۸/۲۳/۱۳۸۴

معناشناسي ويديو/2


معنا شناسي ويديو/2
تاكاهيكو ايمورا
انستيتوي پولي تكنيك توكيو
ملك محسن قادري


دوربين،مونيتور،فريم/1998-1976
اين يك دوربين است1

مضمون اصلي اين كار ديالكتيك تصوير و زبان است.دو قضيه يا گزاره وجود دارد:يكي «اين دوربين است»و ديگري «من تاكاهيكو ايمورا هستم»است.اولي تعريفي براي مفعول است و بعدي فاعل را تعريف مي كند.موضوع اين كار تركيب كردن و درهم آميختن اين دو گزاره در ديالكتيك تصوير و زبان است.درنخستين نما جمله«اين دوربين است» به دوربين 1 گفته مي شود.(شماره اي .1)،[ارجاعات نما همگي براي ترتيب دادن شماره نمودار هستند.]متن گفته شده را صدايي شاهد همراهي مي كند(صداي ناهمگاه).نماي بعد صورت فردي را.

نشان مي دهد كه مي گويد«من تاكاهيكو ايمورا هستم»(شماره سي.2).اين صدايي همگاه است همراه با حركات لب.در نماي نخست گوينده در تصوير نمودار نمي شود بنابراين معلوم نيست چه كسي اين كلمات را مي گويد.از لحاظ فني اين امكان وجوددارد كه نماي دوم نيز از صداي شاهد استفاده كند اما از آنجا كه اين صدا ناهمگاه به نظر مي رسد مخاطب فرض مي كند كه گوينده همان فرد درون تصوير است.از نظر تشخيص هويت صدا، تنها اختلاف بين دو نما وجود لب هايي است كه حركت شان با صدا انطباق دارد.به وضوح اختلافي ميان تصوير و صدا وجود دارد.اين پديده غالبا در گفتارفيلم هاي مستند ناديده گرفته مي شود درحالي كه هويت تصوير و صدا نقش مهمي در كار ويديويي من ايفا مي كنند.

بگذاريد به تحليل مان بازگرديم.پس از معرفي دو گزاره،دوربين 1 را بار ديگر صدايي همرايي مي كند كه در نماي نخست شنيده شد و باز هم «اين يك دوربين است» را بيان مي دارد.(شماره اي.3)سپس دوربين با حركت افقي به ديوار سفيد مي رسد(ابژه اي وجود ندارد)و صداي شاهد «اين يك دوربين نيست» را بيان مي دارد(شماره بي.3)اين عكس گزاره نخست است.ديوار سفيدي كه چيزي را نشان نمي دهد(ديواربدون تصوير)مي تواند به طرق مختلف تعريف شود.با اين حال،هنگامي كه در پيوند با گزاره نخست نشان داده مي شود(حرف ربط)تعريفش بايد گزاره اصلي را سلب كند.رابطه بصري ميان اين دوبا فرايند حركت افقي دوربين نشان داده مي شود.حركت افقي(پن) كه در نمايي واحد حفظ مي شود،استمرار مكاني/زماني واحدي را حفظ مي كند درحالي كه برش، پيوند اين دو را از هم مي گسلد.نما خود از حضور دوربين به عدم حضورآن در جابه جايي است.بنابراين،متن«اين يك دوربين نيست» بايد گزاره اصلي را سلب كند.معمولا ضمير«اين»با حضور يك شيئ تكميل مي شود اما در فضاي خالي شيئي نيست.همچنين هنگامي كه يك چهره يا شخص ديگري ظاهر مي شود مي توان گفت«اين يك دوربين نيست»،با اين حال در يك فضاي خالي، ضمير اشاره، مفعول را كم دارد.با اين حال نه شيئ-نه تصويربه خودي خود مفعولي براي ضمير اشاره «اين» نيست چرا كه ارجاع ديگري وجود ندارد.بدين سان ضمير« اين»هم برمفعول (شيئ)دلالت دارد وهم بر هيچ مفعولي(شيئ)دلالت ندارد.

در تصوير بعد دوربين2 را صدايي همراهي مي كند كه بار ديگر مي گويد«اين يك دوربين است»(شماره دي.4)پس از يك حركت افقي(پن)چهره اين بار با صدايي ظاهر مي شود كه مي گويد«اين يك دوربين نيست»(شماره سي.4).با معرفي دوربين دوصحنه آشكار مي شود:دو دوربين رو در روي يكديگرو شخصي كه كنار دوربين 2 نشسته است.دو دوربين بر روي يكديگر پن مي كنند.اين صحنه در سراسر كار حفظ مي شود و به كار مي رود تا رابطه دروني حركت جلوو عقب را در ويديو نشان دهد.دوربين 2 با عددي مشخص شده كه به آن چسپانده شده است اما در عين حال صداي «اين يك دوربين است»نيزهمراهي اش مي كند كه اشاره اي به دوربين 1است.جمله تشخيص هويت(شناسا) كه در قالب صوت بيان مي شود به دوربين هاي متفاوتي اشاره دارد چرا كه به عموميت ابژه يامفعول،يعني به دوربين اشاره دارد.اختلاف را خوانش ديداري عدد معلوم مي دارد.بدين سان عموميت زبان و فرديت ابژه يا تجريدي بودن زبان و عيني بودن ابژه به سادگي به وسيله ارقام «1»و«2»كه بر روي كارت هايي نوشته شده اند نشان داده مي شوند.علاوه بر تماشاي تصويرو گوش دادن به صدا،بيننده بايد نقش سوم را ايفا كند كه خواندن كارت است.پس از پن،چهره با صدايي همگاه مي گويد«اين يك دوربين نيست»،يعني همان جمله اي كه فضاي خالي را همراهي مي كرد.اين بار اما،موضوع(فاعل)مورد نظرگوينده نشان داده شده مي شود.در انگليسي بر خلاف ژاپني «اين»مي تواند براي شناسايي فرد و شيئ به كار رود.برخلاف مثال فضاي خالي،«اين»دال بر گوينده دارد و برخلاف«من»در جمله«من تاكاهيكو ايمورا هستم»،«اين»شخص(خويشتن)او را فعليت مي بخشد.بدين سان عبارت مثبت«اين يك دوربين است»سه بار گفته مي شود وحالت منفي آن دو بار.با اين حال،تصويرهر بارجز در نماي اي.1 واي.3تغيير مي كند.اين بدان معناست كه جمله تشخيص هويت مي تواند تصاوير متفاوتي را همراهي كند.در مورد جملات منفي امكان هاي فعلي بي پاياني وجود دارد ،اما ازهمان آغاز دو گزاره پي ريخته شده اند تا گستره شيي (مفعول)را محدود سازند.چهره اي كه مي گويد «اين يك دوربين نيست»تكميل كننده چرخه گزاره نخست است در خصوص معلوم و مجهول.


گزاره دوم «من تاكاهيتو ايمورا هستم»به همين گونه مورد پرسش قرار مي گيرد. همانند مورد قبل،فاعل از«اين» به جاي «من» بهره مي گيرد.صدا كه تصوير دوربين 1 را همراهي مي كند مي گويد «اين تاكاهيكو ايمورا نيست«(شماره اي.5)پس از برشي به چهره،صدا مي گويد«اين تاهيكو ايموراست».(شماره سيو6،صداي همگاه).همانند برش ميان دو گزاره نخست،اين گونه تدوين به لحاظ بصري اشاره به هريك ازاين عبارات مستقل دارد.عبارت«اين تاكاهيكو ايموراست»تركيبي است از دو گزاره «من تاكاهيكو ايمورا هستم» و «اين يك دوربين است».ضمير اشاره اي كه براي دوربين به كار مي رود فاعل اين جمله مي شود و مفعول نيز نامي حقيقي است.«اين» را شخصي با صداي همگاه بيان مي دارد و بدين سان تبديل به عبارتي مفعولي مي شود.اين دوگزاره سپس تكرار مي شوند،اما حالا تصويري از دوربين2(شماره دي.7)پس از حركتي افقي بر روي صورت به دنبال مي آيد(شماره سي.7)برخلاف برش قبلي،هر دو گزاره در زمان و مكان واحدي جاي دارند.

در نماي نهايي(شماره سي.8+دي)چهره در نيمه سمت چپ پرده ظاهر مي شود كه دوربين1سمت راست آن را اشغال كرده است.در اينجا صدا (صداي همگاه)مي گويد«من يك دوربين هستم».اين عبارت نتيجه منطقي گزاره هاي بسط داده شده تا اين نقطه است.هم شخص و هم دوربين در تصوير واحدي جاي دارند،و به لحاظ زبان شناختي فاعل «من»با مفعول دوربين به شناسايي مي رسد.اگر«من يك دوربين هستم»به صورت جمله اي مستقل بيان مي شد،تبديل به استعاره مي شد.از اين گذشته،فردي كه از توي دوربين نگاه مي كند در حال حرف زدن است، بنابر اين دوربين واين فرد(يا به بيان دقيق ترچشم فرد كه جايگزين لنز دوربين شده)با يكديگر تركيب شده اند و مي توانند به گونه واحدي به شناسايي رسند.

اين كار متشكل از مجموعه اي از دو تصوير از دوربين هاست همراه با صورت فردي به اضافه يك نماي نهايي كه در آن فرد و دوربين با هم ظاهر مي شوند.روي هم رفته ،يازده تصوير وجود دارد،ازجمله سه حركت افقي در هشت نماي اصلي.از سوي ديگر،زبان كار متشكل از چهار مرحله است:

الف.ايجاد گزاره/شماره 2،1
ب.معلوم و مجهول فعل و مبادله ضمير/شماره6،5،4،3
ت.بازنمايي يا نشان دادن گزاره
ث.نتيجه گيري(استنتاج)/شماره8

دو گزاره مي توانستند به روش هاي گوناگون وبه هشت شيوه متفاوت ابراز شوند،از جمله منفي و مثبت و تبادل ضمير،اما همه مورد استفاده قرار نگرفتند:

الف.اين يك دوربين است.
اين يك دوربين نيست.
پ.من تاكاهيكو ايمورا هستم.
ت.اين تاكاهيكو ايموراست.
ث.اين تاكاهيكو ايمورا نيست.
ج.من يك دوربين هستم.
چ.من يك دوربين نيستم.
ح.
عبارات الف،ب،پ،ث،ج و چ در«من يك دوربين هستم1»رخ مي دهد،ت و ح، رخ نمي دهند.

نتيجه گيري «من يك دوربين هستم»نزديك به آن چيزي است كه ژيگا ورتوف در نگاشته هاي كينو-آي(دوربين چشم) و در فيلمش مردي با دوربين فيلم برداري (1929)بيان مي دارد.درحالي كه مقاله هاي ورتوف بيشتر استعاري هستند،نتيجه گيري من از ديالكتيك ميان اين دو گزاره به دست آمده است.در مردي با دوربين فيلم برداري،فيلم بردار غالبا با دوربين در قاب تصوير(فريم)ظاهر مي شود.همچنين در چندين نما در فيلم ورتوف، برهم نمايي دو تصوير(دابل اكسپوژر)وجود دارد كه لنز و چشم را نشان مي دهند.در سطح استعاري،«اين يك دوربين است 1»بسيار وامدار اوست،اما دنبال كننده روند منطقي دو گزاره در ارتباط ميان زبان و تصوير است. به عبارت ديگر،كارهاي من كوشش دارندبه ديالكتيكي ميان تصوير و صدا دست يابند كه هم صداهاي همگاه و هم صداهاي ناهمگاه را ضبط مي كنند.اين امكان در تصاوير صامت ورتوف وجود امكان پذير نبود.

هیچ نظری موجود نیست: