت سردسیر« درنکووتز» سفرکردم که خانواده پدری اش از آنجا برآمده بودند.به آن سردنیا رفتم،به هائیتی(و به کشتزاری دهقانی) و در زیرآفتاب سوزان به جست و جوی پرستشگاه ها و مردمانی برآمدم که مایا درن از آنها ها دیدن کرده و آیین و مناسک وودو را به فیلم در آورده بود.در راستای خیابان مورتون استریت در نیویورک گام می زدم،جایی که مایا درن در آن آپارتمان و استودیویی داشت.این مرحله تشخیص هویت بود.در این راه هربارگم می شدم،کشف می کردم و به احتمال زیاد خود را بازمی یافتم. به جست و جوی مردمی برآمدم که در آن زمان با مایا در اروپا،امریکا و هائیتی می زیستند.این داستانی کارآگاهی بود. تاثیر گذارترین تجربه ها هنگامی رخ داد که با افرادی آشنا شدم که او را براستی می شناختند ودیدگاه هایشان را با من درمیان می گذاشتند.همه دوستان و همکاران اورا افرادی فوق العاده و عمیق یافتم. دور و بری هایش نیز چیزهایی زیادی درباره او برایم تعریف کردند.با برخی ازایشان دوست شدم و این به ویژه برایم بس ارزشمند بود.با این همه،خاطرات پنجاه سال پیش آنها درچارچوب چیزی هایی که گرد می آوردم به بررسی و ارزیابی دوباره نیاز داشت.به من گفته می شد که مایا درن زیر نفوذ کمال گرایی وجست و جوی زیبایی بود.شخصیت او افسونم کرد.

مهم ترین منبع کشف، کارهای خود درن بود.جذب این ویژگی او شدم که فیلم راهمچون آیین به کار می گرفت تا با آن جهان و درون خویش را بکاود.گمان می کنم پرسش بنیادی این است: چه هنگام فردی ابرالگو ونمونه وارمی شود؟مایا در بسیاری از فیلم هایش بازی می کرد و این پرسونا را تجسم می بخشید. او می خواست فیلم هایش چون بیان های اسطوره شناختی به دید آیند و درعین حال آنها را« مستندهای درون» می خواند.زندگی و کوشش های سینمایی اودر هم تنیده و به هم آمیخته اند ومن برهمین بنیان بود که آینه های مایا درن را ساختار بخشیدم.ساختار این فیلم برمحور درون و بیرون زندگی و فیلم های او تنیده شده.شما مایا را هم به عنوان موضوع این فیلم وهم به مثابه قهرمان وشخصیت اصلی فیلم های خودش می بینید.افزون براین،صداهایش را نیز بر نوار صدا می شنوید، صداهای گزیده ای که توانستم طی سال ها پیدا کرده و بیرون بکشم.(موسیقی حسی و نوآورانه جان زورن که در توصیف ریشه های یهودی مایا در کیف و عشقش به موسیقی کلاسیک و دهل های هائیتی در نوسان است،یکی از بهترین همکاری های من با دیگران بود.) هنگامی که نخستین بار صدایش را شنیدم، پیوندی بی واسطه با او برقرار ساختم.می توانستم نفس هایش را بشنوم! موهای تنم سیخ شد.صدا درونی ترین و بی واسطه ترین بیان فرد است.تا مدت ها نمی توانستم فکر او را از سر به در کنم.بازی های مایا در فیلم های اولیه اش،مخمصه های نیم روز،بر زمین، آیین زمانه شکوفان، مسحور کننده و بنیادی اند.او همچون رقاصه ای به تک و تا و جنبش درمی آید. چهره اش بی زمان و ازلی است.گمان می کنم ویژگی های ستاره فیلمی خاموش را دارد.درفیلم های بعدی اش پشت دوربین می ایستد.بس دلبسته این بخش از زندگی اش شدم آنگاه که خود را ازمیدان دید بیننده بیرون برده بود.با خود زیاد کلنجار رفتم که نکند روح « فیلم -سروده ها»یش که در فیلمم به کارمی برم را از میان ببرم.در فیلم من،همه تاملات درباره مایا و زندگی اش برپایه کارهای خود اوست.این جمله مایا را دوست دارم که می گوید«سینما بیش ازهر چیزبرساخته چشم جادوست --چشمی که درهرچه می نگرد شگفتی پدید می سازد.»

رابرت گاردنر:در چه سنی و چه شرایطی به لحاظ حسی و فکری با آثار مایا آشنا شدید و واکنش آنی شما به آنها چه بود؟

مارتینا کودلاچک:مایا درن را نخستین با نوشته هایش درباره فیلم شناختم.18 ساله بودم و این سال1984 بود.در دانشگاه وین تئاتر و هنرهای سینمایی و رسانه ای می خواندم.معمولا به کتاب فروشی ها و کتابخانه ها سرمی زدم.دنبال کتاب های جدید انتشارات Merve که شعبه اصلی اش در برلین بود می گشتم که کتابچه های دست ساختش زیرزمینی چاپ می شد. آنها کتاب هایی از رولان بارت،ژان لوک گدار،ریچارد فورمن،هاینر مولر،هلن سیکسوس،مینوس دلتا ت و چهره های دیگرچاپ کرده بودند که مرا تحت تاثیر قرار داده و جذبم می کرد.روزی کتابچه ای با عنوان«مایا درن، زیبایی شناسی فیلم» پیدا کردم که ترجمه چند مقاله درباره فیلم و یادداشت های برنامه ریزی منتشره در« فیلم کالچر شماره 39»(1965)در نیویورک بود.عجب!1965 سال تولد من نیز بود!در آن زمان عکاسی می کردم و چند تجربه فیلم سوپر هشت هم داشتم،درشفق ازآسانسوری فیلم گرفته بودم که ازطبقات ساختمانی به سبک معماران تجزیه طلب اتریش بر زمینه خط تراموای وین بالا و پایین می رفت.دراین کتابچه، مایا از« رسانه فیلم همچون الهه شعر و ابزار»یاد کرده بود وگفته بود که« تازه کار»ی است که درکار دل است.او از آزادی کاوش و آفرینش سخن گفته بود.با حرف هایش چنان احساس یگانگی می کردم که کتابچه را خریدم و تا سال ها آن را با خود همراه داشتم.همه آنچه درباره تصویر فیلمی،رقص پردازی،شعر سینمایی و آیین نوشته بود را درک نمی کردم اما چیزی در من به طنین درآمد.او مشوق من در سفروطی طریق فردی ام شد.کمرو بودم و مطمئن نبودم چه کاری را باید در زندگی دنبال کنم.در آن زمان درکارگاه های آزاد اوگوستو بول خالق «تئاتر سرکوب شده» نام نویسی کرده بودم ودرنمایش«تئاتر نامرئی»بازی می کردم. درنقش دلقک آموزش دیدم ودستیارنقاش شدم.این سو و آن سو می رفتم،خود را به پرسش می گرفتم، رویا می بافتم و کار می کردم.

در1989 تصمیم گرفتم در مدرسه فیلم FAMU در پراگ درس بخوانم.سخت دلبسته کار فیلم برداران چک بودم و امیدواربودم روزی با کارشان آشنا شوم.می خواستم قدرت تصویر فیلم را بررسی کنم.تصمیم گرفتم در این محیط توجه ام را بر خودآگاهی سینمایی بگذارم و از اینجا بود که زبان بصری فردی ام به تحول رسید.ناگزیر بودم از دولت کمونیست اجازه درس خواندن درچکسلواکی را بگیرم.در واقع،می بایست بسیاری از پرسش های شبهه آمیز را در دو سوی پرده آهنین از سر می گذراندم.

یک سال می گذشت و من نخستین زن این مرکزبودم.اما تنها چند هفته پس از این، رخداد موسوم به انقلاب ارغوانی به وقوع پیوست، مدرسه به مرکزی انقلابی بدل شد و من و هم کلاسی هایم درخیابان شاهد تظاهرات آزادی خواهانه مردم بودیم.در آن زمان هیچ کس نمی دانست که این رخداد صلح آمیز است و ما ازنیروهای نظامی هراس داشتیم.مردم به یورش نیروهای اتحاد شوروی به چکسلواکی در 1968 فکر می کردند.من دستیار چند کار دانشجویی بودم که این رخداد را به تصویر می کشیدند.مردم درمیدان ونچسلاس در پراگ گرده آمده بودند و فریاد«آزادی»سرمی دادند،آزادی تظاهرات فردی وحقوق انسانی.شاهد پردلی و شهامت و شادی و لذت مردمی بودم که پس از سال ها سرکوب وهمه دگرگونی های سیاسی در طی این سال ها به فریاد درآمده بودند.انرژی پالاینده شگفتی بود.بدینسان،سال نخست دروس سینمایی ام به یکی از مهم ترین تجربیاتم بدل شد: شاهدی بودن بر رهایی.مردم به دست رژیم کمونیست سرکوب و اعدام می شدند اما هنر همواره در زیر زمین همچون ابزار و عامل بقا عمل می کرد.آموختم که حتی کنشی فردی و شخصی نیز سیاسی است.

الکساندر حمید و مایا درن،نزدیک سال های 1940

تحصیل در پراگ به منزله دیدن زیبایی دست نخورده و اصیل این شهرنیز بود.پیاده روی روزانه تا مدرسه فیلم در کناره رودخانه«مولدو»،تماشای بال گشودن مرغان دریایی و منظره برج پراگ با دوربین بولکس دردست، بخشی از این تجربه بود.مایا به من« نمایابی با چشم»را آموخته بود.با توجه به دلبستگی هایم به شعر سینمایی، فرصت یافتم تا بر روی خاستگاه های فیلم آوانگارد چک پژوهش کنم و« پرسه بی هدف»(1930) فیلم تجربی همسرمایا درن، الکساندر (ساشا)هاکنشمید(بعدا موسوم به حمید*) را ببینم.پی بردم که مخمصه های نیم روز را مایا درن و الکساندر حمید در 1943 در لوس آنجلس ساخته شده بودند.

حمید در 1939 ناگزیر شد به امریکا بگریزد و در آنجا پس از آشنایی با الئونورا درنکوفسکایا [=مایا درن]با او ازدواج کرد.حمید یادآوری می کرد که نام مایا،واژه ای کهن برابر با آب است. ساشا عکاس،فیلم بردار،تدوین گر و کارگردانی برجسته و تاثیرگذاردرتاریخ سینمای چک است.به اوبه وسیله دوستانم در پراگ معرفی شدم و باهم نامه نگاری هایی را آغاز کردیم که به دوستی پایدارانجامید.دعوت او ازمن برای دیدار با وی در نیویورک در سال1992 آغاز بنای پلی بود که برای من از وین به پراگ و از آنجا به نیویورک می رسد.

نخستین بار که به نیویورک آمدم برای نشان دادن مقاله سینمایی ام بود که عنوانش نیز پرسه بی هدف بود و آن را در ژولای 1997 به الکساندر حمید تقدیم کردم.دراین شهرزنگ در مرکز« بایگانی های منتخب فیلم» را به صدا در آوردم. مدیر این مرکز، یوناس مکاس فیلم ساز، در را باز کرد.داشت اعلانی را از روی دیوار می کند که رویش نوشته شده بود:«مرکز(ترجیحا،ونه ضرورتا) درجست و جوی زن فیلم سازی است که مایل باشد صدها ساعت-به سرپرستی من- مواد خام فیلمی مرتبط با مایا درن را در این مرکز سامان دهی کند.با من تماس بگیرید،یوناس مکاس.یادآوری:در این مورد پولی به شما تعلق نمی گیرد.همه چیز به عشق سینماست!»

من این را لطف آشنایی و دیدار می دانم که پایه و بنیاد هر فیلم مستندی است.سرانجام موضوع مرا پیدا کرده بود و من گریزی از آن نداشتم.ساعت های بی شماری که در مرکز بایگانی های منتخب کار می کردم سرانجام برآنم داشت تا فیلمم را درباره مایا درن بسازم.

22 ژوئن 2002

آیا هنگامی که مایا درن چهره برجسته ای درجنبش فیلم سازی مستقل و تجربی امریکا شده بود چهره های درخورتوجه دیگری هم بودند؟آیا زن بودن او شما را واداشت تا به سویش بروید؟


در این باره هیچ تصمیم فکری نداشتم...گرچه خوشحالم که در آشکارترساختن کارهای یک زن فیلم ساز سهم داشته ام. هنر زنان اغلب نادیده گرفته شده یا حتی از تاریخ ها حذف شده.مایا صرفا فیلم ساز نبود،او کارشناس آیین وودو هم بود که با انسان شناسی پیوند داشت و این به شدت مرا دلبسته خود ساخت.او بیش از 20 ماه درهائیتی میان سال های1954-1947 زندگی کرد.مایا ساعت ها و ساعت ها تصویر برای فیلمی گرفت که هیچگاه تکمیل نشد.در عوض کتابی بی مانند نوشت درباره اسطوره شناسی هائیتی به نام «سوارکار آسمانی،خدایان زنده هائیتی»که در 1953 به چاپ رسید. مایا در سخنرانی در کالج اسمیت، روح« ارزولی»را به دختران جوان دانشجو چنین توضیح می دهد:«الهه عشق شان اندیشه ای بس جذاب و پیچیده است.او در واقع الهه همه تجملاتی است که ضرورت بقا نیستند.او الهه عشق است که برخلاف سکس ضرورت زاد و ولد نیست.او الهه هنرهاست.امروزه،انسان می تواند بی آن بزید، اما به مثابه انسانی نابرخوردار از آن،نمی تواند دیری بزید.شگفت است که آدمی ناگزیر می بایست به فرهنگی آشکارا بدوی چون فرهنگ هائیتی رو نهد تا احتمالا به درکی از اصطلاحات مهم درچیستی مادینگی بنیادی،نقش مادینگی،ونه مادینه بودن دست یابد -یعنی چیزی که هرآنچه انسانی است از آن برمی خیزد،هرآنچه که ورای ضرورت است.با توجه به این دیدگاه هیچ دلیلی در جهان نمی توان یافت که چرا زنان نباید هنرمند باشند،والبته هنرمندانی بس واقعی.من تاحدی از این ناراحتم که چرا تعداد کمی از زنان پا به حوزه فیلم نهاده اند.»

*دراصل الکساندر همید درست است اما برای خوانش آسان همه جا«حمید»نوشته شد.
پی گرفت