۳/۲۹/۱۳۸۴

لس آنجلس خود را بازي مي كند/1


لس آنجلس خود را بازي مي كند/1
گفت و گو با تام اندرسون درباره فيلمش
لس آنجلس خود را باز ي مي كند
محسن قادری

بهترين نقد فيلمي كه تا كنون به آن برخورده ام پيش از آن كه كتاب يا مقاله اي در يك روزنامه يا مجله باشد،فيلم 169دقيقه اي«لس آنجلس خود را بازي مي كند» ساخته تام اندرسون بوده كه درباره فيلم هايي است كه لس آنجلس «پر تماشاترين شهر جهان در آينه تصوير» در آنها به تصوير درآمده است.اين فيلم كه همچون شاهكاري مستند، برداشت هاي ما از قابليت هاي سينما را فزوني مي بخشد تنها يك همتا دارد:« تاريخ(هاي) سينما»ساخته ژان لوك گدار،فيلمي به شدت شاعرانه و استعاري كه اغلب با آثار جيمز جويس مقايسه شده است.اما فيلم اندرسون برخلاف «تاريخ(هاي)سينما» قابل فهم تر است و خيلي بهتر از اكثر فيلم هاي داستاني با بيننده ارتباط برقرار مي سازد.

گفتارمتن فيلم كه از زبان« انك كينگ»فيلم ساز خوانده مي شود،در آغاز به سرنام«ال.اي»به جاي« لس آنجلس» اشاره دارد و آن را سرنامي تحقيرآميز برمي شمرد. ممكن است برخي اين برداشت را پيش پا افتاده و كم اهميت بيابند و آن را به ريشخند گيرند اما اين نكته اي بنيادي در نگرش اين فيلم است.لس آنجلس خود را بازي مي كند اين ديدگاه نامعمول را برمي گزيند كه سينما مي بايست رابطه اي مستقيم و بي غل وغش با واقعيت داشته باشد.براي اندرسون اين ديدگاهي زيبايي شناختي و سياسي است.اندرسون به جاي به كارگيري مجموعه فيلم هاي كلاسيك «رسمي» درباره لس آنجلس، بيشتر فيلم هايي را برگزيده كه بازديدكنندگان جدي اروپايي يا امريكايي-افريقايي ها درباره لس آنجلس ساخته اند: محله چيني ها،بليد رنر،محرمانه هاي ال.اي.

لس آنجلس خود را بازي مي كند از پيوند ترديد آميزعميق با سينما و از ارتباط عشق و نفرت با آن مايه مي گيرد.درآميختن تاريخ فرهنگي و اجتماعي در اين فيلم آگاهانه اما بي تكلف است.درحالي كه بسياري از بهترين فيلم هاي مستند جديد-اتوبوس174،دستگيري فريدمن ها،سالن كنترل-نشان مي دهند كه واقعيت ما تا چه حد از سوي رسانه ها به انحراف كشيده شده،لس آنجلس خود را بازي مي كند مي كوشد با جست و جوي حقيقت از ميان انبوهه تصاوير،موضوع خود را پيش ببرد.علي رغم طول زياد اين فيلم،ديدنش جذاب و مسحور كننده است.فيلمي روشن و شفاف، سرگرم كننده،و الهام بخش.

آنچه به دنبال مي آيد گفت و گوي سايت سينمايي «ايندي واير» با تام اندرسون است

ايندي واير:گفتارمتن لس آنجلس خود را بازي مي كند بسيار شخصي است.اماعجيب است كه شما به جاي آن كه خودتان آن را بخوانيد آن را به شخص ديگري سپرده ايد كه بخواند؟

تام اندرسون:آقايي كه آن را مي خواند،انك كينگ،يكي از دوستان قديم من است.او سال ها پيش دانشجوي «كال آرتز» بود كه من تدريسم را نخستين بار در آنجا آغازكردم.من هميشه صداي او را دوست داشتم.او مرا خيلي خوب مي شناسد.به نظرم رسيد كه او به خوبي مي تواند از عهده بازي در نقش من برآيد.من به شخصه دوست ندارم صداي خودم را بشنوم.خيلي ها اين حس را دارند،شايد هم اكثرآدم ها.به ويژه اگر در حال تدوين گفتار متن باشيد و ناگزير به شنيدن صداي كسي باشيد كه بي وقفه حرف مي زند.تدوين صداي خودم مي توانست مشكل ساز و خسته كننده باشد.

ايندي واير:در سي سال گذشته شما سه مستند ساخته ايد؟آيا طرح هاي ديگري هم داشته ايد كه عملي نشده باشند ؟

اندرسون:جوان كه بودم،فيلم ساختن ساده تر بود.ساخت فيلم اين قدرها گران نبود،و مي توانستيد سرمايه گذارهاي بيشتري بيابيد.پي بردم كه نمي توانم سرمايه لازم براي ساخت فيلم هايم پيدا كنم.«هوليوود سرخ» ده سال پيش از توليد آن به ذهنم رسيده بود.ما مي خواستيم آن را به صورت سينمايي فيلم برداري كنيم اما چون بودجه لازم را پيدا نكرديم تصمميم گرفتيم آن را به صورت يك ويديوي ارزان قيمت با كيفيت نازل تر بسازيم.هنگامي كه به ساخت لس آنجلس خود را بازي مي كند فكر مي كردم تصورم اين بود كه نمي توانم آن را به صورت سينمايي فيلم برداري كنم.اين فيلم هم به صورت يك ويديوي كم هزينه ساخته شد.ساختن فيلم ها به صورت ارزان تر با استفاده از ويديو كه در دهه 90امكان پذير شد،امكان دوباره اي به ساخت فيلم داد.

ايندي واير:هر سه فيلم مستند شما به موضوعات مختلفي مي پردازند.اما هر سه حول محور سينما هستند.آيا اين نوعي واكنش آگاهانه به علائقتان بود؟

اندرسون:من درآمدم از راه تدريس سينما، عمدتا فيلم سازي و همچنين تدريس دروسي در زمينه سينماي امروز است.به سينما علاقه دارم.اميدوارم اين همه علاقه ام نباشد چون اين تعبيرمي تواند كمي گمراه كننده باشد.من قصد ندارم فيلم ديگري درباره فيلم ها بسازم اما ممكن است نوشتن درباره آنها را ادامه بدهم.

ايندي واير:آيا شما فيلم سازي را در امتداد تدريس تان مي دانيد؟

اندرسون:بله.اساسا شيوه تدريس من روشي مشابه با كار فيلم سازيم را دنبال مي كند.درهنگام تدريس،دلم مي خواهد بتوانم تكه هايي از فيلم ها را روي «وي اچ اس» يا «دي وي دي» نشان دهم و درباره شان صحبت كنم.اين فيلم هم همين است.اما موضوع تدريس من همان نيست كه در اين فيلم درباره اش صحبت مي كنم چون من مدرس تاريخ سينما نيستم.تنها مي توانم بگويم ايده هايي كه درباره شان در فيلم حرف مي زنم همان هاست كه در كلاس بيان مي كنم.

ايندي واير:شما و نوئل برچ كتابي نوشتيد كه تا حد زيادي همان مبحث «هوليوود سرخ» را دربرمي گيرد.آيا تا به حال به ذهنتان رسيده كه كتابي درباره تاريخ حضور لس آنجلس در سينما بنويسيد؟

اندرسون:اميدوارم يك روز اين كار را بكنم.هرچند اين فيلمي بلند است اما آشكارا مسائل زيادي بود كه نتوانستم درباره شان صحبت كنم،چيزهايي كه دوست داشتم بيشتر گسترش شان بدهم.

ايندي واير:آيا نگران موارد قانوني استفاده از بريده فيلم هاي بدون مجوزكه در فيلم تان استفاده كرده ايد نبوديد؟ هنگامي كه نخستين بار در زمستان گذشته لس آنجلس خود را بازي مي كند را در« والتر ريد»ديدم با خود فكر كردم اين فيلم به همين دليل اجازه پخش در سالن هاي سينما را نيابد.

اندرسون:من با اشخاص گوناگون براي مجوز اين فيلم ها صحبت كرده ام.فكر مي كنم اين امر در مورد تلويزيون مصداق داشته باشد.نمي دانم.بايد ديد. براي من عجيب بود كه مي ديدم آدم هايي كه جزيي از صنعت فيلم سازي هستند از فيلم من خوششان آمده و به نظر نمي رسد كه به آن اعتراض داشته باشند.فكر مي كنم مساله مجوز برخي از فيلم ها مي توانست توجه برانگيز باشد اما فكر مي كنم اين فيلم به گونه اي كاملا راحت از اين مرحله گذشت. هنوز با واكنش هاي دشمنانه مواجه نشده ام.شايد در پايان راهي كه مي روم چرا.

ايندي واير:اين ساختار از كجا به ذهنتان رسيد؟آيا همه اين بريده فيلم ها را قبل از نوشتن گفتار متن انتخاب كرده بوديد؟يا فهرستي از موضوعات مشخصي كه مي خواستيد به بحث بگذاريد در اختيار داشتيد؟

اندرسون:من كارم را با بخش آخر شروع كردم وبعد با بخش اول.فيلم با نظم زماني شروع نمي شود،ولي بيشتر با فيلم هاي دهه80 و 90 شروع مي شود.در آغاز،ساختار بسيار جغرافيايي است.در بخش دوم و سوم،ساختار مشخصا زماني نيست،اما حركت به شكل بنيادي روندي زماني دارد.قسمت دوم با «غرامت مضاعف»شروع مي شود كه در سال 1944 ساخته شده و با فيلم هايي از اواخر دهه 60 پايان مي گيرد. قسمت سوم با فيلمي از اوائل دهه70 شروع مي شود و تقريبا تا زمان حال ادامه مي يابد.فيلم در پايان پرش زماني دارد.فكر مي كنم ساختار اين فيلم كاملا طبيعي و سر راست است ،هرچند كه اين ساختار اساسا شهودي است.

ايندي واير:آيا شما اساسا برنامه داشتيد كه آن را بلندتر يا كوتاه تر كنيد؟آيا تدوين اوليه( راف كات) شما پنج يا شش ساعت طول داشت؟

اندرسون:چيزهايي را حذف كردم اما نه خيلي زياد.در ابتدا آن را نوشتم.دقيقا نمي دانستم چند دقيقه طول خواهد كشيد.بعد از اينكه ديدم زياد طولاني شده مجبور شدم چيزهاي ديگري را هم را حذف كنم.در اين نقطه،زياد مهم نبود كه فيلم به دو ساعت و چهل دقيقه برسد يا به دوساعت و بيست دقيقه.از نظر خودم مثل ديدن يك فيلم بلند دو قسمتي است.شما قسمت اول را مي بينيد،يك وقفه وجود دارد و سپس برمي گرديد و قسمت آخر را مي بينيد.لحن اين دو قسمت هم متفاوت است.مثل ديدن دو فيلم است.به اين تعبير،بيشتر ترجيح مي دهم دو ساعت و چهل و نه دقيقه باشد تا دو ساعت.اگر مي توانست به 80 يا 90 دقيقه برسدخوشحال مي شدم اما آنوقت فيلم كاملا متفاوتي مي شد.

ايندي واير:آيا موضوعاتي وجود داشت كه مي خواستيد بيان كنيد اما مجال آن را نداشتيد؟

اندرسون:موضوعات بسياري وجود داشت كه مايل بودم آنها را كامل تر بيان كنم،به خصوص در قسمت سوم.چيزهاي خاصي بودندكه احساس مي كردم ناگزير به بيان آنها هستم اما آن چيزهايي كه مردم به من يادآوري مي كردند هيچ شباهتي به فيلم هاي« ديويد لينچ» نداشتند،تصور مي كنم كه اساسا تحت تاثير قرار نداشتم.من مايل بودم راجع به سينما، راجع به صنعت فيلم صحبت كنم.چيزي كه مي بايست بيان مي كردم در فيلمي كوتاه تربسيار پيچيده مي شد.

ايندي واير:يك فضاي حومه اي خاص وجود دارد كه تعجب كردم در فيلم شما نبود:مراكز خريد پياده گذر.آيا شما به فيلم هايي كه در اين فضاها مي گذرند علاقه نداشتيد؟

اندرسون:اشاره جالبي بود.فكر مي كنم احتمالا در اين مورد فقداني وجود دارد. فيلمي كه من بسيار افسوس مي خورم كه در اين فيلم گنچانده نشد« دوران تندگذر ريجمون هاي » است كه يكي از فيلم هاي محبوب من است.اين فيلم را مي توان يك فيلم كلاسيك دانست كه درمراكز خريد پياده گذر لس آنجلس مي گذرد. فيلم «جكي براون» هم از وجهي ديگرهمين ويژگي را دارد.فكر مي كنم در اينجا بايد يك ناكامي و ضعف اذعان كنم.من به نوعي به اين قبيل مراكز خريد علاقه دارم.

ايندي واير:در بيانيه كارگرداني خود اشاره به ژيل دلوز فيلسوف كرديد اما لس آنجلس خود را بازي مي كند بيشتر مرا به ياد آندره بازن نظريه پرداز فيلم انداخت .بخشي كه در« بانكر هيل» مي گذرد به ويژ مرا به ياد آرا بازن درباره ثبت واقعيت به وسيله فيلم انداخت.آيا بازن بر انديشه شما تاثيرگذار بوده؟

اندرسون:او تاثير بزرگي بر دلوز داشت. چيزي كه درباره كتاب دلوز درباره سينما بسيار جالب است،روشي است كه او ايده هاي بازن را بسط مي دهد.از نظراو،گسست كليدي كه سينماي كلاسيك و مدرن را از هم متمايز مي سازد نئورئاليسم است.نوع نگرش او درباره نئورئاليسم با يادآوري ديدگاه بازن شروع مي شود و و اشاره دارد كه درك او از نئورئاليسم نشانگر گامي بزرگ به جلو است.از اين نظر كاملا حق داريد اگر بازن را در پشت اين فيلم مي بينيد.ازديد من اين فيلم دفاع از ايده رئاليسم و سنت فيلم سازي نئورئاليست است،كوششي براي يادآوري ارتباط نئورئاليسم با فيلم سازان امروز.هنوز هم قابليت هاي فوق العاده غني اي در اين مكتب نهفته است.

ايندي واير:آيا بيم آن را نداشتيد كه به كارگيري گفتار متن ممكن است كمي پيش پا افتاده يا بيش از حد كهنه و نخ نما به نظر برسد؟

اندرسون:راستش نه.فيلم هايي كه قبلا نظير اين ساخته بودم،از نگاه سوم شخص روايت مي شدند.بنابر اين به قابليت هاي اول شخص علاقمند شدم.تحت تاثيرمفهوم مستند جعلي و راوي غير قابل اطمينان بودم.

هیچ نظری موجود نیست: