۷/۱۵/۱۳۸۴

سينما وريته:تعريف لحظه

وارندال ساخته آلن كينگ

سينما وريته:تعريف لحظه
فيلمي در ستايش و تعريف لحظه


گري موريس
ملك محسن قادري

من نمي دانم حقيقت چيست.حقيقت چيزي است دست نيافتني.نبايد پنداشت كه با دوربين حقيقتي را مي آفرينيم. اماكاري كه مي توان كرد آشكار كردن چيزي است براي ببنندگان كه بتوانند حقيقت خاص خودشان را كشف كنند.
ميشل برو

برخي بينندگان شايد تصور كنند كه «رئاليتي تي وي»-از برنامه هايي چون «دنياي واقعي»( پخش شده از شبكه ام تي وي) گرفته تا «پليس ها»(شبكه فاكس)و برنامه هاي جديد تري چون«بازمانده»-همتا نداشته باشد.اما اين قالب شديدا عامه پسند،سلفي با رگ و ريشه بس قوي تر از خود دارد:سينما وريته.اين جنبش-كه خود از نخستين كوشش هاي قوم پژوهي رابرت فلاهرتي و«هنرماشيني» ژيگا ورتوف(هر دو از فيلم سازان سال هاي دهه 1920) نشات گرفت، به جنبشي فراگير و شناخته تبديل شد كه با تلويزيون نو ظهور سال هاي پس از جنگ،فرهنگ راديكال و رو به ظهور آن دوران،و دوربين هاي سبك قابل حمل و داراي صداي همگاه در يك راستا قرار گرفت.اين جنبش بسته به كشورهاي مختلف اسامي گونه گون يافت:در فرانسه«سينما وريته»(سينما واقعيت) نام گرفت،در انگلستان«سينماي آزاد» و در امريكا«سينماي مستقيم».هدف اما در كليت خود يكسان بود:تجليل زندگي معمول و روزمره،و ثبت لحظه باحالتي زنده نما و خودانگيخته كه آشكارا تا آن زمان بر پرده سينما يا تلويزيون ديده نشده بود.

در فيلم مستند«سينما وريته:تعريف لحظه»پيتر وينتونيك ،كارگردان فيلم،(كه يكي از كارگردنان مستند كلاسيك سال1992 با عنوان«ايجاد رضايت:نوآم چامسكي و رسانه ها»نيز هست)اداي دين عاشقانه اي به مردان و زناني مي كند كه پيشگام و كامل كننده چيزي بودند كه ما در اين مقاله آن را به كلام ساده و راحت«وريته»مي خوانيم. فيلم رويكردي را بر مي گزيند كه در آن واحد تلخ و شيرين است،يعني مصاحبه با مجموعه گسترده اي از آفرينندگان مستند و مرور تاريخ با مجموعه اي از برش هاي فيلم هايي كه گستره جغرافيايي و سبكي وسيعي را در بر مي گيرند.

تعريف لحظه كه در كانادا وبا حمايت« هيئت ملي فيلم كانادا» ساخته شده و سنت غني مستند سازي اين كشور را در پشت سر دارد،با تصاوير ي خنده دار آغاز و پايان مي يابد:صحنه اي از يكي از فيلم هاي سياه و سفيد سال هاي 1950 با موضوع آموزش صنعتي.اين صحنه نشان دهنده توضيحات خشك و خسته كننده دو متخصص درباره چگونگي استفاده از نردبان است.يكي از آنها توضيح مي دهد:«هر نوع نردباني كه داراي دو يا چند بخش باشد به نردبان گسترده موسوم است.».آنچه كه از اين پس پي گرفته مي شود داستاني است كه چندين صدا روايتش مي كنند،داستاني دراين باره كه قالب مستند چگونه خود را به همت گروهي از سنت شكنان كه بينش بينندگان و ديدگاه هاي اينچنيني به مستند را دگرگون ساختند،از بند چنين موضوعات محدود و سبك هايي دست و پا گيري رهايي بخشيد،سبك هايي كه مشخصه آنها فيلم نوشته هاي از پيش آماده،نورپردازي غير طبيعي،دوربين هاي استوديويي و نظاير آن بود

اين تحول نيازمند فن آوري هايي بود كه دوربين را قابل حمل و امكان ضبط صداي هم زمان را فراهم سازد، راهبردهايي كه درك نويني از واقع گرايي درباب موضوعاتي فراهم ساختند كه به عبارتي اكنون مي توانستند به گونه صريح و بي واسطه به ثبت رسند. نو آوري ها هردم از راه مي رسيدند:از فن«همگاه سازي بلورين»ژان پير بوويالا كه دوربين را از ضبط صوت رهايي بخشيد تا نوآوري ژان روش در سوار كردن دوربين بر روي اتومبيل(سيتروئن خود)براي دنبال كردن موضوع،و اين شگردي بود كه تاكنون در چارچوب مستند تجربه نشده بود.در اواخر سال هاي 1950،روزنامه نگار مجله لايف،باب درو،شركت سرمايه گذار اين مجله را متقاعد ساخت تا قالب«عكس-مقاله»هاي معروف خود رابه گونه متحرك(جاندار)نيز بيازمايد.تجهيزات متحرك-دوربين روي شانه،صداي زنده-كه از اين تجربه به نموداري رسيد،از اواخر سال هاي1950 كاربردي وسيع در خبر تلويزيوني يافت. بسياري از نوآوري هاي فني جنبش«وريته»ازدنياي فرانسه زبان برخاست.به عنوان مثال،ميشل برو،فيلم بردار،به توسعه چيزي پرداخت كه به سينماي «زاويه باز»موسوم شد،فني براي «وضوح گسترده»در همراهي با مصاحبه هايي با صدابرداري زنده،و نيز فني براي حركت با دوربين روي دست.برو يكي از دست اندركاران توليد مستند كلاسيك «لراكه ترز»در سال 1958 بود.

ريچارد ليكاك

ريچارد ليكاك ، يكي از فيلم سازاني است كه با فيلم خود«رقص جاز نيويورك»محصول سال1954 سهم آغازين در جنبش سينما وريته داشت.اودر يكي از زنده ترين مصاحبه هاي اين فيلم لذت عميق تجربه كردن شكل ها و فنون جديد را يادآور مي شود.وي براي كساني كه مي خواهند در اين قلمرو اثري برجا بگذارند سه اندرزمي دهد:«شروع به كار از دوره جواني»(او 14 سال داشت كه نخستين فيلم خود راساخت،كه برش هايي ازآن در اين فيلم نيز گنجانده شده)، «نگريستن،نگريستن،نگريستن»و«فيلم گرفتن،فيلم گرفتن،فيلم گرفتن».اوحتي در هشتاد سالگي نيزاز هواداران پر و پاقرص سينما وريته است.ليكاك در چند عبارت به خوبي از اشتياق خود به پديدآورندگان اين سبك مستند مي گويد:اين يك رهايي بود!رهايي از سوار كردن سه پايه و شاريو.

كارل رايز كه بعدا در حيطه فيلم هاي بلند داستاني شهرت يافت يكي ديگر از اين پيشگامان در بخش ديگري ازدنياي وريته بود.او نيز يك «فيلم رقص جاز»ساخت كه در اين فيلم به درستي از آن به عنوان كلاسيك سينماي مستقيم 1955 ياد شده است:«مامان نمي گذاره!».اين اثر برجسته و كوتاه و موجز يادآور فيلم هاي قوم پژوهي گذشته است اماحالتي به روز شده دارد و توجه خود را بر يك صحنه شهري قرار مي دهد:يك باشگاه رقص داغ انگليسي با تصاويري از رقص افسارگسيخته جاز.دوربين رايز اوج هيجان اين رويداد ويژه را به ثبت مي رساند امافيلم در عين حال نگرش و آزادي نويني را به ما يادآوري مي شود كه نمي توان از آن درگذشت.


پل آنكا در پسر تنها

دور از انتظار نبود اگر جنبش وريته پس از به تحولرسيدن خود بسيار پيچيده شود.يكي از اهداف اوليه اين جنبش اين بود كه حضور فيلمساز درخارج قاب تصوير حفظ شود زيرا تصور بر اين بود كه چنين حضورها ي مستقيمي از واقعيت موضوع خواهد كاست.امافيلم سازان با قريحه كانادايي چون رومن كرواتور كه با همكار خود وولف كونيگ برخي از پوياترين فيلم هاي توليد«هيئت فيلم ملي كانادا»را ساخت،رويه ديگري برگزيد وعوامل فيلم سازي را به قاب تصوير وارد ساخت تا اين ديدگاه را قوت بخشد كه اين روند خود بخشي ازواقعيت اثر است. يك نمونه از اين رويكرد،كه به تفصيل در فيلم «سينما وريته:تعريف لحظه» نقل شده است،بيوگرافي « پل آنكا» است در فيلمي با عنوان«پسر تنها»(1962)كه در آن آنكا چه در فيلم هاي گرفته شده در طي اجراي كنسرت و چه در لحظات آرام پيش و پس از اجرا با سازندگان فيلم همپيوندي(تعامل)مي يابد.در اينجا «فيلم برداري»جنبه اي حقيقي به خود مي گيرد و دوربين بدون جلب توجه و مزاحمت به ثبت تصاوير آنكا مي پردازد در حالي كه او لباس هاي خود را مي كند و با زير پوش نمايان مي شود و در همين حال با سازندگان فيلم و دور و بري هاي خود سر صحبت را باز مي كند.

خود آگاهي اجتماعي هميشه يكي از مولفه هاي جنبش وريته بوده است كه با كارهاي فردريك وايزمن(ديوانگي هاي تيتيكات،1967)،آلبرت و ديويد مايزلس(دستفروش،1968) و آلن كينگ(وارندال،1967)به اوج خود رسيد. نمونه هايي از مشكلاتي كه سينما وريته با آنها در برخي فرهنگ هاي به شدت حساس از نظر ارتباط عميق با واقعيت روبرو بوده ،در قالب برش هاي دو فيلم از سه فيلم يادشده نمايانده مي شود كه همگي به توقيف رسيدند . يكي از اين فيلم ها ديوانگي هاي تيتيكات است كه در ايالت ماساچوست به توقيف رسيد زيرا مسئولان اين ايالت از اذعان به جنبه هاي رعب آور برخورد خود با بيماران رواني دربند خود داري مي كردند و ديگري فيلم وارندال است كه در مدرسه كودكان روان پريش مي گذرد.اين فيلم از سوي دولت كانادا تقريبا به دلايلي مشابه به توقيف رسيد.علاوه بر اين،همچنان كه كار باربارا كاپل،فيلم ساز برنده جايزه اسكار نشان مي دهد،فيلم سازان جنبش وريته به يك معنا ممكن است زندگي خود را نيز در معرض خطر قرار دهند .كاپل توضيح مي دهد كه او چگونه شاهد قتل وحشتناكي درفيلم كلاسيك خود«هارلن كانتي، يو. اس.اي»بود و او خود چه بسا مي توانست به دليل نشان دادن فساد در دوره اعتصاب معدن ذغال سنگ كنتاكي به قتل رسد.

برخي از فيلم هاي جنبش وريته نه به خاطر نشان دادن فساد و بي بند و باري نهادهاي اجتماعي و يا نقض حقوق بشر بلكه به خاطر نشان دادن شخصيت هاي روزگار خود به شهرت رسيدند. يكي از اين فيلم ها«به گذشته ننگر»(1967)ساخته دان پنبيكراست كه شايد تصويراوليه مشخصي ازباب ديلان جنجالي و متكبر اماهميشه جذاب ارائه مي دهد.همانند بسياري از آثار مهمي كه در اين فيلم مورد بحث قرار مي گيرند،اين فيلم از نظر طول نمايش خود يك استثنا محسوب مي شود.در همان زمان كه آلبرت مايزلس به تصوير كشيدن «سرگذشت آدم ها ي واقعي در زندگي روزمره»را مي ستود و ظاهرا فيلم«سينما وريته:تصوير لحظه» نيز سعي در هواداري از اين ديدگاه را دارد،آدم ها ي معروف ديگري نيز علاوه بر باب ديلان وجود داشتند كه مورد توجه جنبش سينما وريته قرار گرفتند،نمونه آن فيلم«انتخابات مقدماتي» ساخته باب درو است كه مبارزه انتخاباتي جان اف كندي را در سال 1960 به تصوير مي كشد.اين فيلم پر بيننده علاوه بر آن كه از كندي افسانه ساخت همچنين به ديدگاه هاي مثبت نگروعاري از انتقادي انجاميد كه محور اصلي فيلم هاي خبري آينده درباره چهره هاي مشهور وغير مشهور گرديد.

سينما وريته:تعريف لحظه، سرگذشت زنده اي است از ژانري كه مي تواند دستمايه فيلم هاي ديگري نيز باشد.اين فيلم در واقع به همت شبكه كابلي فيلم هاي مستقل «تي وي»و «ساندانس چنل» ساخته شده كه دومي مشخصا جايي براي نمايش فيلم هاي مايزلس،وايزمن،پنبيكر و اين قبيل فيلم سازان است.با اين حال مي توان به نقصاني در اين فيلم اشاره كرد كه در جاي خود عجيب و حيرت انگيز است.شايد هم دليل آن اين باشد كه اين فيلم با سرمايه هيئت ملي فيلم كانادا ساخته شده كه بيشتر توجه آن بر روي دستاوردهاي (حقيقتا بنيادي) فيلم سازي كاناداست.اما فيلم دست كم مي توانست به فيلم هاي «آژي پروپ«(تههيجي/تبلغي) اميل دو آنتونيو در امريكا نيز اشاره اي داشته باشد.همچنين به مجموعه فيلم هاي پيشگام شبكه «پي بي اس» با عنوان «يك خانواده امريكايي محصول 1973. و همچنين نوآوري هاي فني موريس اينجل براي فيلم «فراري كوچك»(1954) كه او را پيشگام تركيب نوين مستند داستاني ساخت.با اين همه فيلم« سينما وريته:تعريف لحظه»از آنچه كه از فيلمي102 دقيقه اي انتظار مي رود بسيار جامع تر است.اگرچه ممكن است برخي بينندگان اين فيلم از ديدن فيلم هاي خبري تلويزيوني در كنار آثاري چون «خاطرات يك تابستان»ساخته ژان روش(1961) يا «دستفروش» ساخته مايزلس چندان راضي نباشند اما چنين گلچين دقيق و متعهدانه و در عين حال درخشان درباره يكي از جنبش هاي بزرگ مستند سده بيستم جاي تحسين بسيار دارد.

هیچ نظری موجود نیست: